جستجو
کد : DK-137006     

غائبانه


در حال غیاب . بطور غیاب . بگونه غیاب .
-ارادت غائبانه به کسی داشتن ; او را نادیده به وی ارادت ورزیدن .
-حکم غائبانه ; حکم که قاضی دهد با عدم حضور مدعی علیه .
  • بازیی است . مولف آنندراج گوید: غایب باز، شطرنج باز کامل که خود از حریف نشسته بواسطه دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند و آن بازی را غائبانه گویند - انتهی . رجوع به غائب باز شود:
    فغان که با همه کس غائبانه باخت فلک
    که کس نبود که دستی از این دغا ببرد.

    حافظ.