جستجو
کد : DK-137013     

غازان


فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 ه' . ق. فرمانروای کشور ایران بوده است . غازان خان در زمان ایلخانی ارغون خان از طرف پدر مامور اداره امور خراسان و ری و قومس گردید. در سال 687 امیر نوروز که از طرف ارغون خان به نیابت غازان معین شده بود از سوء رفتار ارغون خان با بوقا سردار بزرگ مغولی در زمان ایلخانی وی و کشتن بوقا و برآوردن و برکشیدن سعدالدوله یهودی سخت برآشفت . و بسیاری از امرای خراسان را بر ضد غازان پسر ارغون با خود همدست کرد و در 27 ربیعالاول که غازان در حدود کشف رود اقامت داشت بر سر او تاخت و او را به طرف مازندران منهزم کرد، غازان پس از جمع سپاهی در ربیعالاًّخر همان سال به جنگ او برگشت ولی این بار هم در نواحی رادکان از امیر نوروز شکست خورد. وصول خبر شکست غازان بر ارغون گران آمد و جمعی را برای سرکوبی او مامور خراسان کرد. امیر نوروز تاب مقاومت در خود ندید و به ترکستان گریخت و غازان به هرات آمد و در سال 689 ه' . ق. مجدداً بر خراسان استیلا یافت . امیر نوروز در ترکستان به خدمت قیدو خان رسید و او را به گرفتن خراسان تشویق کرد و لشکریانی فراوان در حدود 30000 نفر از او گرفت و در سال 690 به خراسان آمد و غازان از پیش این سپاه عقب کشید ولی چون لشکریان قیدو به مردم خراسان صدمات بسیار زدند اهالی بوسیله دستبرد و تعرض شبانه بسیاری از آن جمع را کشتند و همین مسئله باعث بروز کدورت بین امیر نوروز و سران مغولی آن اردو گردید و چون ارغون نیز در این ایام وفات یافت امیر نوروز صلاح خود را در طلب عفو از غازان دیده در سال 693 به خدمت غازان آمد و مورد بخشایش و مرحمت شاهزاده قرار گرفت . بعد از فوت ارغون گیخاتو برادر وی و عم غازان سمت ایلخانی یافت و در مدت ایلخانی او غازان کماکان در خراسان فرمانروا بود. ایلخانی گیخاتو بتقریب چهار سال بود و در ششم جمادی الاولی سال 694 بدست امرای بایدو خان به قتل رسید. بعد از وصول خبر قتل گیخاتو و جلوس بایدو غازان ابتدا این پیش آمدرا به ظاهر چندان مورد اعتنا قرار نداد و امیر نوروز را با اختیار کامل مانند پدر خود ارغون خان به حکومت خراسان برقرار کرد و خود سرگرم شکار شد. در این اثنا جماعتی از لشکریان گیخاتو که در مازندران اقامت داشتند به پناه او آمدند و غازان پس از مشورت با امیر نوروز به بایدو پیغام داد که شخصاً عازم ملاقات اوست و از خراسان به طرف دامغان حرکت کرد. غازان ابتدا خیال جنگ با بایدو را نداشت و به همین جهت بیش از 6000 نفر همراه او نبود ولی امیر نوروز به او فهماند که امرای بایدو چون از سطوت و قدرت او بیم دارند بایدو را که مردی ضعیف النفس است به ایلخانی برداشته اند تا مطابق میل خود چرخ امور مملکتی را بگردانند و به او دستور داد که فرستادگانی پیش بایدو فرستاده تقاضای ملاقات خصوصی بکند و نیات حسنه و خیرخواهی خود را به او پیغام دهد و به او خاطر نشان کند که چون در یاسای چنگیزی قتل شاهزادگان خاندان سلطنتی بدست غیر ایشان حرام و قاتل مستوجب عقوبت است بایدو باید قاتلین گیخاتو را دستگیر و به سزای حرکت زشتی که مرتکب شده اند برساند. فرستادگان غازان در نزدیکی قزوین با رسولانی که از جانب بایدو عازم خدمت غازان بودند مصادف شدند و ایشان از طرف ایلخان مامور بودند که به غازان بگویند که بایدو مایل به ایلخانی نبوده ولی چون در موقع قتل گیخاتو غازان در اردو حضور نداشته ، امرا و خوانین و نوینان برای جلوگیری از هرج و مرج او را متفقاً به این مقام اختیار کرده اند، در این صورت صلاح غازان در این است که بیهوده سپاهیان خود را فرسوده نکند و به خراسان برگردد. غازان که جمعیت زیادی همراه خود نداشت مصمم برگشت شد ولی امیر نوروز او را از این حرکت منع نمود و گفت که چون مرگ مقدر است بهتر آن است که مرد جان خود را با تحصیل افتخار معاوضه کند و به نیکنامی عمر را به پایان رساند. غازان بر اثر ترغیب امیر نوروز دل به دریا زد و 6000 نفر سپاهیان خودرا ما بین سران سپاه خویش تقسیم کرد و در صورت فتح و پایداری به هر یک از ایشان تسلیم حکومت یکی از ولایات ایلخانی را وعده داد و با قوت قلب به طرف آذربایجان حرکت کرد. بایدو در هشت رود آذربایجان خبر حرکت غازان را به قصد قتال شنید و چاره ای جز آن ندید که اردویی برای جلوگیری او بفرستد. جنگ اردوی طرفین در 5 رجب سال 694 ه' . ق. واقع شد و چون بایدو دانست که شکست خواهد خورد از در صلح درآمد و غازان درخواست او را پذیرفت و قرار شد که او و بایدو بی واسطه غیر ملاقات کنند و مطالب خود را مستقیماً به یکدیگر بگویند. در ساعت مقرر غازان و بایدو هر کدام با جمعیتی از سپاهیان و امرا به ملاقات هم شتافتند و یکدیگر را در آغوش کشیده وعده دادند که بعدها به لشکرکشی اقدام نکنندو به عادت مغول کاسه گرفتند و مقداری طلا در شراب حل کرده غازان و بایدو و جمیع امرا از آن نوشیدند جز امیر نوروز که به علت ایمان به اسلام از نوشیدن آن عذرخواست . در این ملاقات چنین مقرر شد که بایدو کرمان وعراق و فارس را که در عهد ارغون خان ضمیمه قلمرو او بوده به پسرش غازان واگذارد و مامورین عایدات املاک آن ممالک را به خزانه غازان ارسال دارند و روز بعد بایدو مجدداً تاجگذاری کند و به وسیله جشن و شادی عظیمی رفع غائله به عموم اعلام گردد. با وجود این قرارداد لشکریان و امرای طرفین هیچکدام آسوده خاطر نبودند و مترصد آنکه خصم را غافل گیر و کار را یکسره کنند. و از این حال که معلوم بود مآلی ثابت ندارد، بیرون آیند هنگامی که غازان و بایدو بترتیب تقسیم ممالک بین خود اشتغال داشتند جماعتی از لشکریان مقیم بغدادو موغان به کمک بایدو رسیدند و امرای او این پیشامدرا موقعی مناسب جهت حمله به غازان و یاران او پنداشتند و بایدو را به این قصد تحریک کردند ولی او زیر این تکلیف خائنانه نرفت و غازان چون از کثرت لشکر بایدو هراس داشت مصمم بازگشت شبانه به طرف خراسان شد وهر قدر بایدو سعی کرد که او را به میهمانی دیگری بپذیرد به مصلحت دید امیر نوروز برای ملاقات بهانه تراشید و شبانه از راه دره قزل اوزن خود را به زنجان رساند و امیر نوروز و بعضی دیگر از سران سپاهی خود را جهت گرفتن فرمان حکومت عراق و فارس در اردوی بایدو گذاشت ، و از راه رسولی پیش بایدو فرستاد و پیغام داد که چون امرای ایلخانی آغاز عصیان کرده بودند او بی اجازه بایدو مراجعت کرده و چون میل دارد که همواره طریقمسالمت مفتوح ماند ایلخان باید چنانکه تعهد کرده بزودی فرمان حکومت ولایت متعلق به ارغون خان را همراه امیر نوروز بفرستد. بایدو در جواب غازان اظهار تواضع کرد و امر داد که حاصل املاک فارس را به خزانه او بفرستند ولی امیر نوروز و امرای دیگر غازان را اجازه مراجعت نداد و با ایشان بر ولایت شرویاز (محل سلطانیه حالیه ) آمد و آن جماعت را محبوس کرد و معرض انواع تهدید قرار داد ولی با هیچ نوع تهدید و تطمیع نتوانست دل ایشان را از غازان برگرداند بلکه برخلاف امیر نوروز و امرای دیگر غازانی با امیر طغاجار که امتحانات بسیار بد از سستی عهد خود نسبت به مخدومین خویش داده بود در خفیه ساختند که بساط سلطنت بایدو را به اتفاق برچینند و معاً بخدمتگزاری غازان و در رساندن او به سلطنت کمر همت ببندند. طغاجار به سهولت این تکلیف را پذیرفت و امیر نوروز به مکر پیش بایدو قسم یاد کرد که اگر ایلخان او را رخصت مراجعت دهد غازان را دست بسته به خدمت او بیاورد. بایدو پذیرفت و امیر نوروزنجات یافته به سرعت خود را به خدمت غازان رساند و شرح واقعه و مواضعه با طغاجار را به اطلاع او رساند.
اسلام آوردن غازان : غازان که تربیت یافته دست امیر نوروزبن ارغون آقا بود، بر اثر تشویقهای متوالی او به اسلام تمایل پیدا کرد مخصوصاً چون می خواست بر بایدو و امرای مقتدر او ظفر یابد و در این راه یارانی داشته باشد امیر نوروز به او فهماند که اگر قبول اسلام کند جمیع مسلمین جانب او را خواهند گرفت و قدرت اومضاعف خواهد گردید. در شورایی که غازان با حضور امیر نوروز بر پا کرده بود امیر نوروز گفت که منجمین و علما و اهل زهد و ورع چنین پیشگوئی کرده اند که در حدود 690 سلطانی قیام خواهد کرد که اسلام در کنف حمایت او رونق پیشین خود را از سر خواهد گرفت و رعایای او قرین امن و رفاه خواهند شد و دولت او به طول دوام مقرون خواهد بود، اگر غازان قبول اسلام کند سلطنت ایران برقرار خواهد شد و مسلمین در سایه دولت او از حال نکبت و مذلت خلاص خواهند یافت و از ننگ تبعیت کفار تاتار خواهند آسود و خداوند به پاداش این امرخیر لشکریان او را نصرت و ظفر خواهد بخشید. این بیانات در مزاج غازان موثر افتاد و چون سابقاً هم به امیر نوروز در قبول اسلام وعده داده بود مصمم شد که به عهد خود وفا کند و به همین نیت در چهارم شعبان سال 694 در لار دماوند غسل کرد و جامه نو پوشید و بر دست شیخ صدرالدین ابراهیم پسر عارف معروف شیخ سعدالدین محمدبن حمویه جوینی که یکی از دختران عطاملک جوینی را در عقد خود داشت اسلام آورد و به پیروی از او قریب صد هزار نفر از مغول اسلام آوردند و غازان از این تاریخ به نام محمود خوانده شد. محمود غازان که سابقاً کیش بودایی داشت به شادی تشرف به اسلام علما و ائمه دین و شیوخ و سادات را مال بسیار بخشید و به زیارت مساجد و اماکن مقدسه رفت و ایلچیان برای ابلاغ این امر به خراسان و عراق فرستاد و غالباً علما و سادات را در اردوی خود نگاه میداشت و با ایشان غذا می خورد ایام رمضان راروزه میگرفت و در اقامه مراسم دین حنیف جهد بسیار به خرج میداد، اگر چه اسلام غازان در ابتدا بیشتر به مصلحت و برای رعایت جانب سیاست بود ولی بتدریج مفید این فایده بزرگ گردید که عموم عمال و کفات رجال مسلمان که از عهد سلطان احمد و زوال دولت خاندان جوینی از کار دور شده و بر اثر نفوذ متعصبین تاتار و عیسوی و یهود زمام اداره امور را از کف فرو گذاشته بودندبار دیگر بر سر کار آمدند و رقابت دو عنصر مسلمان وایرانی از یک طرف و تاتار و عیسوی از طرف دیگر که از عهد هولاکو به بعد تغییرات بسیار به خود دیده بود بالاخره به غلبه سیاست عنصر مسلمان و ایرانی منتهی گردید و ایلخانان ایران نه تنها قبول اسلام کردند بلکه در عهد جانشین غازان به تشیع که مذهب غالب ایرانیان بود گرویدند و از مروجین آداب اسلامی گردیدند.
قتل بایدوخان در 694 و ایلخانی غازان - در اواخر سال 694 غازان اطلاع یافت که مامورین فارس با وجود حکم بایدو از پرداخت عایدات آن مملکت به ایلچیان او استنکاف دارند. این واقعه موجب تحریک غضب غازان و تصمیم او در یورش به آذربایجان گردید و چون از خرابی کار بایدو و مخالفت باطنی امرا بااو اطلاع داشت در این خیال جاهدتر شد. خواجه صدرالدین زنجانی که بایدو او را از صدارت خلع و مقام او را به خواجه جمال الدین دستجردانی داده و به نیابت طغارجار مامور بلاد روم کرده بود از این پیش آمد ناگوار خشمناک بود و پیوسته عزم داشت که انتقام این حرکت را از بایدو بگیرد چون احوال ایلخان را مختل و مخدوم خودطغاجار را به غازان متمایل دید با طغاجار به مساعدت با غازان دست یکی کرد و محرمانه به غازان پیغام فرستاد که کار بایدو را خواهند ساخت . و خود نیز در 7 شوال 694 در گیلان به اردوی غازان پیوست . و پس از آن که غازان به او وعده صدارت داد، امیر نوروز را با عده ای سپاه برداشته به عنوان مقدمه قشون غازانی در جمعه 15 شوال عازم آذربایجان شدند و غازان در عقب ایشان حرکت کرد. با رسیدن امیر نوروز طغاجار و امرای دیگر بایدو که باطناً به غازان گرویده بودند از ایلخان رو گرداندند و چون بایدو از این واقعه خبر یافت از کنار قزل اوزن که محل اردوی او بود به اوجان و مرند و از آن جا به طرف گرجستان گریخت ولی امیرنوروز سرعت بخرج داده بایدو را در نزدیکی نخجوان گرفت و او را پیش غازان که در این ایام در اوجان بود فرستاد و غازان بایدو را در 23 ذی القعده سال 694 به قتل رساند. ازتاریخ جلوس غازان تا انقراض سلسله ایلخانان ایران آیین اسلام مذهب رسمی دولت و حکومت ایلخانان بر اساس شرع و آداب اسلامی مبتنی گردید و اطاعتی که تا این تاریخ ایلخانان ایران نسبت به قاآن خانبالیغ داشتند ازمیان رفت و بتدریج رابطه بین خانبالیغ و دربار ایلخانی مقطوع گردید. غازان در حومه پایتخت خود تبریز ابنیه خیریه از قبیل مسجد و رباط و مدارس زیاد بنا کرد و به اندازه ای در احترام مقام منتسبین به خاندان رسول (ص ) و اهل علم کوشید که در عهد او عمال دیوانی در فرمانهای دولتی گاهی اسامی سادات را بر اسم ایلخان و شاهزادگان مقدم می نوشتند و عمامه را جزء ملبوس رسمی دربار قرار دادند و این مراسم از طرف جانشینان غازان رعایت گردید و این جمله از مسائلی است که وضع سلطنت و تمدن آن و آداب ایام حکمداری ایلخانان اخیر را از عهد غازان خان ببعد با دوره حکومت ایلخانان ماقبل او مشخص می کند. غازان در 10 ذی الحجه سال 694 وارد تبریز شد و خواجه صدرالدین زنجانی که در این ایام قدرتی فوقالعاده حاصل کرده بود به استقبال او شتافت و در عقب او بسیاری از سادات و علماء و ائمه آن شهر به جلو غازان از تبریز بیرون رفتند و در آخر سال 694 که مصادف با روز نوروز میشد غازان در آن شهر به مقام ایلخانی جلوس کرد و وارث تاج و تخت و مملکت هولاکو گردید. اول یرلیغی که به دست غازان در همان روز جلوس صادر شد فرمانی به وجوب قبول مذهب اسلام برای مغول و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت و منع امرا و اکابر از ظلم به زیردستان بود. در سراسر ممالک ایلخانی به امر غازان کلیساها و معابد یهود و بتخانه های بودایی و آتشگاههای زردتشی را ویران کردند و در تبریز بتهای کفار و مشرکین را درهم شکستند و قطعات آنهارا در کوچه ها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل کردند. در این ایام عیسویان جز با علامت زنار یا وصله ای بر لباس خود نمی توانستند در معابد ظاهر شوند و یهود نیز برای تمییز از مسلمین کلاهی مخصوص بر سر می گذاشتند. در بغداد و تبریز مردم مسلمان که از عیسیویان اهانتهای بسیار دیده بودند به ایشان صدمات بسیار زدند و در بغداد که عده مسیحیان بیشتر بود این عمل زیادتر شدت یافت به حدی که از آن طایفه کسی جرات خارج شدن از منزل خود نداشت فقط زنان ایشان چون از زنان مسلمان از جهت لباس امتیازی نداشتند برای داد و ستد بیرون می آمدند و اگر کسی ایشان را می شناخت به آزار و دشنام آنان می پرداخت و همین حال را داشتند یهود و مغولان بودائی ، مخصوصاً مغول که در عهد ایلخانان سابق مصدر مشاغل مهمه بودند از این پیش آمد توهین آمیز سخت ناراضی بودند. و چون چاره نداشتند ظاهراً قبول اسلام می کردند ولی در باطن به همان کیش قدیم آبائی باقی بودند. بعد از چندی غازان فرمانی دیگر به دست مامورینی مخصوص به بلاد اطراف فرستاد که کلیساها و صومعه ها راویران کنند و این اجازه فرصتی به دست جماعتی نفعپرست مغرض داد که به این بهانه از مردم غیر مسلمان پولها بگیرند و معابد ایشان را خراب کنند و نفایس آنها را به غارت ببرند و این کار در اربل و موصل و بغداد ومراغه و بلاد ارمنستان به شدّت تعقیب شد و در این ضمن مخصوصاً به عیسویان صدمات بسیار وارد گردید. غازان بعد از اقامت مختصری در تبریز به قراباغ (ارّان ) رفت و در آن جا قوریلتایی تشکیل داد و از شاهزادگان و نوینان و خوانین مغول به سلطنت خود موچلکا گرفت و بار دیگر جلوس و عنوان سلطان اختیار کرد و به رسم مغول جشن بزرگی ترتیب داد سپس از امیر نوروز خواست که ازایلخان چیزی بخواهد، امیر نوروز زانو بر زمین زد و درخواست کرد که سلطان امر دهد که از این به بعد در آلتمغاها که تا آن تاریخ به شکل مربع بود و به شکل مستدیر مبدّل گردید کلمه شهادتین نوشته شود، غازان نیز پذیرفت و مقرّر شد که بعدها در ابتدای فرمانها و مکتوبها بسم اللّه الرحمن الرّحیم بنویسند و در سکه هایی که به نام سلطان محمود غازان ضرب میشود همین نکته رارعایت کنند و به رسم خلفای عباسی نام خلفای اربعه راشدین را بر آنها نقش کنند. در همین قوریلتای غازان خان ، خواجه صدرالدین احمد خالدی چاویان زنجانی را به وزارت یعنی صاحبدیوانی و شرف الدین سمنانی را به سمت اُولُغ بیتکچی یعنی ریاست دیوان تمغا و امیر نوروزرا به منصب امیرالامرایی تعیین کرد و کمی بعد طغاجارنویان را هم برای دور داشتن از اردو و جلوگیری از دخالتهای احتمالی او به سرداری اردوی مقیم بلاد روم فرستاد و چندی بعد یکنفر ایلچی به دنبال او فرستاد و امر داد او را کشتند، سپس به سرکوبی شاهزادگان مخالف خود پرداخت از آن جمله پسر ارشد گیخاتو یعنی آلافرَنگرا دستگیر کرد و به قتل رسانید و توکان پسر بایدو را که در گرجستان قدرتی به هم رسانده بود از میان برداشت و امرائی را که در قتل گیخاتو سعی کرده بودند ازدم تیغ گذراند. در ماه صفر 695 ه' . ق. خبر رسید که مغولان ماوراءالنهر که در این تاریخ در تحت امر اوجای پسر براق خان بودند از انقلابات خراسان و نبودن قوایی در آن جا استفاده کرده پس از عبور از جیحون به آن مملکت حمله ور شده اند و تا مازندران تاخته . غازان خان امر داد که از جمیع نقاط، لشکر عازم بلاد شرقی شود و امیر نوروز را بفرماندهی ایشان معین کرد ولی چون در مدتی کمتر از یک سال سه بار تخت ایلخانی دستخوش تغییر شده و لشکریان مختلف از مردم وجوه بسیار گرفته بودند خزانه جهت پرداخت حقوق قشون جدید وجهی نداشت . امیرنوروز در تبریز به زحمت چند تومان زر از این و آن قرض کرد و به جنگ لشکریان اوجای عازم شد مغولان تورانی از جلو سپاهیان امیر نوروز گریختند و امیر نوروز در نزدیکی هرات به ایشان رسید و در آنجا جمعی از آن طایفه را کشت و تا کنار جیحون بقیةالسیف آن اردو را تعقیب کرد و بعد از آنکه خراسان را از شر تعرض ایشان خلاص کرد در هر قسمت نایبی از جانب خود نصب کرد و مظفر و منصور پیش غازان برگشت . بعد از مراجعت از خراسان امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را به اتهام این که در اموال دیوانی بدون اجازه تصرف و از پیش خود یرلیغ و فرمان صادر میکند از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را به جای او گماشت و مصالح حل و عقد امور دیوانی و تهیه سیورسات لشکر را به عهده برادر خود حاجی بیک و صحه و امضای فرمانها را به برادر دیگرخویش ناصرالدین ساتلمش واگذاشت و به این ترتیب زمام تمام مشاغل مهمه لشکری و کشوری را در دست خود گرفت . و چون امور خراسان بی حضور امیر نوروز صورت انتظام نمی گرفت غازان بار دیگر امر کرد که امیرنوروز با چندنفر از شاهزادگان و امرا به آن صوب حرکت کند. از جمله همراهان امیر نوروز یکی شاهزاده سوکای پسر شیموت و نواده هولاکو بود که با دو نفر از روسای لشکری یعنی تُرلا و ارسلان اوغول (نواده جوجی بن چنگیز) طرح اتحاد ریخته بود این جماعت که از اسلام امیر نوروز و غازان ناراضی بودند مصمم شدند که به همراهی هم اساس دولت نوروز و غازانی را برچینند و بر اثر آن بار دیگرمعابد بودایی را تجدید کنند و شوکت اسلام را درهم شکنند.
شاهزادگان : (سوکای و برلا) که به عنوان مقدمه سپاهیان امیر نوروز عازم خراسان شده بودند به این خیال خواستند سر راه بر امیر نوروز بگیرند و او را بکشند و قبل از انجام این مقصود رسولی پیش شاهزاده طایجو پسر منگو تیمور فرستادند و او را هم به طرف خود خواندند. طایجو ظاهراً دعوت ایشان را پذیرفت ولی فوراً امیر نوروز را از توطئه سوکای و برلا مخبر ساخت و نقشه امرای عاصی این بود که سوکای و برلا امیر نوروز را در خراسان به قتل برسانند و ارسلان و یکی از پسران قونغرتای غازان را از میان بردارند.امیر نوروز که از قصد شبیخون مخالفین آگاه شده بود شبانه خیمه خود را خالی گذاشت و در کمین نشست و پس از آن توطئه کنندگان بر خیمه او زدند امیر نوروز از کمین بیرون آمد و بر سر ایشان تاخت برلا کشته شد و سوکای گریخت ولی به زودی به دست هِرقداق از سرداران غازانی دستگیر و مقتول شد و ارسلان و یاران او هم که به قصد غازان جمع سپاه کرده به زودی مغلوب گردیدند و غازان و امیر نوروز جمیع مخالفین را بدست آوردند و کشتند و در مدت یکماه پنج شاهزاده و سی و هفت نفر از همدستان ایشان را به دیار دیگر فرستادند و این انقلاب که بعنوان مخالفت با اسلام بر پا شده بود به این وضع مرتفع گردید. در ضمن عصیان امرای غازانی جمعی از دشمنان صدرجهان او را نیز به همدستی با یاغیان متهم کردند و عده ای از اعضای دیوان هم به مجرمیت صدرجهان شهادت دادند، حکم شد که خواجه را بگیرند و پس از آزار وعذاب بسیار، قرار قتل او بدون محاکمه صادر گردید و دو تن را موکل کردند که او را مقید و برهنه در بیشه ای برند و بقتل برسانند. اتفاقاً خواجه در عهد گیخاتودر حق این دو موکل انعام و اکرام کرده بود، ایشان صدرجهان را تا شب در آن بیشه نگاهداشتند و بقتل او مبادرت نکردند، در این اثنا امیر هرقداق که از انجام کار سوکای فراغت یافته بود به اردو برگشت و از حال خواجه پرسید، تفصیل ماجری گفتند، فوراً دو سوار فرستادو امر داد که از کشتن او تا صبح دست بدارند و چون صبح شد فهرستی از اسامی مخالفین بحضور غازان خان عرض کردند و اسم صدرجهان در آن نبود و چیزی نگذشت که خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گردید که در مجاورت اردو مقام کند. غازان خان امیر هرقداق راپس از فیصل دادن مهم سوکای به حکومت فارس منصوب کردو او در تاریخ 7 جمادی الاخری سال 695 ه' . ق. به فارس وارد شد و به رفع اختلالات و جمعآوری مالیاتها پرداخت . در ششم ذی الحجه سال 695 غازان خواجه جمال الدین دستجردانی صاحبدیوان را به قتل رسانید و در اول محرم 696 خواجه احمد زنجانی صدرجهان را مورد التفات قرارداد و بار دیگر به مقام صاحبدیوانی برگزید و این انتخاب و قتل خواجه جمال الدین بر خلاف میل امیر نوروز بود و می فهماند که قدرت او رو به زوال است و ایلخان تصمیم دارد که خود و دیوان را از چنگ او و عمالش نجات بخشد. صدرجهان چون بار دیگر بر مسند وزارت نشست در صدد برآمد که انتقام خود را از امیر نوروز که سابقاًدر عزل او سعی کرده بود بگیرد و به همین خیال با دشمنان او همدست شد و ایشان به وسایل عدیده در سرنگون کردن دولت امیرنوروز کوشیدند. امیر نوروز قبل از آن که غازان اسلام آورد چون سعی داشت که این شاهزاده تحت الحمایه او به ایلخانی برسد و قبول اسلام کند یکی از تجار بغداد را که عالم الدین قیصر نام داشت و غالباً بین بغداد و شام و مصر رفت و آمد میکرد پیش سلطان ماموریت داد که از طرف خود تکلیف اتحاد کند و ضمناً او را به حمایت از غازان بخواند. مراجعت عالم الدین قیصر از این ماموریت مصادف شد با قتل بایدو و جلوس غازان و چون جواب سلطان مصر موافق دلخواه امیر نوروز بود امیر آن را به غازان نشان نداد و جمال الدین دستجردانی را واداشت که جوابی به اسم سلطان مصر جعل کرد و همان را به غازان ارائه داد. دشمنان امیر نوروز چون از بی نتیجه ماندن ماموریت قیصر اطلاع یافتند او را بداشتن روابط مخفیانه با سلطان مصر متهم ساختند وغازان در موقعی که نوروز در خراسان بود کسی را که به نمایندگی امیر نوروز در اردو اقامت داشت به بغداد فرستاد و او عالم الدین قیصر را به مجلس شراب دعوت کرد و در بیهوشی او و کسانش را گرفت و مقید کرد. صدرجهان و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر اوحاجی بیک مراسلاتی خطاب به سلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نایل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه کفر سلطان را فرصتی مناسب فراهم است و امیرنوروز و برادران او حاجی بیک و لکزی جهت قیام به کمک لشکریان مصری حاضرند به علاوه در آن نامه ذکر فرستادن چندثوب جامه گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزور را با هفتاد ثوب جامه در موقع بیهوش کردن عالم الدین قیصر در کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند و هنگامه عجیبی برپا کردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان خان گردید و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود به عجله از آن جا بسمت شهر وان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که در یک روز قریب سی فرسخ راه پیمود و در 21 جمادی الاولی سال 696 به شهر وان رسید و در آن جا قیصر را به حضور او آوردند و بار و بنه او را تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتند که خط و انشای حاجی بیک برادر امیر نوروز است . غازان در حال خشم کلی امر داد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای درآوردند و حاجی و لکزی و ساتلمش برادران امیرنوروزرا بدون محاکمه و پرسش کشتند و امر صادر شد که کسان و پسران امیر نوروز و هشت برادر او را در هر جا باشند به یاسا رسانند و برادر خود خدابنده را که با لشکری عازم خراسان بود و امیرسونتای و هرقداق را با دو تومان لشکر و امیر چوپان و پولاد کیا و قتلغشاه را ازنقاط مختلفه احضار همگی را به دستگیری امیر نوروز مامور خراسان کرد امیرنوروز در نیشابور از کیفیت احوال اطلاع یافت با وجود مخالفت سران لشکری خود و جدا شدن ایشان از او با چهار صد هزار نفر به جانب هرات فرار کرد تا به پناه ملک فخرالدین کرت که دختر برادر اورا در عقد ازدواج خود داشت و زیر بار منت نوروز بودبرود و از او استمداد جوید ملک فخرالدین امیرنوروز را در قلعه اختیارالدین منزل داد ولی چهار روز بعد از نزول او به آن قلعه امیر قتلغشاه با 70000 سوار به هرات رسید و شهر را در محاصره گرفت و چون گشودن حصار شهر آسان نمی نمود ملک فخرالدین را به دستگیری و تسلیم امیرنوروز خواند. ملک فخرالدین و غوریان مصمم به خیانت ورزی نسبت به امیر نوروز و گرفتاری او شدند. ملک فخرالدین ابتدا کسان امیر نوروز را که با جلادت با سپاهیان قتلغشاه می جنگیدند به عنوان محافظت دروازه های شهر از او دور کرد سپس جمعی از امرای خود را به گرفتن او فرستاد و ایشان امیر را گرفته دست بسته پیش قتلغشاه فرستادند و قتلغشاه در 22 ذی القعده سال 696 بدست خود آن امیر رشید فداکار را گردن زد و سر او را پیش غازان فرستاد و غازان هم امر داد تا آن را بدار آویختند. یکی از شعرای زمان در این موقع این رباعی را برای غازان ساخت :
با عیش شها طبع تو آمیخته باد
وز خنجر تو خون عدو ریخته باد
هر سر که نه همسر مرادت باشد
همچون سر نوروز درآویخته باد.
بعد از قتل امیرنوروز غازان خان شاهزاده تایجو را هم که به اغوای یک نفر غیب گو به سلطنت خواهی برخاسته و منتظر بود که چهل روزه جای غازان را بگیرد به قتل آورد و در جمادی الاخرای سال 697 خواجه صدرالدین احمد زنجانی صدرجهان را یک عده از عمال دیوانی و امرای غازانی به تصرف در اموال متهم کردند و غازان خواجه را از نظر انداخت .
صدرجهان به توهم اینکه رشیدالدین فضل اللّه طبیب همدانی از عمال زیردست او نیزدر این توطئه شرکت کرده و بر خلاف او سخنانی به غازان گفته است به پادشاه شکایت برد ولی غازان به او گفت که رشیدالدین سخنی بر ضد خواجه نگفته است . در این اثنا امیر قتلغشاه که به سرکوبی پادشاه گرجستان رفته بود در محل دالان ناور کنار شط کورا (کر) به اردوی غازان آمد و شنید که صدرجهان به ایلخان از کسان او بدگویی کرده و قتل و غارت بسیار به ایشان نسبت داده است و چون مورد عتاب غازان قرار گرفت از خواجه پرسید که موجب این درشتی ایلخان چیست و در پیش غازان که از او به بدی یاد کرده است . صدرجهان که به سعایت بعضی ازاعضای دیوان رشیدالدین فضل اللّه را دشمن خود میدانست او را نزد قتلغشاه در آن قضیه محرک و مقصر معرفی کرد قتلغشاه هم بر رشیدالدین متغیر گردید چون رشیدالدین خود را معرض تهمت دید به غازان شکایت برد و غازان پس از احضار قتلغشاه دانست که صدرجهان رشیدالدین را متهم کرده است به همین جهت بر خواجه خشمناک شد و امر داد او را در تاریخ 17 رجب سال 698 مقید نمودند و پس از محاکمه او را برای مجازات به قتلغشاه سپردند. قتلغشاه خواجه را در 22 رجب از میان دو نیم کرد و برادرش قطب جهان را نیز در 21 شعبان همان سال در تبریز به قتل آوردند و بقیه کسان ایشان یا کشته شدند و یا راه فرار پیش گرفتند و ترتیب دوره حیات صدرجهان که با وجود زیرکی و کرم و ادب مردی جاه طلب و فتنه جو و دسیسه کار بود، خاتمه یافت . در اواخر سال موقعی که غازان از تبریز به عزم قشلاق بطرف بغداد میرفت در اوجان سمت وزارت و صاحبدیوانی را به خواجه سعدالدین محمد مستوفی ساوجی و نیابت وزارت را به عهده رشیدالدین فضل اللّه طبیب همدانی واگذاشت و این دو نفر به معیت یکدیگربه اداره ممالک غازانی مشغول شدند.
جنگ غازان با مسلمین شام و مصر - کینه مابین پادشاهان و ایلخانان ایران که سابقه داشت در عهد غازان که پادشاهی مقتدر و جاه طلب بود تجدید شد و غازان از مدتی پیش برای حمله بشام و مصر در پی بهانه بود و دو سه واقعه اتفاق افتاد که عزم او را در اجرای نقشه خود جزم کرد. در سال 695 قریب 10000 از مغول از طایفه اویرات [ اُ ] بریاست طَرَغای از خوف غازان به پناه مسلمین آمدند و این همان طرغای است که با بایدو در قتل گیخاتو دست یکی کرده بود و چون غازان به سلطنت رسید مصمم شد که او را بگیرد و از او انتقام قتل گیخاتو را بکشد. طرغای و مغولان اویرات بشام رفتند و از الملک العادل کتبغا تقاضای حمایت کردند. کتبغا هم ایشان را محترم داشته خلعت و پول داد و در بلاد خود ساکن گردانید. در سال 697 یکی از امرای مغول (سلدمش ) در بلاد روم سر به طغیان برداشت و چون غازان چند نفر از امرای خود را به سرکوبی او فرستاد سلدمش از لاچین کمک خواست . لاچین هم یکی از سرداران خویش را به یاری او فرستاد ولی امرای غازانی سردار لاچین و جمعی از عساکرمصری را کشتند و سلدمش را مغلوب ساختند و پس از چندی دستگیر و مقتول کردند. این دو واقعه و پناهندگی امرای لاچین به غازان و تحریض او به جنگ با شام و مصر ایلخان را مصمم هجوم به آن مملکت کرد و به این قصد مشغول تهیه بود که خبر رسید که 40000 نفر از مسلمین شام به دیار بکر هجوم کرده قلعه ماردین را مسخر خود ساخته اند و تا حد راس عین پیش آمده و بواسطه غارت مساجد و قتل و غارت مسلمین مرتکب شنایع بسیار شده اند (سال 698). رسیدن این اخبار غازان را سخت متغیر و ازعلماء و ائمه به چاره اندیشی استفتا کرد. ایشان همه را به دفاع بلاد اسلامی از تعرض متجاوزان و جلوگیری ازمهاجمان تشویق کردند و برای غازان در هجوم به ممالک اسلامی شام و مصر که آرزوی دیرینه او بود مانعی باقی نماند. غازان در پائیز سال 699 با سه تومان لشکری و امرای خود از تبریز به قصد شام حرکت کرد و قتلغشاه را به فرماندهی پیشقراولان خود تعیین کرد و از راه مراغه و اربل و موصل و ماردین خود را به کنار فرات رسانید و در ضمن راه از هر طرف امرا و سران سپاهی به کمک او می آمدند چنانکه هنگام ورود به ساحل فرات عدد همراهان ایلخان بالغ بر 90000 نفر شد پس از رسیدن خبرحرکت غازان به طرف شام الملک الناصر و امرای او از شام و مصر سپاهیانی فراهم آوردند و به طرف دمشق حرکت کردند و آن جا را مقر لشکریان خود قرار دادند لشکریان ایلخانی پس از عبور از فرات از طریق «عین تاب » و حلب به سمت دمشق سرازیر شدند و با شتاب خود را به آبادی «سلامیه » که در شرق نهر العاصی و یک روز فاصله ازحمص قرار داشت رساندند و در این نقطه اولین زدوخوردبین لشکریان غازان و سپاهیان مصری واقع شد. آغاز جنگ بین طرفین در عصر چهارشنبه 27 ربیعالاول سال 699 درنیم منزلی مشرق حمص در محلی که مجمع المروج نام داشت اتفاق افتاد. غازان با 90000 نفر خود در قلب اردوی خویش قرار داشت و چند تن از امرای مغولی در یمین و یسار نیز با او بودند عدد لشکر مصری را به اختلاف از 25000 تا 40000 نوشته اند. الملک الناصر در قلب سپاه خویش قرار داشت و چند تن از امرای سپاه در یمین و یسار بودند. جناح یمین قشون مصری بر اثر حمله تیراندازان مغولی از پای درآمد و رو به هزیمت گذاشت ولی جناح یسار ایشان مقاومت کردند و نزدیک بود که غازان را منهزم کنند اما غازان ثبات به خرج داد و پس از جمعآوری لشکریان متفرق خود به قلب قشون مصری حمله برد و ایشان را درهم شکست و در نتیجه جناح یسار لشکریان الملک الناصر هم که پافشاری می کردند رو به فرار گذاشتند و چنان به سرعت عقب نشستند که غازان تصوّر حیله کرد و همین امر باعث شد که از تعقیب ایشان صرف نظر کند ومصریان بسلامت بگریزند. مصریان و الملک الناصر به دمشق منهزم شدند و الملک الناصر در آن جا نیز نمانده به قاهره برگشت و سپاهیان ایلخانی در عقب منهزمین تاختند و دمشق و بیت المقدس و غزه را گرفتند و پس از تحصیل غنایم بسیار بازگشتند و قبچق که از غازان برای مردم دمشق امان گرفته بود از قتل و غارت جلوگیری کرد.اندکی بعد از شکست مجمع المروج الملک الناصر در مصرتهیه لشکریان دیگری دید و امرای دیگر او که به پناه غازان رفته بودند از مغول برگشته از دمشق به مصر گریختند و بار دیگر در خدمت الملک الناصر درآمدند این پیش آمدها اسباب وحشت مغول گردید مخصوصاً چون غازان برای دفع حمله ترکان جغتایی به حدود خراسان و پیش آمد گرما به ایران بازگشته بود لشکریان او شام را ترک کرده به بلاد شرقی برگشتند و امرای مصری شام را تحت تسلط درآوردند. غازان خان در 15 رمضان سال 699 از شام به مراغه رسید و پس از دیدن رصدخانه آن شهر و اظهار تمایل به انشاء رصدخانه جدیدی در نزدیکی تبریز به اوجان رفت و در آنجا قوریلتایی تشکیل داد و در ذی الحجه به شهر تبریز وارد شد و با اینکه خیال تسخیر مجدد شام همواره منظور نظر او بود اوقات خود را تا پیش آمدن موقع مناسبی جهت انجام آن قصد صرف اصلاحات داخلی و انتظام امور ملکی کرد. از آن جمله اوقاف بسیار جهت اقامه مراسم دینی و مدارس و دارالسیاده ها معین کرد، قلعه تبریز را مرمت و ابنیه جدید و قنوات بسیارانشاء کرد و قواعد و قوانینی برای ترتیب کارها و رفاه مردم گذاشت که عنقریب به ذکر آن خواهیم پرداخت . در غره محرم سال 700 غازان عازم تجدید هجوم به شام شد و این دفعه زمستان را برای این کار انتخاب کرد و قبل از آن که از تبریز خارج شود قتلغشاه را به مقدمه عساکر خویش روانه شام کرد و خود بعد از طریق موصل به حلب رسید. مردم حلب شهر را خالی کردند و (قراسنقر) حکمران آن به حماة گریخت ولی (کتبغا) در دمشق مقاومت به خرج داد. به محض وصول خبر آمدن مغول به شام الملک الناصر به جمعآوری پول و لشکر پرداخت و به عجله قوایی فراهم و به طرف شام حرکت کرد ولی بواسطه بارانهای متوالی و گل بسیار لشکریان او صدمات بسیار دیدند و راهها مسدود و سیورسات نایاب گردید و مجال توقف بر سلطان و سپاهیان تنگ شد و به مصر مراجعت کردند. قشون مغول هم به همین بلایا گرفتار آمدند و بسیاری از افراد و اسبان ایشان مردند و غازان مجبور به بازگشت شد و در 24 رمضان به اوجان رسید. سه ماه بعد از عقب نشینی از شام غازان قاضی نصیرالدین تبریزی و قاضی قطب الدین موصلی را به عنوان رسالت پیش الملک الناصر به مصر فرستاد و به او پیغام داد که اگر مسلمین مصر و شام در خطبه و سکه نام غازان را ذکر و قبول ادای خراج کنند، از تعرض لشکریان مغول ایمن خواهند ماند و اگربر خلاف راه نفاق روند به ایشان آن رسد که از چنگیزیان به خوارزمشاهیان رسید. الملک الناصر سفرای غازان را خلعت و انعام داد و جواب ایلخان را موکول به فرستادن سفرایی به اردوی او کرد. سفرای غازان در موقعی که او به قصد شام حرکت کرده و به حله رسیده بود پیش او برگشتند و نتیجه سفارت خود را به عرض رسانیدند و در جمادی الاولی از همان سال فرستادگان الملک الناصر مکتوبی در جواب غازان آوردند و در آن مکتوب الملک الناصر اسم خود را به طلا نوشته و چندان رعایت احترام غازان را نکرده و پیغام داده بود که خراج ممالک مصر و شام وقف جهاد و محافظت حدود و ثغور ممالک اسلامی است و از آن چیزی زاید نمی آید که در پرداخت آن تعهد شود.در باب سکه اگر بر نقودی که در بلاد مصر و شام رایج است یک طرف نام امیرالمومنین خلیفه و سلطان محمود غازان خان و بر طرف دیگر پس از ذکر لااله الااللّه اسم الملک الناصر نوشته شود مانعی نیست . علاوه بر این مکتوب الملک الناصر یک صندوق اسلحه نیز برای غازان فرستاده بود و غازان از آن چنان استنباط کرد که سلطان مصر خود را برای مقاتله و جلوگیری از او حاضر اعلان می کند به همین جهت سخت خشمناک شد و امر داد که امرا و سران سپاهی او مهیای هجوم به شام باشند. غازان در جمادی الاخری سال 702 در نزدیکی حله از فرات گذشت و پس از زیارت مشهد مقدس امام حسین در کربلا و تقدیم مبالغی به عنوان نذر به آستانه حسینی و علما و سادات در امتداد شط فرات به طرف انبار و سنجار پیش رفت و در رجب آن سال به منزل عانه رسید و در همین محل بود که ادیب عبداللّه وصاف الحضره شیرازی مولف تاریخ وصاف که چهل سال بیش نداشت کتاب خود را به تاریخ یک شنبه 13 رجب 702 به توسط خواجه سعدالدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل اللّه به عرض غازان رساند و مورد انعام و مرحمت ایلخانی قرار گرفت . بعد از آن که اردوی غازان چند روزی در عانه اقامت کرد غازان مرکز لشکر خود را به قلعه رَحبَة (در ساحل یمین فرات بین عانه و رقه ) منتقل ساخت و اطراف آن قلعه را در حصار گرفت . امرای ایلخانی و خواجه سعدالدین و خواجه رشیدالدین مدافع قلعه رحیه را که امیر علم الدین سنجر نام داشت به اطاعت خواندند امیر علم الدین پس از آن که مقداری سیورسات به اردوی ایلخانی داد به این عذر که چون رحبه سرحدّ شام است و با تسلیم آن رخنه در ارکان مسلمین خواهد افتاد و تسلیم کننده آن به خیانت منسوب خواهد گشت از واگذاری رحبه خودداری کرد و به غازان قول داد که اگر او به تسخیر شام موفق شود از سپردن آن امتناع نورزد. غازان هم عذر او را مقبول شمرد و از سر رحبه درگذشت و در تاریخ 6 شعبان عازم حلب شد و امیر چوپان و امیر مولای و قتلغشاه هم از راه رقه به سمت آن شهر سرازیر گردیدند. چون خبر هجوم مغول به شام به الملک الناصر رسید به فوریت بیبرس جوشنگیر را با قوایی به کمک ساخلوهای شام روانه کرد و جوشنگیر به مقابله با قتلغشاه که به اختلاف روایات از 40000 تا 80000 سپاهی همراه داشت شتافت ولی چون قوای مغول را بیش از قوای خود دیدمراسله ای به الملک الناصر نوشت و از او خواست که شخصاً به شام بیاید. قوای شامی حماة را مرکز اجتماع خود قرار دادند و ساخلوهای طرابلس و حمص و لشکریان مقیم دمشق در این نقطه گرد امیر کتبغا که مریض بود جمع آمدند امیر کتبغا جماعتی از سپاهیان را به همراهی اَسَندَمِر گرجی سرحددار سواحل فرات و الملک الموید عمادالدین ابوالفدا مورخ مشهور که امارت حماة را داشت به جلوگیری از مغول که پیش آمده بودند فرستاد. این قشون در 10 شعبان مغول را شکست دادند و پس از گرفتن مقداری اسیر و منهزم کردن پیشقراول مغول به اردوگاه خود برگشتند و این فتح مقدمه فتح بزرگی بود که اندکی بعد اتفاق افتاد. واقعه مرج الصفر در 2 رمضان 702- الملک الناصر در تاریخ سوّم شعبان به معیّت خلیفه ابوالربیع سلیمان المستکفی باللّه و به همراهی سپاهی عظیم از قاهره به قصد شام حرکت کرد و جوشنگیر چنانکه گفتیم به مقدمه او روانه شده بود. مغول پس از شکستی که در 10 شعبان یافته بودند به سرکردگی قتلغشاه به طرف حماة متوجه شدند، امیرزین الدین کتبغا که پیوسته مریض بود و در تخت روانی او را حرکت میدادند ابوالفدا را در حماة گذاشت و خود به دمشق رفت مردم دمشق در همین تاریخ به کلی زمام اختیار را از دست دادند و اضطراب و تشتت سختی در میان ایشان بروز کرد و نمیدانستند که به جلو مغول بشتابند و یا انتظار عساکر سلطانی را بکشند و به همین جهت جمعی از اهالی شهر زنان و اطفال خود را ترک گفتند و به حصارها پناه بردند و عزم ایشان در پایداری سست شد و مغول از این پیش آمد استفاده کردند و به اطراف شهر آمدند و در غوطه دمشق درنزدیکی مرج الصفر اردو زدند. وصول مغول به این نقطه مقارن شد با رسیدن جوشنگیر و مقدمه عساکر الملک الناصر. قشون ایلخانی که عده آن بالغ بر 50000 نفر بود به فرماندهی قتلغشاه و همراهی امیر چوپان و تیتاق و مولای و سونتای و امرای دیگر در محل مرج الصفر که در پیش مسلمین به شکست عظیمی که عساکر رومی در سال 13هجری در آن جا از دست لشکریان اسلام یافته بودند مشهور بود صف آرایی کردند. الملک الناصر نیز که به موقعرسیده بود به همراهی خلیفه و حسام الدین حاجب سالار وسیف الدین سلار و جمال الدین آغوش و بیبرس جوشنگیر و امیر قبچق و امرای دیگر و حکام بلاد مختلفه شام در میدان مبارزه حاضر شدند و جنگ در روز دوم رمضان سال 702 شروع گردید قتلغشاه در ابتدا از کثرت عدد تهیات لشکریان مصری و شامی وحشت کرد و مصمم بازگشت گردید ولی امیر چوپان او را مانع آمد و مغول دل به دریا زده بر قشون الملک الناصر حمله بردند. جناح راست قشون سلطانی به دست امیر چوپان و تیتاق درهم شکست و فرمانده آن حسام الدین به قتل رسید و امیر قبچق و جمیع عساکر آن قسمت به دست مغول اسیر شدند ولی قلب و میسره لشکر الملک الناصر فیروز آمدند و مغول را به سختی منهزم کردند، تیتاق اسیر گردیده و امیرچوپان گریخت و بقیه مغول با قتلغشاه و امرای دیگر از رسیدن شب استفاده کردند و به کوهی که مشرف به مرج الصفر بود پناهنده شدند و الملک الناصر فرمان داد که ایشان را در محاصره بگیرند. چون صبح شد و مغول کثرت سپاهیان مصری و شاهی را مشاهده کردند رو به فرار گذاشتند و لشکریان سلطانی در عقب ایشان روان شدند. اتفاقاً عبور عساکر غازانی به شورستان باتلاقی افتاد و جماعتی کثیر از آن طایفه در گل و لای فرو رفتند و سیف الدین سلار به امر الملک الناصر بقیة السیف ایشان را تا کنار فرات دنبال کرد و چون فرات در حال طغیان و عبور از آن مشکل بود عده ای در آب غرق شدند و جمعی هم معرض دستبرد اعراب بادیه قرار گرفتند و مقداری قلیل از آن لشکر عظیم گرسنه و شکسته به بغداد رسیدند و سرافکنده در تاریخ 19 رمضان به غازان متصل شدند. در این جنگ عساکر مصری و شامی 10000 اسیر و 20000 سر اسب از قشون غازان به غنیمت گرفتند و امیر سوتای و کین جو و تیتاق و جمعی دیگر از امرای غازانی را اسیر کردند و به شادی این فتح ،به اطراف فتحنامه ها با کبوتران قاصد و رسولان فرستادند. الملک الناصر با جلال تمام به دمشق وارد شد و به امرا و سران سپاهی خود خلعتها داد و پس از اندکی به قاهره برگشت . رسیدن خبر شکست ، غازان را به سختی متاثر و اندوهناک کرد تا آن جا که از شدت غضب خون از بینی او جاری شد و چون در دهم ذی القعدة به اوجان رسید قوریلتایی ساخت و قتلغشاه و امیر چوپان وسرداران دیگر را به یرغو نشاند و پس از دو روز محاکمه دو نفر ازسرداران آن جنگ را کشت ، مولای را به اهانت تمام چوب زد و قتلغشاه و چوپان را نیز به چوب یاسا تنبیه کرد و تا چند روز هیچکدام را به اردو راه نداد و تا مدتی به هیچ یک از ایشان التفاتی نداشت و تا مرد از خیال تلافی آن شکست بیرون نمیرفت .
وفات غازان در 11 شوال 703 - در موقع جلوس غازان خان چنانکه در محل خود یاد شده است بر اثر به باد رفتن ذخایر و خزاین هولاکو و گشادبازیها و عدم توجه ایلخانان جانشین او در خزانه دولتی به هیچوجه وجهی باقی نمانده بود مخصوصاً بذل و بخششهای بیجای گیخاتو و صدرجهان کار بی پولی را به آن جا کشید که گاهی حتی برای تقدیم هدایائی به سفرایی که از خارج می آمدند وجهی بدست نمی آمد و غازان وارث مملکتی شد که به گفته خود او یکسره ویران و قابل پرداخت هیچ قسم مالیاتی نبود. غازان در دو سال اول سلطنت پس از اصلاح و ترمیم لشکر و گوشمالی مخالفین و تامین حدود و ثغور به انتظام امور اداری و جمع و خرج مملکت خود مشغول شد و اگر چه در این راه به مردم تعدیات و اجحافات بسیاروارد آمد ولی ترتیب وصول و اخراجات نظم یافت و در خزانه وجوهی فراهم گردید و غازان در ابتدا دویست الی سیصد تومان آن را بین قسمتهای اردو تقسیم کرد تا هم دل ایشان را گرم نگاهدارد و هم حد وظیفه دیوانی هر قسمت را به ایشان بفهماند تا زیادتر از آن مطالبه نکنند. در شورایی که غازان پس از شکست مرج الصفر در اوجان تشکیل داد، بعد از تنبیه سران سپاهی دست به بذل و بخشش گشود و هر یک از سرداران را خلعتها و انعامهای گزاف داد و مدت پانزده روز در چادری نشسته بدست خود خزانه و حاصل مالیات ولایات را که به اسم استمداد لشکر قبلاً به تعدی از مردم وصول شده بود به باد داد ودر این مدت قلیل 300 مسکوک طلا و 20000 خلعت و تشریف و 50 کمر مرصع و 300 کمر زرین به ایشان بخشید و کاری کرد که هیچ یک از ایلخانان سابق نکرده بودند. بعد از اتمام قوریلتای اوجان غازان به تبریز آمد تا تهیه لشکر جهت حرکت به شام و کشیدن انتقام شکست مرج الصفر ببیند ولی غفلةً دچار درد چشم شد و اطبای چینی به معالجه او مشغول شدند. کمی بعد به اوجان برگشت و به عزم گذراندن زمستان بطرف بغداد حرکت کرد اما بواسطه برف و باران به انجام این قصد قادر نیامد و مصمم شد در کنار قزل اوزون زمستان را به پایان رساند (آخر ربیع الاول 703). در هنگام اقامت در کنار قزل اوزون به خواجه سعدالدین ساوجی صاحبدیوان چنین خبر رسید که یکی از شیادان تبریز به اسم (پیر یعقوب باغستانی ) جمعی از تبریزیان را گرد خود جمع کرده و مردم را به سلطنت آلافرنگ پسر ارشد گیخاتو بشارت داده و یکی از مرده خود را پنهانی به اردو فرستاده است تا ملازمان رکاب غازان را نیز به سلطنت او دعوت نماید خواجه این پیش آمد را به عرض غازان رساند و غازان کسی را به عجله به تبریز روانه کرد و او پیر یعقوب و آلافرنگ و جمعی دیگر از وجهائی را که با ایشان همدست شده بود دستگیر نمود به اردو آورد و ایلخان شخصاً بمحاکمه آن جماعت پرداخت و معلوم او شد که پیر یعقوب و مریدان او به بعضی از عقاید مزدکی عقیده دارند به همین جهت همگی را جز آلافرنگ کشت و خواجه سعدالدین را علاوه بر مقام وزارت رتبه امارت نیز داد و یک هزار سوار مغول را در تحت اختیار او گذاشت . غازان که بعد از شکست مرج الصفر پیوسته غمگین و رنجور بود در این سفر قشلاقی اخیر سخت مریض شد و هر قدر او را مداوا کردند نتیجه نداد ناچار در اوایل بهار از حوالی قزل اوزن به طرف ساوه حرکت کرد و خواجه سعدالدین در این منزل که موطن او بود از ایلخان پذیرائی شایان کرد و به پاداش آن بشرف کاسه گیری مفتخر گردید. در ساوه اندکی حالت مزاجی غازان بهبودی یافت ولی چون از آنجا به ری حرکت نمود مرضش بشدت عود کرد و ناچار چند روز در ری ماند و چون از آنجا عازم قزوین گردید در حوالی این شهر در یکشنبه 11 شوال سال 703 پس از قریب به نه سال سلطنت بسن 33سال وفات یافت و جنازه او را از آنجا به تبریز بردند و در شنب غازان یا شام غازان از بناهای او در حوالی این شهر در گنبدی که قبلاً ساخته بود به خاک سپردند. «غازان خواست که تتمیم اساس عدلی را که ممهد فرموده و ارشاد طریقه تقویت اسلام که مدت سلطنت خود را مصروف آن ساخته بود آیندگان را نصیحتی و تذکیری واجب دارد و هدیت وصیتی ارزانی فرماید تمامت خواتین عظمی و ملکات مملکت و اوانس سلطنت و محارم حرم حضرت با ارکان دولت اعظم و نوئین قتلغشاه و امرای عظام چوپان وبایدو و پولاد و سنتای و سلطان و ملای و رمضان والغو و گور تیمور و تارمتاز و مشیران سده جهانداری صاحبین اعظمین خواجه رشیدالدین و خواجه سعدالدین و دیگر مقربان و شهرت یافتگان مدت خانیت احضار کرد فرمود: ما را محقق است به نور یقین و دیده حقیقت بین که از این مرحله فانی به منزل باقی و مصاحبت حور عین نقل خواهیم کرد و از این غار مردم خوار به جوار ملک جبار پیوست ، همگی همت و قصوای اُمنیّت آن بود که چند روزی که مقالید ملک مجازی در دست دولت ما نهاده اند و حوالت تمشیت عالمیان بما فرموده هر چه نه صفت نصفت و عدل داشته باشد که نظام عالم بی این دو دعامه قایم نیست در حوالی خاطر راه ندهیم و ماده ظلم متعدیان که دفع شر آن شرعاً و عقلاً لازم است به تعریک هر مبتدع مرتدع گردانیم و تقویت دین سیدالمرسلین و خاتم النبیین بوجهی کنیم که آنچه از سَنن و سُنن او بمرور دهور منحرف شده باشد و به عدم محرضی دیندار و زاجری توفیقیار در امتثال اوامر و اجتناب از نواهی نوعی جسارتی بضمیر راه یافته بعد از تادیب و تشدیب آن و تقریر نصاب در مصاب حق طریق خسارت بر ایشان به زبان تیغ گشاده بسته داریم . و به سر انگشت تامل در احوال طبقات خلق گره از دلهای بسته گشاده گردانیم . تا در این جهان شجره طیبه جهانکامی به آب نیکنامی نیک نامی ماند و در آن جهان اقتطاف ثمره توتی اکلها کل حین در حساب آید. در این اندک مدت زمان سلطنت ما که هشت سال و چند ماه بود به قوت خدای تعالی و میامن همت محمدی سعی ها نمودیم تا بعضی از این معانی که تقدیم یافت از استیصال عدات و متمردان دین و دولت و وضع قوانین عدل و سیاست و رفع اقانیم ظلم وبدعت بر حسب ارادت دست داد یرلیغها نوشته و به دور و نزدیک فرستاد و احکام آن به هر قطر که رسید قرطه اسماع شد و امتثال آن مثال روح در اعضا ساری گشت و چون روح در دل جای گیر یافتند و داعیه غیرت و حیرت رفتگان و مایه عبرت و خبرت آیندگان آمد و برخی چون خواستیم که در این تمشیت آن خوض پیوندیم عمر وفا نکرد و روزگار مسامحت ننمود و اجل مهلت نداد و این نیات سر بمهر در زوایای سینه با خود بردیم اکنون شما را باید که بعد از من با یکدیگر طریق مخالفت نسپرید و برادرم پادشاه جهان خدای بنده محمد که سه چهار سال است تا ولایت عهد سلطنت بر وی مقرر داشته ام و بکرات مرات این معنی با شما مکرر شده و بزودی بر سریر دولت روز افزون بنشانید و منقاد مذعان فرمان او باشید و از آئین و یاساق من تجاوز ننمائید و قواعد این احکام را مطرد و متسق دارید و رعایا را بیرون از آنچه مقرر و معین کرده ام به زواید و مساعدت و تکلیف مزاحم نشوید ورسم محدث ننهید و خیرات و صدقات و تسویفات و اوقافی که معین شده و عماراتی که بنیاد کرده ام بموجب شروط در استقرار و استتمام آن کوشید و ادرارات که در تمامت تمالک فرموده ایم یا در هر موضع از حشو مال موضع ساخته به نام آن کسان فرود آورید و مجال تصرف و تصدیع نواب دیوان و متصرفات اصقاع مسدود گردانید و باید که کم ناکرده در تقریر و امضای آن سعی نمائید و اگر شما را توفیق آسمانی رفیق گردد که بدان مزیدی واجب دانید در آن باب تقصیر و اهمال جایز نشمرید». (از تاریخ وصاف صص 457-458). غازان با وجود عمر کم و سلطنت کوتاه بواسطه اصلاحات و اقداماتی که کرده و ابنیه و قواعد و قوانینی که بجا گذاشته بلاشبهه یکی از سلاطین بزرگ مشرق است و اگرچه مقایسه او با امثال کوروش کبیر و داریوش اول و سلاطین عظیم الشان ساسانی صحیح نیست ولی غازان را مخصوصاً از لحاظ مملکتداری و اداره بایداز سلاطین معتبر ایران و به هر حال از این حیث او رابزرگترین پادشاه سلسله ایلخانان دانست اما باید بخاطر سپرد که یک قسمت عمده از این افتخار و عظمت و بلندنامی که مشمول حال غازان شده چنانکه بعد خواهیم گفت از برکت وجود وزیر کاردان فاضلی مثل خواجه رشیدالدین فضل اللّه همدانی است که از یک طرف با تدبیر و هنر وسیاست ممالک وسیعه غازانی را اداره میکرده و ودر ترفیه حال رعایا و اصلاح امور مالی و انشاء ابنیه و آثار خیریه با غازان شرکت داشته و از طرفی دیگر با قلم شیوای خود ذکر محامد و اعمال ستوده و وقایع ایام اورا به صفحات روزگار مخلد ساخته است و غیر از آن وزیر دانشمند عده زیادی از فضلای دیگر هم در نتیجه ادب دولتی و تشویق خواجه در گرد دربار ایلخانی مجتمع بوده و ایشان نیز هر کدام در این مرحله قدمهای مهمی برداشته اند بطوری که میتوان گفت که دوره غازان و دو جانشین او یعنی الجایتو و سلطان ابوسعید خان بر اثر وجود خواجه رشیدالدین فضل اللّه و پسران او یکی از درخشانترین دوره های ادبی تاریخ ایران است بلکه بجهاتی که بعد مذکور خواهد شد در تاریخ این مملکت نظیر ندارد.
روابط غازان با ممالک خارجه - غازان با ممالک خارجه یعنی با خاقان چین و سلاطین عیسوی اروپا غالباً مکاتبه داشته و بین ایشان سفرا در رفت و آمد بوده اند.در سال 699 غازان دو نفر رسول با هدایای گرانبها به دربار تیمور خاقان جانشین قوبیلای قاآن به چین فرستاد. خاقان ایشان را بملاطفت تمام پذیرفت و در جواب این حرکت دوستانه غازان با وجود اینکه ایلخان ایران اسلام آورده و در ترویج آن مذهب میکوشید اظهار مهربانی و مصادقت کرد. فتوحات اولیه غازان در شام و فتح مجمع المروج دشمنان مسلمین را برآن داشت که با فرستادن سفرا و مراسلات غازان را به حصول این پیشرفت تبریک بگویند. مخصوصاً عیسویان اروپا و ارامنه که بر اثر مجاهدت ممالیک و مجاهدین مصری و شامی از آن ممالک بکلی رانده و به حفظ بیت المقدس و بنادر و سواحل شام موفقنیامده بودند از فتوحات غازان بی نهایت مسرور شدند وبا سابقه روابطی که علی رغم مسلمین مصر و شام با ایلخانان ایران داشتند پیشرفت عساکر ایلخانی را در مقابل ممالیک بمنزله انتقامی از شکستهای خود تلقی نمودند و مصمم شدند که غازان را در این مرحله مشوق شوند تا مگر شام و مصر را از کف ممالیک و امرای دیگر بیرون ببرند و از زیر سلطه ایشان خارج گردند بر اثر همین حال مسرتی که در اروپا عیسویان را دست داده بود جیمز دوم پادشاه مملکت آراگن از ممالک اسپانیا بتاریخ رمضان سال 700 مراسله ای به غازان نوشت و آن را به معیّت سفیری پیش ایلخان فرستاد و در آن نامه غازان را مقتدرترین و بزرگترین سلاطین مغول و شاهنشاه مشرق خواند و به غازان اطلاع داد که عموم رعایای او که طالب زیارت اراضی مقدسه فلسطین اند حاضرند که برای جهاد در رکاب ایلخان حاضر شوند ضمناً از او درخواست کرد که بزوار آراگنی اجازه دهد که بدون تادیه خراج یا مالیاتی آزادانه به زیارت بیت المقدس نایل آیند و ایلخان یک خمس از اراضی مقدسه را که از تصرف مسلمین خارج کرد به عیسویان واگذارد غازان بگفته بعضی از مورخین عیسوی حاضر شد که بعضی ازنواحی را که در فلسطین مفتوح ساخته بود به عیسویان واگذار کند و در ازاء آن حال اتحادی را که بین سلاطین عیسوی و ایلخانان ایران وجود داشت تجدید نماید و به همین قصد سفرائی نیز به اروپا فرستاد این سفرا در انگلیس به خدمت ادوارد اول پادشاه آن مملکت رسیدند ادوارد در جواب غازان مراسله ای نوشت و آن را به همراهی فرستاده ای روانه مشرق نمود و مراسله ای دیگر نیز درهمین باب به خلیفه عیسویان مشرق عنوان کرد ولی این تبادل سفرا و مراسلات نظر به دوری راه و عدم توافق بین منظور عیسویان و غازان که خود را مروج اسلام معرفی کرده بود و شکست هایی که اندکی بعد در جنگ با مسلمین شام و مصر نصیب عساکر ایلخانی شد هیچ وقت از حد تعارفات رسمی تجاوز ننمود و استیلای قطعی قشون الملک الناصر بر شام و سواحل آن آرزوی دیرینه عیسویان را در خاک کرد.
اخلاق و صفات غازان - سلطان محمود غازان خان پس از قبول مذهب اسلام از مومنین و مشوقین جدی آن آیین گردید و در تمام عمر در رعایت مراسم و آداب دین حنیف و اقامه شعایر آن می کوشیدو سعی میکرد که آن قسمت از عساکر خود را هم که هنوزمشرک و بت پرست یا بودائی مذهب بودند به آئین اسلام برگرداند و خود غالباً در این باب با ایشان گفتگو و مباحثه می نمود. غازان شخصاً رشید و جنگآزموده بود مخصوصاً قبل از رسیدن به مقام ایلخانی یعنی در دوره حکومت خراسان بواسطه حملات پی در پی مغولان ماوراءالنهر به این مملکت به خوبی به فنون لشکرکشی و مقابله با دشمن آشنا شده و اسرار این کار را آموخته بود. از مرگ هیچ پروا نداشت و همه وقت قشون خود را به حقیر شمردن عمر و نداشتن باک از دشمن تشویق میکرد و غالباً مثل چنگیزخان سرداران خود را احضار و تعلیمات مخصوص میداد و مانند آن مرد مدبر جهانگشا به ایشان توصیه می نمود که در لشکرکشی ها از راهها و راهداران و راهنمایان بیش از همه استفاده کنند و قبل از حرکت در تامین وسایل آذوقه و سیورسات و تحصیل اطلاع از احوال روحیه و تهیات خصم به مدد جاسوسها بکوشند. در رعایت انتظام و انضباط در قشون خود جهد بلیغ داشت و در این راه نیز مقلد چنگیز بود و می گفت که قسمت عمده شکستهائی که بر قشون وارد میشود نتیجه نداشتن انتظام و افسارگسیختگی افراد است ، در حین حمله یا غلبه بر دشمن . غازان علاوه بر زبان مغولی و فارسی اطلاع کمی از عربی والسنه چینی و تبتی و لاتین داشت و به دانستن تاریخ و آداب و اخلاق سلاطین مخصوصاً پادشاهان معاصر خود سخت مایل بود و هر وقت به یکی از مردم ممالک خارجی برمیخورد در این باب از او تحقیقات کامل میکرد ولی بیش از همه به دانستن آباء و اجداد مغولی خود عشق و علاقه داشت و غیر از پولادآقا هیچیک از امراء و شاهزادگان مغول به اندازه او بر احوال و اسامی و وقایع مغول مطلع نبودند و خواجه رشیدالدین یک مقدار از اطلاعات نفیسی را که در جامع التواریخ ضبط کرده شخصاً از دهان غازان خان شنیده است . غازان خان گذشته از این مراتب مردی هنرمند بود و به بعضی از صنایع یدی و حرفه های مختلف مثل بنائی و نقاشی و آهنگری و اسلحه سازی آشنائی داشته و مقداری از عمر خود را هم به هرزه در طلب کیمیا و اشتغال به رمل و ستاره شناسی و تحصیل نباتات عجیب به عادت مغول صرف کرده است . و خیال بنای رصدخانه ای در نزدیک تبریز نیز داشته و در شام غازان نمونه ای ازآن را ساخته بوده است . قبل از غازان زمام جمیع امورو حل و عقد کارها در دست امرا و وزرا بود و ایلخان غالب ایام خود را به شکار و اشتغالات دیگر میگذراند. پذیرفتن سفرای خارجی و مذاکره با ایشان را وزراء عهده دار میشدند و همین مسئله تولید اختلاف و حسادت بین امرا و وزرا میکرد. غازان تمام این مهمات را شخصاً بعهده گرفت و جمیع عمال را از خرد و بزرگ مطیع امر و محکوم دستورهای شخص خود نمود و به کارها مرکزیت داد به شکلی که همه کفایت و عقل و کاردانی او را تصدیق کردند و خواهی نخواهی مصلحت بینی او را در معضلات امور برآراء خود مقدم داشتند. در عهد او هر وقت فرستاده ای از خارجه میرسید مستقیماً به خدمت غازان هدایت میشد و ایلخان بجای اینکه یکی از وزراء را مامور مذاکره با او کند شخصاً از او پذیرائی مینمود و با ایشان ازتاریخ مملکت و وقایع و سیاست ممالکشان گفتگو میکرد تا آنجا که همگی از فصاحت و کمال او دچار بهت و اعجاب می شدند. اهل ادب و حکمت و فضل را دوست میداشت و غالباً با ایشان می نشست در محضر آن جماعت سوءالاتی طرح مینمود. از ادیان و مذاهب و ملل و نحل اطلاعات کافی داشت و اکثر اوقات با فرق مذهبی مختلفه مباحثه و مناظره میکرد. در تشخیص میزان لیاقت و کفایت اشخاص نیز خبیر بود و هر کس را به اندازه فضل و کارآمدگی به مقامی که درخور آن بود می گماشت و کمتر به غرض مغرضین وسعایت سخن چینان گوش فرامیداد و برخلاف در سیاست و تنبیه خطاکاران فوقالعاده سخت و بیرحم بود در صورتی که از عمال و زیردستان و سران قشونی او ظلم و تعدی و تجاوز میدید ایشان را بسختی مجازات میکرد زمام نفس خود را نیز کاملاً در دست داشت و هیچ حرکتی که نماینده شهوترانی او باشد از او سر نزده بلکه کسانی را که مرتکب بی ناموسی میشدند بشدت مورد مواخذه قرار میداد و چون در اجرای یاسای خود که ذیلاً به ذکر آنها می پردازیم بی نهایت مراعی و سختگیر بود دوره حکومت او نیزدر خون ریزی و سخت کشی از دوره های دیگر عقب نمانده است .
قواعد و یاساهای غازانی - غازان خان برای ترفیه حال رعیت و وصول منظم مالیات و رفع ظلم و تعدی و حسن اداره کارها قواعد و یاساهائی وضع نموده و بسیاری از آداب و مراسمی که از پیش معمول بود و او نمی پسندیده و آنها را موافق عدل و تربیت نمی دانسته است ملغی کرده است و ما مجملاً به آنها اشاره می کنیم : 1- قبل از ایام غازان مالیات ولایات به مقاطعه در عهده حکام گذاشته میشدبه این شکل که قسمتی از آن را صرف پرداخت مخارج ضروری و وظایف ارباب عمایم و سیورغالات کنند و بقیه را به ایلچیان مامور یا کسانی که از طرف دیوان براتی دردست دارند بسپارند این حکام که غالباً مردمانی ظالم و طمعورز بودند و گاهی در عرض یک سال ده و حتی بعضی اوقات بیست مرتبه از رعایا مطالبه مالیات مینمودندهر وقت که از اردوی ایلخان یک نفر ایلچی برای تحویل گرفتن مالیات یا ماموریتهای دیگر می آمد بهانه ای بدست حاکم برای مطالبه مالیات جدیدی از مردم جهت مخارج سفر و اقامت ایلچی می افتاد و به همین جهت عیش و خوشی حکام در این بود که از طرف ایلخان فرستاده ای به ماموریت پیش ایشان بیاید و او به اسم تامین مخارج ایلچی و یا تهیه هدایا و تحف جهت ایلخان مردم را در شکنجه پرداخت مالیاتی قرار دهد. و پس از وصول قسمت عمده آن را خود بردارد و بقیه را هم بین شحنه یعنی فرمانده لشکری حوزه حکومتی خود و منشیان جمع و خرج یعنی بیتکچیان تقسیم کند تا ایشان پرده بر این قبیل تعدیات او بپوشند و وجوهی را که به این شکل از مردم گرفته شده در حساب دیوان نیاورند. حاصل مالیات ولایات باید صرف مخارج جاریه و پرداخت براتهائی شود که ازطرف دیوان حواله ولایات میشد ولی حکام همه وقت با تراشیدن خرجهای گزاف بیشتر این عواید را تلف میکردند و براتها در دست مردم تادیه نشده باقی میماند و به خزانه برمیگشت . عمال دیوانی با صدور یک آلتمغا براتها را مجدداً به محل حواله برمیگرداندند و حکام چون جرات رد آلتمغا را نداشتند یک بار دیگر رعایا را بپرداخت مالیات مجبور میساختند و با وارد کردن اقسام فشار و تهدیدها پول تحصیل میکردند ولی باز هم قریب دو ثلث آن به جیب حکام و زیردستان ایشان میرفت و تنها یک ثلث آن به دارندگان بروات میرسید و این به آن اندازه نبود که مخارج ایاب و ذهاب آن جماعت را کفایت نماید. عمال دیوانی هیچگاه عایدات ولایات را تحت تفتیش نمی آوردند و از مقدار وصول شده آن اطلاعی نداشتند و بدون هیچ ملاحظه ای برواتی بر حکام صادر میکردند و بین حکام و صاحبدیوان علائمی رمزی وجود داشت که اگر صاحبدیوان آن علائم را در بروات نمی گذاشت حکام از تادیه بروات خودداری می نمودند. حکام ولایات نه بخزانه ایلخانی پولی میدادند و نه در پرداخت مستمریات و وظایف اقدامی میکردند بلکه در ابتدای هر سال ارباب حقوق و مستمری را به این بهانه که ابتدا باید مخارج خزانه و ایلچیان را پرداخت متقاعد میساختند و از این سال تا آن سال ایشان را بهمین شکل گرسنه و بیچاره سر میدواندند و از این حکام کسانی که زیرکتر بودند طلبکاران راوامیداشتند که مطالبات خود را به نصف مبلغ صلح کنندو رسید تمام به ایشان بسپارند و در مقابل این نصف هم بدو برابر قیمت واقعی جنس قبول نمایند به این ترتیب طلبکارانی که ربع طلب خود را در نتیجه قبول پیشنهاد فوق وصول میکردند خود را خوشبخت میشمردند و بر آن عده دیگر که به دریافت دیناری نیز موفق نمی آمدند فخر میفروختند. اگر از میان ارباب حقوق و مستمری کسی میتوانست خود را با تحمل زحمت سفر و رنج راه به اردوبرساند و از حاکم در نرسیدن حق خود شکایت کند بعد از آنکه مامورین قضیه را تحقیق میکردند و حقانیت او به ثبوت میرسید و حاکم مورد بازخواست واقع میشد در جواب میگفت که علت آن وصول نشدن تمام مالیات است و پرداخت حقوق شخص شاکی را موقوف به دریافت بقایای مالیاتی میکرد. و این بقایا هم در حقیقت باقیمانده وجوهی بود که او به تعدی و برخلاف قاعده از مردم مطالبه میکرده چه او میزان مالیات حقیقی را چند بار از رعایا میگرفته و دیگر دینی بر عهده ایشان باقی نمیمانده است تا در شمار بقایای مالیاتی به حساب بیاید. مردم بیچاره که از ظلم و جور حکام به جان می آمدند آبادیهای خود را ترک کرده جلاء وطن می نمودند و در نتیجه خرابی کلی به شهرها و دهات راه می یافت . عمال دیوانی از این اوضاع به خوبی آگاهی داشتند ولی چون دست ایشان با حکام یکی بود هیچ وقت در صدد رفع ظلم برنمی آمدند و عموم صاحبان دیوان و وزرای مغول کم وبیش در این ظلم شرکت داشتند و مسئول آن اوضاع بودند ولی از میان ایشان مسئولیت خواجه صدرالدین خالدی زنجانی از همه بیشتر است چه او این وضع ناگوار را در نتیجه گشادبازیها وبذل و بخشش های بیجا به سرحد افتضاح رساند و کار صدور بروات و حوالجات و لاوصول ماندن آنها در عهد او به منتهای زشتی و رسوائی کشید مثلاً خواجه غالباً دراویش و شیوخ را مورد مرحمت قرار داده براتی به ایشان به مبلغ 500 دینار بر سر ولایتی می بخشید کسی که مورد این انعام قرار گرفته بود سخت شادمان شده به اعتبار آن برات از راه استقراض 100 دیناری تهیه می کرد تا مخارج وصول برات و مسافرت مامور دریافت آن را فراهم سازدچون برات خالی از وجه بود یا حکام از پرداخت آن ابامی کردند بیچاره درویش یا شیخ باید خانقاه یا مقام خود را از دست دهد و به عنوان تحصیل مالیات از این دربه آن در بدود و عاقبت هم از شرّ طلبکار راه فرار پیش گیرد مردم بیچاره ای که از عهده تادیه مالیاتهای ظالمانه خانه برانداز برنمی آمدند ترک خانمان می کردند ولی مامورین حکومتی ایشان را تعقیب و آزار می نمودند و از نیمه راه برمی گرداندند و از ایشان کسانی که در شهرها و آبادیهای خود مانده بودند از ترس عمال دیوانی درهای منازل خود را با سنگ می پوشاندند و در حصار می رفتند. مامورین وصول مالیات از اشرار و اوباش در یافتن مردم فراری استمداد می کردند و ایشان مردم رابه اقسام رذالت و سختی از پناهگاهها بیرون می کشیدندو اگر بر آن جماعت دست نمی یافتند زنان و اطفال ایشان را مثل گله گوسفند کوچه به کوچه می گرداندند و از پای می آویختند و در بعضی شهرها همین که مامورین وصول می رسیدند از ترس هیچکس باقی نمی ماند همه یا می گریختند یا در سردابها مخفی میشدند. غازان از این اوضاع سخت متاثر شد و در صدد برآمد که قبل از همه وضع وصول مالیات را مرتب و دست عمال و حکام جورپیشه را کوتاه و عامه را از این باب آسوده خاطر کند. به همین جهت حکم کرد که هیچ ولایتی را به مقاطعه ندهند و در عرض سال بیش از یک بار از مردم مالیات مطالبه نشود و به هر ولایتی یک نفر بیتکچی مخصوص فرستاد تا صورتی از عایدات جمیع آبادیهای آن مطابق آخرین ممیزی که شده بود به اسم و رسم تهیه دیده پیش غازان بفرستد و از املاک شخصی و خالصه و اراضی خاصه یعنی اینجو و اوقاف علیحده صورت بدهد و اسامی اشخاصی را که در سی سال اخیر مسلماً از عایدات آنها بهره میبردند یادداشت کند و به اصطلاح قانون مال هر ولایت مرتب و مدون گردد. بعد از آنکه این صورتها به دیوان رسید و اشتباهات آنها رفع شد عمال دیوانی از روی آنها خلاصه عایداتی که باید هرسال مطالبه شود خارج نویس کرده در دیوان ضبط نمودند و صورت مالیات هر آبادی را عمال عالی رتبه دیوانی مهر کردند و آنها را به آلتون تمغا نیز موشح ساختند. غازان خان حکم داد که از آن تاریخ به بعد دیگر حکام و بیتکچیان اصلاً بر رعایا برات ننویسند و اگر کسی بر خلاف این حکم عمل می کرد حاکمی را که برات داده بود سیاست می کرد و نویسنده ای که آن را نوشته بود دست می برید. در نتیجه این ترتیب و رفع تعدی و ظلم از رعایا و معین شدن مقدار مالیات هر ده و آبادی از روی قاعده وقانونی ثابت بعد از دو سه سال ولایات رو به معموری گذاشت و اموال خزانه به تمامی عاید دیوان گردید و دست تعدی و حکام بیتکچیان و ایلچیان به کلی کوتاه شد. غازان خان برای آنکه این رسم و قاعده مرعی و برقرار بماند و بعدها کسی از مقدار بدهی که برای هر ولایتی تعیین و در قانون آن قید شده زیادتر از مردم مطالبه نکند مقرر کرد که از تمام ولایات دفاتر قانون مزبور یعنی صورت مالیات و اراضی ملکی و خالصه و اینجو و وقف و اسامی بهره بران از آنها را در کتابخانه ای که در تبریز بنا کرده بود بیاورند و به معتمدان مخصوص که جهت این کار موظف شده بودند بسپارند تا ایشان قانون هر قسمت از ممالک ایلخانی را بر تخته پاره یا قطعه سنگی یا صفحه ای از معدنیات نقش کنند و در موضعی از آن قسمت نصب و تغییردهنده را به لعنت یاد نمایند و به آن بنویسند که صورت آن صفحه در کتابخانه تبریز محفوظ است ورعایا میتوانند در صورت ضایع شدن آن به کتابخانه تبریز مراجعه کنند و غازان یرلیغی موشح به آلتون تمغا در این باب صادر کرد و در آن یرلیغ مذکور بود که حکام و داروغگان باید به مقتضای قانون و آلتون تمغا با حضور سادات و قضات و ائمه و عدول و اکابر از دفتر صورت بدهی مردم نسخه هائی به رعایای هر قریه و مزرعه بدهند و ایشان را ملزم نمایند که در عرض بیست روز آن نسخه را بر لوحی نقش کرده و در موضعی معین نصب نمایند تا از تغییر و تبدیل مصون ماند. «باید هر کس از وجوه العین و اجناس بر حسب مقرر چیزی به دیوان اعلی بایدداد چنانچه میعاد معین گردد ادا نماید و همچنین ماخوذات تمغا را بر تخته ای مرتسم گردانند و باید که هرگاه محصلی به شهری یا قصبه ای تحصیل آورد جهت او خیمه ای در میان آن موضع نصب کنند و رعایا از روز اول تاآخر میعاد هر روز آنچه نقد شود با فرع و خزانه داری به وی رسانند و او را بعد از آن به اسم علوفه و قوللقه چیزی ندهند و نگذارند که نوکران خود را به محصلی به هیچ طرف فرستد و اگر رئیس ده و رعایا طریق اهمال و تغافل مسلوک داشته در میعاد مقرر واجب خود را وصول ندهند محصول ایشان را گرفته جرمانه ستاند و هر کس را به تقصیر متهم باشد هفتاد چوب زنند و میعاد اموال وجوه العین و اجناس ولایات بر این موجب مقرر بوده . میعاد وجوه العین هر ولایتی که اقسام آن مختلف است تا به هر موضع از آن نوع بر وجهی که معین گشته بر لوح نویسند و بر آن موجب جواب گویند قیجور (مالیات جنسی ) و متوجهات رعایای ده نشین که عادت آن است که در هر سالی بدو قسط رسانند و متوجهات صحرانشینان مقرر آنکه در اول سال یک دفعه جواب گویند و ماخوذ تمغا به موجبی که مناسب هر ولایتی بر ظهر قلمی شده بر لوح ثبت کنند ولوح را در موضعش استوار گردانند تا بر آن موجب به قسط وصول دهند و به زیاده و نقصان خلاف ننمایند: از جمله متوجهات یک ساله هر موضعی از نوروز جلالی تا بیست روز نصفی رسانند از وقت تحویل آفتاب به میزان تا مدت بیست روز نصفی دیگر را جواب گویند خراج و مالی که از قدیم الایام به وجوه العین مقرر بوده از اول نوروزجلالی تا بیست روز بدهند. خراج و وجوه العین که مقرر بود که به وقت ارتفاعات صیفی جواب گویند از اول تابستان مدت بیست روز بدهند میعاد و کیفیت قبض و تسلیم انواع ارتفاعات گرمسیری و سردسیری و شتوی و صیفی و بعضی مواضع که صیفی ندارد بر این موجب گرمسیرات از شتوی و صیفی از گندم و غیره آنچه مقرری هر موضعی باشد بیرون از مواضعات به چهارپای خود نقل انباری کنند که در آن حدود معین شده و به قابض تسلیم نمایند و غایت مهلت آن هشت روز است . صیفیه از اجناسی که به موجب قانون بیرون از مواضعات مقرر شده به چهارپای خود نقل انباری کنند که در آن حدود معین گشته و به قابض رسانند و غایت مطلق آن چهل روز است . سردسیریهای صیفی و آنچه صیفی نداشته شتویه بموجب قانون مقرر به تمام و کمال به چهارپای خود نقل انباری کنند که در آن حدود معین است در مدت بیست روز صیفیه به موجب قانون مقرر بعد از موضوعات بتمام و کمال نقل کنند به انباری که درآن حدود است و غایت مهلت آن هشت روز است ». (جامع التواریخ رشیدی ) (حبیب السیر).
2- قبل از غازان مرسوم چنین بوده که جهت انجام امور مهمه دولتی و رساندن اخبار شهرها مامورینی به اسم ایلچی به اطراف روانه میشد و این رسم که از عهد چنگیز معمول شده بود در دوره ایلخانان صورت بسیار زشتی پیدا کرد به این شکل که عموم شاهزاده خانم های مغول و شاهزادگان و امرا و فرماندهان تومان و هزاره و صده و شحنگان و قورچیان و قوشچیان به عنوان خبردهی یا مصالح دیگر نوکران خود را اسم ایلچی داده به ولایات می فرستادند و هر کس که با دیگری خصومتی یا مرافعه ای داشت و حاکم به عرض او نمی رسید به یکی از مقربان چسبیده از او یک نفر ایلچی می گرفت و با آنکه در هر یامخانه پانصد سر اسب بود گاهی برای سواری ایلچیان بقدر کفایت مرکوب فراهم نمیشد و ایلچیان به گله اسب هر کس که می رسیدند هر قدر می خواستند از آن میان میگرفتند و حتی به قضات و علما سادات هم که عازم اردو بودند رحم نیاورده مرکوبهای ایشان را از زیر پایشان می کشیدند و کار تعدی ایلچیان تا آنجا رسید که جمعی از راه زنان نیز خود را ایلچی نامیده به این اسم به تصرف گله مردم می پرداختند و به این نیز اکتفا نکرده از اهالی دهات سر راه به اسم علوفه هر چه می خواستند می گرفتند و هر کدام نیز به عنوان زود گذراندن کارهای خود از قبیل تهیه مرکوب و جمعآوری علوفه جماعت کثیری را به اسم نوکر همراه خود برمی داشتند به طوری که بعضی از ایشان که هیچ نوع ماموریت مهمی نیز برعهده نداشتند تا سیصد نوکر با خود می بردند و گاهی می شد که در دیوان دویست صندلی جهت جلوس ایلچیان میگذاشتند و چون چنین معمول بود که ایلخان از ایلچیان که ماموریتش از همه مهمتر است زودتر به حضور بپذیرد میان ایشان در اثبات اهمیت ماموریت خود نزاع سخت درمیگرفت و هر کس غالب می آمد مقدم میشد. در حین عبور ایلچیان روسای ولایات ایشان را در خانه های رعایا و پیشه وران فرود می آوردند و این ایلچیان غارتگر در خانه های مردم هر چه را می یافتند تصرف میکردند و گاهی نیز حرکات ناپسند دیگر هم از آن جماعت سر میزد غازان خان برای این رسم ناستوده حکم کرد که در هر سه فرسخ فاصله جهت ایلچیان خاصه ایلخانی که مامور انجام کارهای لازم مملکتی اند یام خانه بسازند و در هر یامی پانزده سراسب فربه نگاه دارند و هر ایلچی را که نشانی موشح به آلتون تمغا داشته باشد از آن یامخانه الاغ دهند و یامخانه ها را به عهده یکی از امرای بزرگ واگذاشت و به حکام و امرای سرحدی نیز مقداری کاغذ سفید به مهر آلتون تمغا داد تا در موقع ضرورت آنها را به ایلچیان خود دهند و مقرر کرد که به هر ایلچی بیش از چهار الاغ ندهند و اگر خبری باشد که در رساندن آن باید تعجیل شود حکام و نوینان مکتوب خود را مهر کرده به یامچی رسانند تا او بر اسب یام نشسته آن را به یامخانه بعد رساند و بهمین ترتیب عمل شود تا مکتوب به اردو برسد وبه این ترتیب یامچیان روزی شصت فرسنگ راه می رفتند وفاصله بین خراسان و تبریز را مثلاً در سه چهار روز طی می کردند و اگر ایلچی خود این فاصله را می پیمود روزی بیش از چهل فرسنگ نمیتوانست طی طریق کند.
« حکم یرلیغ به تاکید بلیغ نفاذ یافت که هر شبانه روزی شصت فرسنگ و هر مسرعی چهل فرسنگ بروند و مکتوبی که به ایصال آن مامور باشند مهر ختامه مشک نهاده بر سر آن بیاض رها کنند و تمغا سبز مصوربه صورت سواد یا ساعی به زر زنند و به سطور بنویسندکه فلان ایلچی یا ساعی در این تاریخ بدین ساعت و وقت از این مقام روانه کرده شد تا بعد از وصول او یامچیان یامات احتیاط کنند اگر به زمان موعود و هنگام معهود رسیده باشند چنانکه قطری از اوج به مرکز بگذرد و به حضیض رسد.
و اگر به یک ساعت تاخیر و تغافل و تقصیر و تکاسل نموده باشد نشانه تقصیر را قطر بر هیئت خط مشرق و مغرب کشند. و چون یامچیان بر چنین اهمال و تهاون عثوریافتند اعلام حکام کنند تا سخن ناپرسیده او را به یاسا رسانند و دیگری را حالی به جای او نصب کنند و اگرحکام در تنفیذ حکم یاسا اهمال نمایند نیز مستوجب یاسا باشند». (تاریخ وصاف ص 387). غازان خان علاوه بر این ترتیب امر داد که به هر ایلچی مخارج راه او را بدهند و در شهر منازلی به اسم ایلچی خانه جهت اقامت ایشان بسازند و غیر از ایلخان و نواب درگاه او هیچ کس حق فرستادن ایلچی نداشته باشد به علاوه در هر یامی دو پیک مامور کرد که لدی الاقتضاء اخبار یام خانه ها را به یکدیگر برسانند و این پیک ها روزی سی فرسخ راه می رفتند.
3- غازانخان در شعبان 698 یرلیغی به تمام بلاد ایلخانی ارسال داشت و به موجب آن منفعت دادن پول را اکیداً غدقن نمود و امر داد که داروغگان و حکام متخلفین از حکم را مجازات کنند و امری که او را به صادر کردن این فرمان واداشت آنکه در عهد اباقاخان عده ای از تجار مقداری اسلحه از تیر و کمان و برگستوان و شمشیر و جوشن نزد یکی از امرای قورچی آورده به توسط او آنها را از عرض ایلخان گذراندند و اباقا وجه آنها را به شکلی به ایشان پرداخت که از آن معامله سودی گزاف عاید تجار گردید. جماعتی از مردم مفلس به طمع مقداری زر از این و آن با نفع قرض کرده به تجدید آن معامله پرداختند وکم کم کار تجارت اسلحه و فروش آن به توسط قورچیان به اباقا به آنجا رسید که ایلخان حکم داد که هر کس ازسوداگران سند قورچیان را دایر به تحویل اسلحه به دیوان بیاورد دیوانیان باید به همان مقدار برات به دست او بدهند این ترتیب باعث آن شد که عده کثیری از مردم زر به سود قرض می کردند و اسلحه ای ساخته نزد قورچیان می بردند و با دادن مبلغی رشوه به ایشان سندی می گرفتند و آن را برای صدور برات پیش عمال دیوان می فرستادند عمال دیوان هم از جریان کار اطلاع داشتند تا مبلغی به رشوه از ایشان دریافت نمی کردند برات آن را صادرنمی نمودند و بتدریج کار این معامله به آنجا کشید که بیتکچیان مغولی دان با گرفتن مبلغی ، خود از زبان امرای قورچی سند می ساختند و بر طبق آن برات می نوشتند و نتیجه این عمل آن شد که در اندک مدتی به اندازه ای در دست مردم برات جمع شد که تمام عایدات ممالک ایلخانی برای پرداخت آنها کافی نبود. در عهد صاحب دیوانی خواجه شمس الدین جوینی چون این مسئله اسباب زحمت بسیار شده بود خواجه به زحمت زیاد برات داران را متقاعد کردکه هر هزار دینار به دویست دینار که صد دینار آن حقالعمل صاحب دیوان باشد مصالحه کنند و به این تدبیر آن برات ها را جمعآوری نموده . در عهد ایلخانی گیخاتو و وزارت صدرجهان زنجانی معامله به ربح و زر به سود دادن به علت بی پولی رواج کلی گرفت به این شکل که عمال ولایات که عایدات را در مقاطعه داشتند برای پرداخت مالیات قلمرو خود به اطلاع خواجه رساندند که جهت تادیه مالی که بر عهده دارند وجه نقد موجود نیست و چون خزانه سخت احتیاج به پول داشت ایشان گفتند می توانیم از سرمایه داران و تجار نقد و جنس به سود قرض کنیم به شرط آنکه خسارت این معامله را دیوان بر عهده بگیرد خواجه صدرالدین نیز آن را قبول کرد و در نتیجه مقاطعان ولایات جنسی را که ده دینار می ارزید به سی دینارقرض می کردند و به چهل دینار به حساب دیوان می آوردند و عمال دیوان آن جنس را که ده دینار می ارزید به این مبلغ میفروختند - چهار دینار آن را خود برمیداشتند و شش دینار به خواجه صدرالدین میدادند و می گفتند بیش از این از فروش آن عاید نمی شد و به این شکل از هر چهل دینار که به حساب خزانه آمده بود شش دینار وصول میشد و همین گونه امور بود که کار مالیه گیخاتو را به خرابی کشاند و بوضع چاو و اختلال ایام اوضاع ایلخانی او و وزارت صدرجهان منتهی گردید. غازان عموم این مفاسد را رفعکرده و با صدور یرلیغی که مذکورشد این نوع معاملات را که بخرابیهای فوق منتهی میگشت از بین برد.
4- قبل از ایام ایلخانی غازان ، حکام هر یک از ممالک روم و آذربایجان و فارس و کرمان و گرجستان و مازندران به عیارهای مختلف سکه میزدند و چون عیار سکه ها در تمام بلاد ایلخانی یکسان نبود در معامله اختلال پیدا میشد و موجب ضرر تجار و سوداگران و گفتگوی بسیار در تجارت میگردیدارغون خان در ایام حکومت خود فرمانی صادر کرد و امرداد که در تمام ممالک ایلخانی عیار زر و سیم را ده نه قرار دهند و گیخاتو هم عین این فرمان را مجری کردولی بواسطه عدم اقتدار ایلخانان کسی از آن اطاعت نداشت و هیچوقت عیار زر و سیم از ده هشت تجاوز نمی نمود. به امر غازان عموم سکه های مغشوش را در سراسر ممالک ایلخانی جمعآوری کردند و جز مسکوکاتی که او به ضرب آنها دستور داده بود سکه دیگری رایج نماند و مامورین سکه هائی را که به این صفت نبود ضبط می نمودند و می شکستند و بضرابخانه برده تمام عیار میکردند. سکه های غازانی که بر روی آنها نام غازان و کلمه توحید و نام شهری که در آنجا ضرب شده بود منقوش بوده در مدت یک سال در سراسر ممالک ایلخانی رایج گردید و عموم مسکوکات مغشوش از میان رفت و در نتیجه جهد او در این کار و خالص بودن سکه های غازانی طلا و نقره که از مدتی در ایران کمیاب و بواسطه حمل به هندوستان با صرف دریافت پارچه های قیمتی از دست تجار و مردم بیرون رفته بود فراوان گردید و در معاملات جریان پیدا کرد. غیر از مسکوکات معمولی غازان خان سکه های مخصوصی به نام دُرُست طلا به وزن صد مثقال در بلاد مختلفه ضرب کرد که نام او و نام شهری که در آنجا سکه زده شده بود با بعضی از آیات قرآن و اسامی دوازده امام در روی آن نقش بود و غازان این سکه ها را که به قشنگی و پاکی معروف گردیده بعنوان بخشش و انعام بمردم میداد. 5- پیش از غازان مقیاسهای وزن و کیل در هر ولایت بلکه در هر شهر و قصبه ای به یک شکل خاص بوده و وزن و کیل هر ده با ده دیگر تفاوت فاحش داشت و این مسئله همه وقت بین برات داران و محصلین مالیات و رعایا تولید اختلاف میکرد و بهانه بدست عمال جورپیشه میداد که از مردم به ظلم بیشتر از آنچه حق مطالبه دارند مال بگیرند و ایشان غالباً به ضرب چوب و شکنجه هر چه میخواستند از مال رعایارا به اسم اختلاف میزان پیمایش تصرف می نمودند و این اختلاف علاوه بر عیب فوق باعث نکس تجارت و عدم رغبت مردم به حمل مال التجاره خود به سایر ولایات نیز شده بود چه غالباً بین فروشنده و مشتری در باب وزن اختلاف بروز میکرد و بیشتر اوقات معامله بضرر فروشنده تمام میشد و همین امر موجب کمیابی بعضی اموال در غالب ولایات گردیده بود. غازان خان برای توحید اوزان و پیمانه ها یرلیغی صادر کرد و سواد آن را به عموم ولایات فرستاد و دو نفر مامور مخصوص تعیین نموده تا سنگهای معامله زر و سیم و اوزان بار و کیل را در همه جا مساوی کنند و آنها را از آهن بسازند و مهر کنند و برای این کار اوامر ذیل را امر به اجراء داد: سنگ و زر و سیم باید موازی وزن رسمی تبریز و به شکل مثمن باشد در هر ولایتی دو معتمد از طرف مامورین فوق منصوب شوند تا شخص امینی را در حضور محتسب محل دستور ساختن سنگ مطابق سنگ تبریز دهد و معتمدان آن سنگها را مهر کنند و هیچکس دیگر اجازه ساختن سنگ نداشته باشد. معتمدان باید به هر کس که این سنگها را برای معامله میسپارند نام ایشان را در دفتر ثبت نمایند تا دیگری نتواند سنگ تقلبی بسازد و معمول کند و در هر ماه یک نوبت تمام سنگها را جمعآوری کرده احتیاط و موازنه کنند تا اگر کسی برخلاف حکم عمل کرده باشد سیاست شود. برای وزن بارها نیز مقرر شد که معتمدان از آهن بشکل مثمن وزنهائی مطابق وزن تبریز درست کرده مهر نمایند و از ده من تا یک درم یازده قطعه وزنه بترتیب ذیل : 10 من 5 من 2 من ، نیم من چهار یک من هشت یک من 10 درم 5 درم 2درم و یک درم بسازند و بارهای سنگین را که با ترازونمیشد سنجید و از 10 من بیشتر بود تمغاچیان با قپانهای صدمنی می کشیدند برای کیل نیز غازان بهمین قسم دستور داد و مقرر کرد که جمیع کیلهای سابق که به اسامی کیل و قفیز و تُغار و غیره معمول بود منسوخ شود و فقط اصطلاح کیل مطابق کیل تبریز باقی ماند و در تمام ولایات کیلها را موازی با کیل تبریز که دو من با 260 درم است بسازند و ده کیل یک خروار باشد و برای هر یک از غلات و حبوبات از قبیل گندم وجو و برنج و نخود و باقلا و کنجد و جاورس کیل مخصوص ترتیب دهند که در هر حال ده من تبریز از همان غله یا حبه در آن بگنجد و برچهار طرف آن کیله بنویسند که از برای سنجیدن چه غله یا حبه ای است و معتمدان کیلها را مهر و در هر ماه احتیاط کنند و متخلف را برای سیاست که بریدن دست و گرفتن جرمانه بود به شحنه بسپارند و برای شیره و سرکه و روغن نیز پیمانه علیحده ای بسازند. 6- چون در نتیجه استیلای مغول و جنگهای دوره حکومت ایلخانان و ظلم و تعدی عمال دیوانی غالب قری و قصبات ویران و مزارع بایر شده بود غازان خان برای معموری ویرانه ها و آبادانی اراضی بایر حکمی صادر کرد تا کسانی که به تجدید عمارت بنائی یا زراعت مزرعه ویرانی می پردازند اجزاء دیوان با ایشان چگونه معامله کنند به این شکل که اگرکسی زمینی را که متصل به نهری جاری است بی تحمل مشقتی مزروع و آبادان کند سال اول از پرداخت مالیات معاف باشد در سال دوم چهار دانگ از مالیات مقرره را بپردازد و سال سوم تمام آن را و اگر استفاده از نهرها متضمن تحمل زحمت و مخارجی است آبادکننده سال اول از ادای مالیات معاف باشد سال دوم نصف آن را بپردازد و سال سوم تمام آن را و اگر این کار مستلزم مشقت و مصارف فراوان است سال اول از آبادکننده هیچ مطالبه نکنند سال دوم دو دانگ از مالیات را از او بستانند و در سنوات بعد نصف مالیات را به دیوان بپردازد و نصف دیگر را بعنوان حق السعی بردارد و مزرعه ملک شخصی او باشدچنانکه اگر بخواهد بفروشد کسی او را مانع نشود. قبل از غازان املاک خاصه ایلخانی یعنی املاک اینجو به کلی ویران شده و حکام بذر آن را خورده بودند غازان حکم داد که از مالیات هر ولایت مبلغی را به عنوان قیمت بذر و مصارف زراعت به اختیار حکام بگذارند. و سال بعدحاصل آن را از ایشان مطالبه کنند اول بعضی حکام خواستند که ببهانه آفت و نرسیدن محصول از ادای آن سرپیچی کنند به حکم غازان املاک آن جماعت را دیوان تصرف کرد و در نتیجه این ترتیب جمیع آن اراضی بایر رو به آبادی گذاشت و حاصل آنها بمقدار کلی وصول شد.
7- پیش از غازان راههای تجارتی به علت دستبرد راهزنان و کسانی که به عنوان رفیق قافله شریک دزدان بودند ناامن و خطرناک بود و اموال مسافرین و کاروانیان همه وقت معرض خطر تعرض و غارت قرار میگرفت و این راهزنان با راهداران همدست بودند. پس از آنکه بتوسط بعضی از مردم شهرها و روستاها از حرکت کاروانیان مخبر میشدند بر سر راه ایشان می آمدند ابتدا به اسم راهداری مبلغی از هر قافله ای میگرفتند بعد به بهانه وجود دزد و راهزن آنقدر قوافل را نگاه میداشتند تا همدستان دزد ایشان میرسیدند و اموال مسافرین و بازرگانان را می بردند. غازان راهها را امن و قطاع الطریق را دستگیر و سیاست نمود و در منازل خطرناک راهداران امین نشاند و قرار گذاشت که از هر چهارپائی مقداری معین راهداری بگیرند و راهداران مسئول طرق باشند واگر دزدی در راه واقع شود راهدار آن قسمت باید یا دزد را دستگیر کند و یا از عهده مالی که به سرقت رفته برآید و بر سر راهها میلهائی از سنگ و یا گچ ترتیب دهند و بر روی لوحه هائی که بر آن میلها باید نصب شود عدد راهداران و مقداری که از هر چهارپائی باید بگیرند بنویسند. 8- قبل از ایام سلطنت غازان ملازمان خاصه ایلخانان و نوینان و ساربانان و الاغداران و پیکان ایشان به هر نقطه که میرسیدند از متمولین مبلغی جهت خرج خود میگرفتند و غالباً در یک روز سه چهار دسته از این نوع جماعت پی در پی بر ایشان وارد میشدند و بجور و عنف هر چه میخواستند از آن تصرف می نمودند. غازان در بازارهای شهرها منادی کرد که از آن تاریخ ببعدهیچ کس دیناری به هیچ اسم و رسم به ملازمان و پیکان و ساربانان خاصه ندهد و اگر می شنید که کسی به ظلم ازکسی چیزی گرفته است به ضرب چماق آن را از او باز میستاند و خود او و اردویش به هرجا فرود می آمدند اموالی را که لازم داشتند به نرخ عادل میخریدند و احدی متعرض رعایا و عامه نمیشد. 9- دیگر از اصلاحات غازان خان اصلاح ترتیب صدور یرلیغ پائیزه بود که در ایام ایلخانان قبل از او صورت زشتی داشت به این شکل که هر کس میخواست کار او بگذرد به یکی از امرا و وزراء رجوع میکرد و نشانی مطابق میل خویش از ایشان بدست می آورد به همین جهت امرا و اعیان آن دوره ها یرلیغهای متناقض بسیار در دست داشتند و عدد پائیزه ها از حد گذشته بود غازان امر کرد که اولاً هیچیک از امرا و وزراء و مقربان دولت در مجلس شراب چیزی از مهمات ملکی به عرض او نرسانند ثانیاً هر حکمی که صادر شود آن را نگاه دارند و بعد به عرض او برسانند تا مطابق آن یرلیغ صادر گردد. غازان بر خلاف ایلخانان سابق کلید صندوقچه ای را که تمغای بزرگ در آن بود پیش خود نگاه میداشت و چون چند یرلیغ برای مهر کردن حاضر میشد به بیتکچیان معتمد میداد تا تمغا را بیرون آورده بر یرلیغها زنند و بعد آن را در صندوقچه گذاشته کلید را به غازان بسپارند و سواد یرلیغها و نشانها را با ذکر اینکه آن خط کدام منشی است و تاریخ و مضمون آن چیست و آن را که به عرض رسانده یادداشت نمایند و برای این کار دفتری ترتیب دهند و هر سال آن دفتر را نو کنند. ترتیب مهر کردن بروات و یرلیغها چنان بود که غازان پشت آنها را باقراتمغا که بر روی آن شکل سر چهار نفر قراول بود مهر میکرد و بعمال دیوان می سپرد تا ایشان هم تمغای دیوان را بر آنها می گذاشتند و هر یرلیغ یا براتی که این آداب در باره آن مجری نمیشد اعتباری نداشت . غازان خان تمغاهای متعدد داشت بقرار ذیل : تمغای بزرگ که آن را از یشب میساختند و آن برای امضای فرمان حکومت سلاطین و ملوک و امارات امرا بود. فرمانهای قضات و علما و مشایخ را با تمغای دیگری که آن نیز از یشب ولی کوچکتر از تمغای بزرگ بود مهر می نمودند. امور متوسط دولتی را با تمغای بزرگ از طلا یعنی با آلتون تمغا و امورجزئی را با تمغای کوچک از یشب و امور لشکری را با تمغائی از طلا که بر روی آن صورت کمانی و چماقی و شمشیری منقوش بود میگذراندند. افراد لشکر باید تا این تمغای اخیر را بر یرلیغی نبینند به حکم هیچ کس سر فرودنیاورند و در حرکت یا بازگشت تابع آن باشند. منشیان دیوانی بحکم غازان سواد عموم احکام و فرمانها و یرلیغهائی را که به امر ایلخانی صادر شده بود در دفاتر ثبت میکردند تا در موقع آنها را به عرض او برسانند وبه آلتون تمغا موشح کنند بعد از چندی غازان فهمید که به عرض رساندن جمیع این سوادها نظر به کثرت مهمات و اختلاف شعب کارها ممکن نیست و موجب تعویق جریان امور می شود دستور داد که برای هر یک مشاغل و مهمات ممکن الوقوع که به خاطر میگذرد منشیان سوادی تهیه کنند پس از آنکه آن را وزراء و امراء اصلاح کردند به عرض برسانند و از مجموع آن سوادها دفتری ترتیب دهند در نتیجه این کار دفتری رسمی مخصوص به نام قانون الامور درست شد و بیتکچیان در هر یک از موارد محتاج به حکم قانون الامور را میدیدند و از روی آن حکم لازم را استخراج میکردند و اگر به اقتضای زمان و مکان و اشخاص ایرادتغییراتی در صورت حکم لازم می شد آنها را ابتدا بر کاغذی علیحده نوشته به عرض میرساندند و پس از تصویب ایلخان در حکم وارد میکردند و به این شکل صورت احکام ویرلیغها متحد شد و کار اختلاف عبارات و مضامین در موارد یک سان از میان برخاست . قبل از غازان پائیزه هائی را که به حکام میدادند پس از عزل دیگر آنها را از ایشان نمی گرفتند به همین جهت حکام معزول مدتها بوسیله آن تحکم میکردند غازان امر داد که جمیع پائیزه های سابق را جمع کردند و جهت سلاطین و ملوک و حکام و شحنگان از نو پائیزه ای بزرگ ساختند که بر روی آنها نقش سرشیر و اسم کسی که پائیزه ای به او داده میشد رسم بودو در دفتری نام این اشخاص را ثبت میکردند و پس از عزل آن ها را از ایشان پس میگرفتند و برای حکام جزء پائیزه هائی کوچکتر ترتیب دادند و شغل ساختن پائیزه ها را یک نفر زرگر امین که ملازم اردو بود بر عهده داشت واو سکه ای مخصوص ساخته بود که در حضور نواب غازانی به هر کس پائیزه ای داده میشد آن را بر آن میزد تا کسی به تقلب پائیزه نسازد. جهت ایلچیان نیز پائیزه ای مخصوص درست کردند که آن را در مدت ماموریت در دست داشته باشند و پس از مراجعت مسترد دارند.
10- غازان به موجب حکمی شرب شراب و بدمستی در شارع عام را قدغن کرد و مقرر نمود متمرد را در گذرگاهها بگردانند و بر درخت بیاویزند و یرلیغها متواتربه ولایات فرستاد و مردم را از تکلم به سخنان کفرآمیز منع فرمود و امر داد که هیچکس بعدها در پیشرفتهائی که نصیب شخص او یا اردوئی که جزء آن است میشود کفایت و کاردانی خود را دخیل نشمارد بلکه همه توفیقها را از خداوند بداند و بر خلاف هر شرّی را که از وجود او زاید آن را به کسی جز خود منسوب ندارد بهمین شکل حکمی داد که در عقد ازدواجها میزان کابین عروسان تنزل داده نوزده دینار و نیم تعیین کنند تا اگر بین زن وشوهر توافق حاصل نشود امر طلاق بواسطه گرانی کابین مشکل نگردد.
11- یکی از بزرگترین اصلاحات غازان ترتیب امر مرافعات و انتخاب قضات و شهود و نظم امور معاملات عرفی است که پیش از او بواسطه عدم توجه در باب انتخاب قضات و رشوه خوارگی ایشان بازار تزویر و تقلب سخت رواج داشت و کمتر کاری به مقتضای عدل و انصاف فیصل مییافت . قضات مناصب را اجاره میکردند و گذراندن گواه دروغ و ساختن قباله و حجت و تقدیم رشوه و تهیه اسناد جعلی و تقلید خطوط کمال شیوع داشت . غازان خان برای الغای این مراسم زشت و اصلاح ترتیب معاملات و مراسلات چهار فرمان صادر کرده در باب مسائل ذیل : فرمان اول در خصوص منصب قضاء، دوّم درباب مرور زمان و پرداختن بمرافعه ای که سی سال از تاریخ آن گذشته باشد، سوم در خصوص اثبات مالکیت بایع قبل از بیع، چهارم در باب تاکید سه حکم سابق و تکمیل آنها. خلاصه احکام غازان خان بقرار ذیل است : «باید که قاضی را هیچ آفریده ای از حکام و امرا و وزراء به خانه خود نطلبد و همه کس جهة فیصل قضایا به دارالقضارود. به هیچ علت و بهانه از مردم چیزی نگیرد و هر گاه حجتی نو نویسد قباله کهنه را در طاس عدل بشوید وایضاً هر قباله ای که تاریخ کتابت آن از سی سال زیاده باشد هم در آن طاس نابود گرداند و از هر کس تلجیه و تزویری ظاهر شود ریش او را تراشیده بر گاو نشاند وگرد شهر برآرد و مردم را از نوشتن محضر منع کند و محضر هیچکس را اعتبار ننماید و اگر مدعی علیه جماعتی از اهل اختیار را جهت حمایت به دارالقضا حاضر سازد، تا وقتی که حامیان از محکمه بیرون نروند به مرافعه آن قضیه نپردازد، دیگر باید که جهت قضیه که میان دو مغول و یا یک ترک و یک تازیک باشد در ماهی دو روز حکام و بیتکچیان و قضات و علویان و دانشمندان به مسجد جامع مجتمع شده در دیوان مظالم نشینند و آن دعاوی را به اتفاق پرسیده مقطع دهند و در جمیع دعاوی مشکله براین موجب عمل نمایند و کیفیت را مسجل ساخته خطوط خود را بر آن نهند، دیگر هر ملکی که در ملکیت آن گفت وگوی باشد مادران و نبیرگان و خاتونان و فرزندان و دختران و دامادان و امیرتومان و هزاره و صده و دهه و سایر مغولان و بیتکچیان دیوان بزرگ و قاضیان و علویان و دانشمندان و مشایخ و پارسیان در میان نباشد نخرندو قاضی باید که احتیاط بلیغ نموده قباله به تمام طوایف مذکوره بنویسد و اگر بداند که دیگری مینویسد مانع شود، دیگر باید که قاضی معتمدی متدین نصب کند تا تاریخ قبالجات را نویسد و روزنامه نگاه دارد و نیکو ملاحظه نماید که اگر کسی ملکی را یک بار فروخته باشد یا به رهن کرده بار دیگر نفروشد یا به گرو ننهد و اگرظاهر شود که شخصی بدین فعل اقدام نموده باشد ریش اورا تراشیده گرد شهر برآورد و اگر تاریخ نویس نیز از آن قضیه واقف بوده پنهان داشته باشد گناهکار و کشتنی باشد والسلام علی من اتًّبع الهدی . و مضمون یرلیغ دوم آن بود: که چون همگی همت ما مقصور بر آن است که امور جمهور بر نهج عدالت فیصل پذیرد و مواد نزاع خلایق ارتفاع یابد و حقوق در مراکز خویش قرار گرفته ابواب تلجیه و تزویر مسدود گردد و چند کرت به حضور قضات یرلیغ فرمودیم که در فصل و قطع قضایاء برایا بر وجهی که مقتضای شریعت غرا باشد و از شوایب تزویر و مداهنه معرا بود امعان نظر کنند و قباله جاتی را که در مدت سی سال دعوی نکرده باشند و مزوری آن را دستور ساخته خواهد که به حمایت قوی دستی مدعای باطل خود را به ثبوت رساند اصلاً مسموع ندارند و مرافعه آن قضیه نکنند و هیچ آفریده را مجال تمرد ندهند و اگر یکی از اهل اقتدار بر ایشان الحاح فرماید و از مقتضای یرلیغ تجاوز نماید کیفیت عرضه داشت کنند تا بر وجهی او را سیاست فرمائیم که موجب عبرت عالمیان گردد و این نشان را غازان خان در منزل کشاف از حدود موصل در سیم رجب سنه تسع و تسعین و ستمائه (699 ه' . ق.). به آلتمغا موشح ساخته فرمود تا موجودها نزد جمیع قضات ممالک فرستادندو از تمامی قاضیان وثیقه به خط و مهر ایشان گرفتند که در فیصل قضایای شرعیه از میل و مداهنه و تزویز و تلجیه مجتنب و محترز بوده از مضمون فرامین مطاعه تجاوز جایز ندارند. و اگر خلاف نموده دعاوی سی ساله را مرافعه کنند مستحق تعذیب و تادیب و مستوجب صرف و عزل شوند و حاصل الفحوای منشور سیم آن بود که از جمله معظمات امور که در میان عالمیان وقوع مییابد دعوی باطل است به علت قبالجات کهنه و سجلات قدیمه و کیفیت این قضیه بر این وجه میتواند بود که بعضی از مردم مزور قباله اسباب ملکی خود را مکرر میسازند و گاهی بعضی از آن قبالجات مکرره را به نام اولاد خود درست می کنندو بعد از فروختن آن ملک یک قباله را به مشتری داده دیگری را نگاه میدارند و پس از آنکه آن ملک به چند کس انتقال مییابد بایع اول یا شخص از ورثه او آن قباله دیگر را ظاهر ساخته دعوی میکند و به گواهان دروغ ملکیت خود را بثبوت میرساند و چون بر طبق مثلی که مشهور است قاضی به دو گواه عاجز است به صحت آن قضیه حکم میکند و ما در این ولا همت عالی نهمت بر دفع امثال این دعاوی باطله گماشته حکم فرمودیم که هر کس در صددمبایعه ملکی آید نخست به دارالقضا رفته و مرافعه نموده به شهود عدول ملکیت خود را ثابت سازد آنگاه آن ملک به مشتری بیع کرده اگر تمسکی داشته باشد تسلیم نماید و نزد قاضی اقرار کند که بعد از این هر قباله ای که در این باب ظاهر شود باطل و نامسموع باشد پس از آن قاضی کیفیت این مرافعه را مسجل ساخته مشروح بنویسد و تمسک آن را در تحت آن سجل قلمی نماید. و اگر صاحب ملکی خواهد که در حق کسی اقرار کند هم بر این موجب به تقدیم رساند و در این نشان چند قید دیگر مذکور بود. دیگر آنکه باید که غیر کتاب دارالقضا هیچ کاتبی به کتابت قبالجات قیام ننماید و قضات نیز کاتبان خودرا منحصر سازند و دیگری را اجازت آن کار ندهند و هرکاتبی که حجتی نویسد داد و ستد آن صد دینار باشد یک درم حقالکتابه ستاند و اگر معامله از صد دینار زیادبود یک دینار اجرت گیرد و بیشتر نطلبد دیگر آنکه چون قاضی در محکمه نشیند طاسی پرآب بر کرسی پیش خود بنهد و هر دعوی که مقطع یابد صکوک قدیمه آن را در آن طاس که موسوم است به طاس عدل بشوید دیگر آنکه اگر ظاهر شود که وکیلی از متخاصمین چیزی گرفته او را ریش تراشیده تعزیر و تشهیر کنند هر قاضی که به خلاف این فرمان واجب الاذعان عمل نماید به عقاب ایلخانی معاقب گشته معزول باشد اما نشان چهارم اشتمال داشت بر تاکیداحکامی که در فرامین مذکوره اشارتی بدان رفت و چند حکم دیگر نیز اضافه شده بود. دیگر آنکه قضات ممالک از کنار آب آمویه تا حدود مصر در باب تعدیل و تزکیه شهود زیاده بر معهود اهتمام نمایند و بمجرد آنکه کسی را ظاهرالعدالة بینند قناعت نفرمایند و در قضیه گواهان را تفریق نموده مادام که صدق مقال ایشان به تحقیق مینماید بر ثبوت مدعا حکم نکنند دیگر آنکه در باب مهر کردن سجلات و قبالجات نهایت رویت کار فرموده مادام که مضمون آن صحایف را از شایبه بطلان و تزویر مبرانگردانند به خاتم شهادت مختوم نسازند دیگر آنکه هر گاه دو وثیقه مخالف یکدیگر در دست دو کس که با هم مناقشه شرعیه داشته باشند ظاهر گردد ائمه و علماء دارالعدل ساخته کماینبغی تحقیق آن قضیه نمایند و حقیقت هر یک از آن دو تمسک که به ظهور پیوندد به صاحبش داده قباله باطله را در طاس عدل بشویند و اگر در یک مجلس آن قضیه فیصل نیابد هر دو وثیقه را به امین سپارند و به خصمان باز ندهند تا وقتی که شبهه و التباس بالکل مرفوع شود و حق در مرکز خود قرار گیرد. دیگر آنکه اگر به ظهور پیوندد که کسی ملکی را فروخته و پنهانی در باب و حقیقت یا حجت اقرار به ملکیت را ظاهر ساخته و داعیه دعوی کرده باید چنان که سلطان ملکشاه سلجوقی حکم فرموده بود قضات اصلاً آن قضیه را مرافعه ننمایند و آن ملک را به ملکیت همان کس که متصرف باشد باز گذارند و چون این نشان به التمغای همایون رسید غازان خان فرمان داد تا از آن سوادها گرفته به تمامی بلادو امصار ارسال داشتند و بدین واسطه رواج و رونق تمام در امور ملت حضرت خیرالانام علیه الصلوة والسلام پیدا شده متکفلان مناصب شرعیه نقش امانت و دیانت بر لوح دل نگاشتند. (حبیب السیر ج 3ص 93).
12- پیش از غازان خان مرسوم و جیره و وظیفه لشکریان و سران سپاهی ترتیب صحیحی نداشت فقط بعضی از سرداران از دیوان مقداری معین غله میگرفتند غازان خان برای لشکریانی که خدمت نزدیک میکردند وجه معاش معین کرد وبتدریج هر سال میزان آن را بالا میبرد و چون پیش از او برات غله سپاهیان را به ولایات می نوشتند و غالباًبرات وصول نشده برمی گشت اسباب زحمت رعایا و سپاهیان میشد غازان خان دستور داد که در هر یک از ولایات در موقع برداشت محصول غله دیوانی را با اطلاع شحنه در نقطه ای توده کنند تا اگر براتی برسد فوری شحنه از آن غله حواله را بپردازد و برای رعایا مزاحمتی فراهم نشود سپس در سال 703 یرلیغی صادر کرد و به موجب آن برای عموم سپاهیان اقطاعات مشخصی تعیین نمود و خلاصه آن یرلیغ این بود که اولاً در هر نقطه رعایا املاک اینجو و دیوانی را به قاعده سابق عمل نمایند و مالی را که در عهده دارند به سپاهیان بپردازند. ثانیاً اگر در یورت هزاره زمین از املاک دیوانی بایر باشد ایشان آن را زراعت کرده حاصل آن را جهت مخارج خود بپردازند. ثالثاً در املاک و اراضی و آبهای وقفی بهیچوجه تصرف ننمایند و از آنها وجهی مطالبه نکنند. رابعاً اگر سپاهیان زمین بایری را آباد کردند و کسی مالکیت یا وقفیت ثابت کرد مالک یا متولی باید ده یک محصول آن را به دیوان بسپارد و بقیه را با زارعین نصف کند. خامساً صاحبان اقطاعات باید رعایای اراضی بایر را به ملک سابق خود برگردانند تا آن اراضی آباد شود و ایشان را به اراضی خود راه ندهند و در قری و مزارعی که در مجاورت اراضی ایشان است مداخله ننمایند و از تصرف آن مقدار از اراضی که علفخوار و چراگاه مواشی رعایاست خودداری کنند. سادساً در اراضی که برای اقطاع سپاهیان تعیین شده باید جماعتی از اهل خبرت با یک نفر بیتکچی آن اراضی را به قرعه مابین صده های هر هزاره تقسیم نمایند و بیتکچی سهم هر صده را در دفتری مخصوص یادداشت کند و سوادی از آن به دیوان بفرستد و دفترها را به امیر صده ها بسپارد و هر سال اوضاع صده ها را با دفترها تطبیق و مجازات متجاوزین را تعیین نماید. سابعاً هیچکس حق ندارد اقطاع خود را بفروشد یا ببخشد، جرم متخلف قتل است و اگر صاحب اقطاعی بمیرد اقطاع او به یکی از پسران یا برادران او منتقل میشود و در صورت نداشتن پسر یا برادر به غلام قدیم او میرسد و اگر غلام نیز نداشت به یک نفر از صده که قابلیت داشته باشد منتقل میگردد. ثامناً اگر کسی یاسای غازانی را تحریف یا برخلاف آن عمل نماید اقطاع او از او منتزع و به صوابدید امرای صده به کسی که بتواند از عهده دادن چریک برآید سپرده خواهد شد، تاسعاً چون اقطاع هر یک از امرای صده ها مشخص است دیگر هیچیک از امرا حق تصرف در اقطاع خود ندارند و نمیتوانند بر ایشان برات بنویسند افراد چریک نیز بهمین وجه باید از تعدی به رعایا خودداری نمایند و در صورت خلاف سیاست خواهند شد. پس از ابلاغ این مقررات غازان خان لشکریان را سان دید و بعد ازافزودن عده ایشان جمعی را به محافظت سرحدات فرستادو قرار گذاشت که هر سه ماه یکبار قشون را سان ببیندو اسلحه و زین و برگ افراد را تفتیش نماید. «نقل است که در اواسط ایام سلطنت آن پادشاه عالی همت را معلوم شد که بواسطه منازعت و مخالفتی که در میان اولوس جوجی خان و جغتای و اوگدای واقع است به هر وقت خیلخانه های یکدیگر را غارتیده عیال و اطفال را اسیر می گیرند و به تجار و مردم تازیک میفروشند، عرق و غیرت و عصبیتش در حرکت آمده فرمود که چگونه جایز باشد که اولادجماعتی را که از نسل اقوام مغول بوده باشند و چندین گاه چنگیز خان را کوچ داده در پیش تازیکان خدمت کنند، حکم فرمود که هر مغول بچه که به معرض بیلی درآورند جهت خاصه ایلخانی بخرند و ایشان را به خدمت آستان سلطنت آشیان بازدارند و در عرض دو سال نزدیک به یک تومان مغول بچه خریده شد و ولایت مراغه در وجه اقطاع لشکر زرخرید تعیین یافته عمارت آن تومان بپولاد چنگ سانگ مفوض گشت . (حبیب السیر ج 3ص 103).
13- پیش از سلطنت غازان خان جماعتی از اسلحه سازان هر سال مقداری علوفه و مقرری میگرفتند تا جهت قشون خاصه ایلخانی اسلحه ترتیب دهند ولی بواسطه هرج و مرج کارها بهیچوجه آن مقدار اسلحه ای را که باید در سال بسپارند تحویل نمیدادند. غازان خان مستمری عموم ایشان را قطع کرده و امر داد که از کمانگران و تیرتراشان و شمشیرسازان هر سال صد دست اسلحه تحویل دهند و نرخ روز قیمت بگیرند و مرد امینی را تعیین نموده تا هر سال آن مقدار اسلحه را از ایشان بگیرد و مالیات یک ولایت را برای پرداخت وجوه اسلحه معین ساخت و به این تدبیر هر سال 10000مرد مسلح حاضر میشد در صورتی که پیش از او دو برابروجه به مصرف میرسید و دو هزار نفر نیز مسلح نمیشد.
14- یکی دیگر از جمله اصلاحات غازانی ترتیب تاریخ ایلانی یا تاریخ غازانی است و این کار را او برای تطبیق سنوات قمری با سنوات شمسی کرده چه بواسطه عقب افتادن نوروز و پیدا شدن سیزده سال اختلاف بین سالهای شمسی و قمری در عهد غازان این پادشاه در 13 رجب سال 701 قمری و شمسی را که از عهد معتضد خلیفه عباسی و دیالمه دیگر با یکدیگر تطبیق نشده بود تطبیق کرده و روز فوق را ابتدای تاریخ جدید قرار داد ولی این تاریخ دوامی نکرده و بزودی از میان رفت .
ابنیه غازانی - غازان خان یکی از سلاطین آبادکننده و بانی است و ابنیه و عمارات بسیار ساخته . رسم ایلخانان مغول این بود که جسد ایشان را در محلی مخفی و دور از آبادی و زراعت بخاک می سپردند و آنجا را قرق میکردند. غازان خان که به دین اسلام مشرف شده بود خواست به بزرگان دینی و سلاطین اسلامی تشبه کرده در حیات خویش مقبره ای جهت خود بنا نماید و اوقافی جهت آن قرار دهد تا صلحا و زهاد و عباد از ممر آن زندگی کنند و او را پس از مرگ بذکر خیر یاد نمایند. به همین منظور در محل شام تبریز که بعدها شنب غازان یا شام غازان خوانده شد و در سه ربع فرسخی جنوب تبریز قرار داشت قبه ای ساخت که از عجایب ابنیه اسلامی و بزرگترین و عظیم ترین قبه ای بوده است که تا آن تاریخ در ممالک اسلامی ساخته نشده بنای قبه در سال سوم سلطنت غازان شروع و در 702 به انتها رسیده است . ضخامت دیوارها برابر با سی و سه آجر چسبیده به یکدیگر بوده و هر کدام از آن آجرها نیز ده من وزن داشته است و 14000 عمله که 13000 نفر آن مستمراً و 1000 دیگر به عنوان کمک استخدام شده بودند در ساختن آن شرکت کرده اند. ارتفاع قبه 10 گز و طاس قبه 40 گز و محیط آن 1530 گز بوده و شکل دوازده ضلعی داشته و بر هر ضلع آن صورت برجی را نقش کرده بودند. کتیبه ها و داخل و خارج قبه به نقوش و خطوط بسیار نیکو مزین و تنها سیصد من لاجورد در نقش سقف آن بکار رفته بود و در اندرون قبه هشتاد قندیل زرین و سیمین که وزن هر یک از آنها به پانزده من میرسیده آویخته بودند و یکی از قندیلهای طلای آن هزارمثقال وزن داشت . بعد از انجام بنای قبه غازان در ایران و عراق املاک مخصوصی وقف قبه نمود و تولیت آنجا را به خواجه سعدین الدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل اللّه سپرد سپس در اطراف قبه ابنیه ذیل را نیز ضمیمه آن بنا نمود: 1- مسجد جامع. 2- مدرسه شافعیه .3- مدرسه حنفیه . 4- خانقاه جهت دراویش . 5- دارالسیادة جهت اقامت سادات . 6- رصدخانه . 7- دارالشفاء. 8- بیت الکتب . 9- بیت القانون جهت گذاردن دفاتر و قوانین که غازان خان وضع کرده بود در آنجا. 10- بیت المتولی که یکنفر متولی در آنجا مامور تدبیر منزل و ترتیب مصالح مردم و منزل دادن ایشان بود. 11- حکمتیه جهت اقامت حکما و تعلیم حکمت . 12- بستان و قصر عادلیه . 13- حوضخانه و حمام . غازان خان جهت مقبره چند نفر حافظ قرآن و جهت دارالسیادة و خانقاه و حوضخانه و حمام خدام جهت دارالکتب چند نفر کتابدار و جهت مدارس و حکمتیه و رصدخانه استادان و مدرسین متعدد و برای دارالشفا اطباء و کحالان چند معین نمود که وظیفه ای مرتب بگیرند و مستمراً بر سر خدمت باشند بعلاوه شرط کرده که در خانقاه هر صبح و شام فقرا و مساکین را غذا دهند و ماهی دو نوبت صوفیان گرد یکدیگر فراهم آمده و به رقص و سماع مشغول شوند. عایدات اوقاف املاکی که غازان وقف این ابنیه و اماکن کرده بود در سال به صد تومان مغولی (دو کرور) میرسید و دیوان خاصه جهت وصول و ایصال این عایدات ترتیب داده و اداره آن به عهده دو نفر از امرای بزرگ خود یعنی قورتیمور و ترنغای محول کرده بود. شروط وقفنامه از این قرار بود «رکنه هر جماعت از سادات و علما و حکما که افضل و اکمل عصر باشند در بقاع مذکوره صاحب منصب و موظف گردند و همواره متوطن بوده بی ضرورت شرعی غیبت ننمایند. دیگر آنکه هر جماعت بعد از فوت واقف هر کس از امراء مغول و اشراف تازیک او را زیارت کند خدام مقبره منوره آن کس را به کوشک عادلیه که نزدیک بقعه مذکوره بود برده از حاصل موقوفات ضیافت نمایند. دیگر آنکه هر سال در روزی که واقف وفات یافته باشد آشی بزرگ ترتیب نموده علما و اعیان تبریز در مجاور آن بقاع مذکوره و ارباب استحقاق را جمع گردانند تا ختم قرآن نمایند. دیگر آنکه در لیالی جمعه در مسجد جامع و مدارس خانقاه حلوا پخته به ساکنان آن بقاع دهند و همچنین در عیدین و سایر ایام و لیالی متبرکه حلوا و اطعمه لذیذ ترتیب نموده و به مجاوران و مسافران بخش کنند و دیگر آنکه پنج نفر معلم و پنج نفر معبد تعیین فرموده که در مکتب نشسته پیوسته صد نفر کودک یتیم را قرآن تعلیم دهند و وجه معیشت معلم و متعلمان را از اوقاف واصل گردانند و مقرر کرد که هر کودکی که قرآن تمام کند چه مبلغ به معلم هدیه دهند و چه مبلغ خرج ختان او نمایند و فرمود که جهت مکتب خانه هر سال صد مجلد مصحف مجدد بخرند و پنج ضعیفه را جهت غمخواری صبیان مواجب دهند دیگر آنکه هر سال دو هزار ثوب پوستین از پوست گوسفند خریده به مستحقان رسانند دیگر آنکه اطفالی را که بعضی از ضعفا بر درهای بقاع و سرهای راه میاندازند بردارند و دایه به اجرت گیرند که تعهد حال ایشان نماید و سایر مایحتاج طفل را تا وقت وصول به سن رشد و تمیز سرانجام کنند دیگر آنکه هر غریبی که در تبریز بمیرد و از وی چیزی نماند تجهیز و تکفین نمایند. دیگر آنکه در سالی ششماه که هوا سرد باشد چند خروار گندم و ارزن بر بامهای بقاع مذکوره ریزند تا طیور برچینند و هیچکس آن مرغان را نگیرد و هر که قصد نماید به لعنت الهی گرفتار باشد دیگر آنکه هر سال پانصد بیوه زن عاجزه را دو هزار من پنبه محلوج دهند چنانچه حصه هر یک چهار من باشد. دیگر آنکه متولی امینی در تبریز نصب کنند تا هر گاه غلامی یا کنیزکی ظرفی را که جهت آب کشیدن برداشته باشد بشکند و از مالک خود بترسد آن را عوض خریده به وی دهند. دیگر آنکه از هر جانب تبریز تا هشت فرسخ شوارع از سنگ پاک کنند و بر انهار کوچک پُل بندند تا فقیران بسهولت عبور توانند کرد و هفت وقفیه مشتمل بر مشروط مذکوره قلمی فرموده آنها را به خطوط قضاة و علماء مسجل ساخت و بکی را به متولی موقوفات سپرده دیگری را به مکه معظمه زادهااللّه تعظیماً ارسال داشت و قضیه سیم را در دارالقضاة تبریز نهاده به محافظت آن امر نمود. چهارم تعلق به قاضی بغداد گرفت و سه قضیه دیگر را نزد اشراف اطراف فرستاد تا نگاه دارند به مصلحت آنکه اگر یکی غایب یا مندرس گردد دیگری باشدکه مضمون معلوم توان کرد و مقرر نمود که هر چند گاه قضات بغداد و تبریز در ضمن مرافعه شریفه شرعیه بروقفیت آن املاک و صحت شروط آن وقف حکمی مجدد نمایند و بر حکم خود گواهان تازه گیرند و نیز فرمود که بعدالیوم هر کس به منصب قضا منصوب شود در اول شروع به تسجیل آن وقفیه بپردازد آنگاه فیصل سایر قضایا را پیش نهاد همت سازد. (حبیب السیر ج 3ص 108). غیر از ابنیه فوق غازان خان تمام شهر اوجان را در تاریخ 698 ه' . ق. از نو بنا کرد و بازارها و حمام های جدید در آنجا ساخت و خانقاهی نیز در همدان بنا نمود و دورادور تبریز و شیراز را بارو کشید و قلعه تبریز را در سال 702تعمیر نمود طول باروی تبریز 54000 قدم (قریب چهار فرسخ و نیم ) و عرض آن 10 گز و نیم بود و پنج دروازه بزرگ و هشت دروازه کوچک داشت . (نقل از تاریخ مغول تالیف عباس اقبال با تلخیص و اختصار در بعضی موارد).
شرح حال غازان خان باختصار - در تواریخ مسطور است سلطان محمود غازان خان بن ارغون خان بن اباقان خان بن هلاکوخان بن تولی خان بن چنگیز خان در 19 ربیع الاًّخر سنه 670 ه' . ق. متولد شده و در زمان پدرش ارغون خان در خراسان قائمقام پدر و حفظ و حراست آن ولایات با غازان خان بود پس از فوت ارغون غازان خان در اوایل شعبان 694 در حضور شیخزاده صدرالدین ابراهیم حموی کلمه توحید به زبان آورد و به دین شریف اسلام مشرف گشت . در دهم ذیحجه همان سال به تبریز وارد و استقبال شایانی از طرف علماء و رجال و بزرگان شهر تبریز بعمل آمد و در تبریز در همان روز به تخت سلطنت ایلخانی جلوس کرد. از سلاطین مغول اول شخصی که دین حنیف اسلام را قبول کرد غازان خان بود اگر چه قبل از آن (تکوداراغول ) که بعداً به سلطان احمد موسوم گشت ظاهراً اسلام را قبول کرده بود لیکن اسلامیت او اسم بی مسمی بود و مراعات احکام دین را نمی کرد ولی غازان خان ظاهراً و باطناً صورةً و سیرةً مسلمان شد و پس از قبول مذهب اسلام از مومنین و مشوقین جدی مذهب اسلام گردید و در تمام عمر در رعایت مراسم و آداب دین اسلام و اقامه شعائر آن میکوشید. اولین فرمانی که صادر کرد فرمانی بود دایر به وجوب قبول مذهب اسلام برای مغولان من تبع خود در تمام مملکت و اجرای احکام دین اسلام میان مردم و رعایت عدل و داد و منع امراء و اکابر از ظلم و جور سپس فرمان داد در سراسر مملکت کلیساهای مسیحی و معابد یهود وبتخانه و آتشکده ها را ویران و مبدل به مساجد کنند. بتهای شکسته را بر سر چوبها بسته در شهر میگردانیدندآئین دین اسلام را در هر نقطه مملکت مجری کرد حکم کرد شرب شراب و بدمستی در شارع عام قدغن شود و متمرد را در گذرگاهها بگردانند و به درخت ببندند تا عابرین بر او توبیخ کنند و به سایرین عبرت شود پس از اقامت چندی در تبریز به قراباغ رفت و در آنجا قوریلتائی تشکیل داد و از شاه زادگان و خوانین مغول بیعت گرفت بار دیگر با جلال و شوکت تمام در آنجا جلوس کرد و جشن بزرگی به عمل آورد و در مجلس جشن به نوروز که از امرای بزرگمقام بود خطاب کرد که از او چیزی بخواهد امیر نوروز زانوی ادب بزمین نهاده و استدعا کرد که در آلتمغاها کلمه شهادتین ثبت شود غازان خواهش او را قبول کرد و فرمان داد به اجرای آن مبادرت شود امر کرد درابتدای فرمانها و مکاتیب «بسم اللّه الرحمن الرحیم » نوشته شود و در اول فرمانهای خودش همیشه این کلمات نوشته میشد «بسم اللّه الرحمن الرحیم بقوة اللّه تعالی و میامن ملت محمدی فرمان سلطان محمود غازان » پس از دو سال و اندی اقامت در قراباغ و تمشیت امور آن صفحات به اوجان آمد و بنیان عمارت عالی را فرمان داد و در آنجا وزارت را به خواجه سعدالدین آوجی و نیابت آن را به خواجه رشیدالدین فضل اللّه داد و این دو نفر به مساعدت یکدیگر ممالک غازانی را اداره میکردند. در سنه 697 ه' . ق. به تبریز آمد و بنای عمارت شنب غازان و ساختمان آن را امر داد و در سنه 699 ه' . ق. با چندین هزار لشکر از تبریز بقصد تصرف شام حرکت کرد و از راه مراغه و اربل و موصل خود را به کنار فرات رسانید در چندین محل جنگهای سختی به وقوع پیوست در نتیجه مظفر و منصور گشت و شامات را فتح و چندی در آن صفحات اقامت کرد و بسبب گرمی هوا در 15 رمضان 699 از شام بازگشت و به مراغه آمد پس از دیدن رصد مراغه مایل شد که در تبریز نیز رصدخانه بزرگی ایجاد کند چنانچه نظیر و شبیه آن در عمارت شنب غازان بنا کرده بود. پس از مراجعت از شام در بعضی نواحی آن ولایت بر علیه غازان علم عصیان برافراشتند. در غره محرم 700 بار دیگر حمله و هجوم به طرف شام آغاز کرد قبلاً امیر قتلغشاه را به مقدمه عساکر خویش روانه شام کرد و خود از راه حلب به حوالی شام رسید چندین فقره جنگهای خونینی با سپاهیان ملک ناصر بوقوع پیوست و چون کاری از پیش نرفت استخلاص آن ولایت را به عهده جلادت و کاردانی امیر قتلغشاه و چوپان بیک سپرد و خود مراجعت کرد. ملک ناصر با سپاه فراوان بر سر آنها تاخت و قشون مغول را منهدم کرد. در جمادی الاًّخر 702 در نزدیکی حله از فرات گذشته و به کربلا وارد شد و پس از زیارت مشهد حضرت امام حسین علیه السلام و تقدیم بعضی از هدایا و نذورات به آستانه حسینی در رجب آن سال به منزل عانه رسید و در همین محل بود که شهاب الدین ادیب عبداللّه مولف تاریخ وصاف تاریخ خود را بتوسط خواجه رشیدالدین فضل اللّه به حضورغازان خان رسانید و مورد انعام و مرحمت سلطانی واقعشد. پس از چندی توقف در آن نواحی به طرف عراق رهسپار شد و از عدم پیشرفت کار و شکست قشون در شامات غم وغصه بر وجودش مستولی گشت و در ساوه ناخوش شد و در آن جا چندی اقامت کرد تا اندکی بهبود یافت . از آنجا به ری آمد و مجدداً حالش منقلب گردید ناچار چند روزی اقامت و استراحت فرمود سپس از آنجا به طرف قزوین روانه شد. در 11 شوال سنه 703 در حوالی قزوین پس از نه سال و اندی سلطنت در سی وسه سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. جنازه او را با جلال و احترام تمام از آنجابه تبریز آوردند و در خوابگاه ابدی خود و در زیر گنبد شنب غازان بخاک سپردند. تاریخ وفات او را مولف تاریخ وصاف چنین گفته :
خان عادل شاه غازان سایس قانون ملک
ظل حق خورشید دولت خسرو میمون خصال
آنکه رایش مر جهان را نص بودی بی خلل
و آنکه سهمش مر عدو را مرگ بودی بی قتال
آنکه از او بود با فر و فروغ و نور و زیب
تخت و افسر تیغ و خنجرگنج و گوهرملک و مال
روز یکشنبه و قد قیل الاحد یوم البنا
یا الف بگذشته از شوال سال جیم و ذال
رفت از این عالم و ان الدهر یفنی بعد حین
سوی آن گیتی و ان الدهر حال بعد حال .
غازان خان بااینکه عمرش کم و مدت سلطنتش کوتاه بود اصلاحات بسیارو قوانین بیشمار در مملکت جاری و متداول کرد. قواعدو قوانین غازانی مشهور و در کتب تواریخ مفصلاً مسطوراست شمه ای از قوانین مفید و برجسته آن پادشاه با عدل و داد بطور خلاصه در این مقاله نگاشته میشود: نوشته اند غازان خان بسیار عادل و مرد هنرمند و جنگآزموده و فوقالعاده جسور و به فنون لشکرکشی و مقابله با دشمن آشنا بود علاوه بر زبان مغولی و چینی و فارسی اطلاع کمی به زبان عربی داشت اهل فضل و ادب و حکمت را دوست میداشت اغلب در محاضر علما و ادبا می نشست و با ایشان در باره مذاهب مختلفه مباحثه میکرد. از ادیان ومذاهب ملل اطلاع کافی داشت . بعضی از صنایع مختلفه ازقبیل معماری و نقاشی و آهنگری و اسلحه سازی بلد بود عشق و علاقه مفرطی به عمران و آبادی داشت ابنیه و آثار بسیاری در تمام مملکت از خود بیادگار گذاشت . از قوانین برجسته و مفید او یکی این بود که قانون مرور زمان را در مملکت جاری کرد هر دعوی یا قباله ای که سی سال از تاریخ آن گذشته بود عدم رسیدگی آن را به قضات فرمان داد و یرلیغی صادر کرد: هر قاضی که قباله یا حجتی نو بنویسد باید که قباله کهنه را در طاس عدل بشوید و قباله ای که تاریخ کتابت آب از سی سال گذشته باشد هم در آن طاس نابود گرداند و هر قاضی که خلاف کرده دعاوی سی ساله را رسیدگی کند مستحق تعزیر و تادیب و مستوجب عزل است و نیز حکم کرد که منشیان دیوانی سواد کلیه احکام و یرلیغهارا که به امر غازان صادر میشد در دفتر مخصوص ثبت و ضبط و با آلتون تمغا مهر کنند و نام این دفتر رسمی «قانون الامور» بود و نیز حکم کرد باید که غیر کتاب دارالقضا هیچ کاتبی به کتابت قبالجات و اسناد قیام نکند و قضات نیز کاتبان خود را منحصر سازند و دیگری را اجازت این کار ندهند و هرکاتبی که حجتی نویسد که داد آن تا صد دینار باشد یک درم (درهم ) حق الکتابة بستاند و اگر معامله از صد دینار زیاد باشد یک دینار اجرت گیرد و بیشتر نطلبد و نیز حکم کرد قاضی را هیچ آفریده از حکام و امراء و وزراء به خانه خود نطلبد و هر کس جهت فیصل قضایا به دارالقضا رود و قاضی به هیچ علت و بهانه از مردم چیزی نگیرد و دیگر آنکه اگر ظاهر شود که وکیلی از متخاصمین چیزی گرفته او را ریش تراشیده تعزیز و تشهید کنند و هر قاضی که بخلاف این فرمان واجب الاذعان عمل کند به عقبات ایلخانی معاقب گشته معزول کنند. یکی دیگر از قوانین مفیده غازانی توحید اوزانی و مقادیر در تمام کشور بود یرلیغی صادر کرد و سواد آن را به تمام ولایات فرستاد که سنگهای وزنه زر و سیم و کیل اوزان خواربار و غیره در هر جای مملکت مساوی و متحدالوزن باشد و وزنه ها از آهن بسازند و مهر کنند و فرمان داد سکه های مغشوش را در سراسر مملکت جمعآوری کنند و بشکنند و عوض آنها سکه های زر وسیم تمام عیار ضرب کنند. یکی دیگر از قوانین غازانی تطبیق سال شمسی با قمری بوده و نیز ایجاد تاریخ ایلخانی کرد و اول سال 701 ه' . ق. را اول سال تاریخ ایلخانی قرار داد مدت زمانی همین تاریخ ایلخانیه متداول بوده و در بعضی از سکه های ایلخانی نیز تاریخ ایلخانیه ضرب شده لیکن بعد از فوت غازان خان و مدت کمی بعد از آن این تاریخ از میان رفت . (نقل از نشریه دانشکده ادبیات تبریز شماره 2 و 3 سال دوم ). و رجوع به الدررالکامنه ج 3 چ حیدرآباد هند صص 212 - 214 و غزالی نامه ص 696 و جامعالتواریخ صص 2 - 6 و ص 10، 18، 27، 28، 41، 42 و صص 48 - 50 و ص 60، 68، 79، 91، 144، 160، 325 و شدالازار صص 321 - 332، 459، 544، 546 و تاریخ گزیده صص 424 - 446 و ص 486، 533، 534، 546، 556،582، 590، 591، 595، 618، 619، 792، 793، 806، 812،818، 838 و فهرست تاریخ غازانی تالیف رشیدالدین فضل اللّه حبیب السیر ج 1 ص 390 و حبیب السیر چ طهران ج 2 صص 44 - 58 و 66 و ص 68، 88، 103، 118، 189 و نزهةالقلوب چ اروپا ج 3 ص 27، 32، 53، 76، 80، 91، 283 و تاریخ ادبیات ایران شفق ص 14، 32، 266 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 ص 19، 37، 41 - 49، 55، 84 - 91، 100، 102، 124، 127، 178، 196، 383، 426. و رجال حبیب السیر ص 22، 25، 29 و مرآت البلدان ج 1 ص 393. و تاریخ عصر حافظ قاسم غنی ج 1 ص 65 و 67 و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ سیستان چ بهار چ طهران صص 397 - 406 و کلمه شنب غازان شود.