جستجو
کد : DK-137079     

غار بهرام گور


غاری که بهرام پادشاه ساسانی دنبال گور بدرون آن رفت :
بود غاری در آن خرابستان
خوشتر از چاه یخ به تابستان
رخنه ژرف داشت چون چاهی
هیچکس را نه بر درش راهی
گور در غار شد روان و دلیر
شاه دنبال او گرفته چو شیر
اسب در غار ژرف راند سوار
گنج کیخسروی رساند به غار
شاه را غار پرده دار شده
و او هم آغوش یار غار شده
وان وشاقان به پاسداری شاه
بر در غار کرده منزلگاه
نه ره آنکه درخزند به غار
نه سر بازپس شدن به شکار
دیده بر راه مانده با دم سرد
تا ز لشکر کجا برآید گرد
چون زمانی بران کشید دراز
لشکر از هر سویی رسید فراز
شاه جستند و غار میدیدند
مهره در مغزمار میدیدند
آن وشاقان ز حال شاه جهان
باز گفتند آنچه بود نهان
که چو شه بر شکار کرد آهنگ
راند مرکب بدین کریچه تنگ
کس بدین داوری نشد یاور
وین سخن را نداشت کس باور
همه گفتند کاین خیال بد است
قول نابالغان بیخرداست
خسرو پیلتن بنام خدای
کی در این تنگنای گیرد جای
و آگهی نه که پیل آن بستان
دید خوابی و شد به هندستان
بند بر پیلتن زمانه نهاد
پیل بند زمانه را که گشاد
بر نشان دادن خلیفه تخت
میزدند آن وشاقگان را سخت
زآه آن طفلکان دردآلود
گردی از غار بردمید چو دود
بانگی آمد که شاه در غار است
باز گردید شاه را کار است
خاصگانی که اهل کار شدند
شاه جویان درون غار شدند
غاربن بسته بود و کس نه پدید
عنکبوتان بسی مگس نه پدید
صد ره از آب دیده شستندش
بلکه صد باره باز جستندش
چون ندیدند شاه را در غار
بر در غار صف زدند چو مار
مادر آمد چو سوخته جگری
وز میان گم شده چنان پسری
دیده ها رابه آب تر کردند
مادر شاه را خبر کردند
جُست شه رانه چون کسان دگر
کو به جان جُست و دیگران به نظر
گل طلب کرد و خار در بر یافت
تا پسر بیش جست کمتر یافت
زر فرو ریخت پشته پشته چو کوه
تا کنند آن زمین گروه گروه
چاه کند و به گنج راه نیافت
یوسف خویش را به چاه نیافت
زان زمینها که رخنه کرد عجوز
مانده آن خاک رخنه رخنه هنوز
آن شناسندگان که دانندش
غار بهرام گور خوانندش
تا چهل روز خاک می کندند
در جهان گورکن چنین چندند
شد زمین کنده تا دهانه آب
کسی آن گنج را ندیدبخواب .

نظامی .