جستجو
کد : DK-129763     

ظبظاب


بیماری ، هرچه باشد. رنج . درد. عیب . ما به ظبظاب ; باکیش نیست .
  • آبله ریزه ای که در چشم و رخسار ملاحان حادث شود. رجوع به جوش شود.
  • بانگ و فریاد.
  • سخن ترساننده به شرّ و بدی .
  • (مص ) تب زده گردیدن .
  • (اِخ ) نام پادشاهی از یمن . ج ، ظباظب .