جستجو
کد : DK-123552     

صائم


نعت فاعلی از صوم . روزه دار.
  • هر بازدارنده ای خود را از طعام و کلام و سیر و نکاح و جز آن . (منتهی الارب ).
  • ایستاده و برپای . ج ، صوام ، صیام ، صُوّم ، صیم ، صیّم ، صیامی .
  • نام روده دوم از جمله شش روده شکم . (غیاث اللغات ). نام یکی از امعاء که از پس اثناعشر است و آن را صائم نامند چون طعام در آن ثابت نماند. معاء صائم ; یعنی روده روزه دار و این صائم به اثناعشر پیوسته است و صائم از بهر آن گویند که همیشه تهی باشد از ثفل و هیچ اندر وی قرار نگیرد، از بهر دو کار، یکی آنکه رگهای ماساریقا که به اثناعشر و دیگر روده ها پیوسته است بیشتر بدو متصل است ، و آنچه غذا را شاید از وی میکشد و به جگر میبرد و دیگر آنکه منفذزهره که صفرا از وی به روده فرودآید و روده را از ثفل بشوید و آن را دفع کند اندر این روده گشاده است ونخست بدو رسد و چون بدو رسد صفراء خالص و تیزتر باشد و او را زودتر شوید، بدین دو سبب همیشه این روده از ثفل خالی باشد و اندر حال بیماری تنگتر گردد و فراهم تر آید. و خاصیت روده صائم آن است که همیشه تهی باشد و هیچ اندر وی درنگ نکند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
    -صائم الدهر ; کسی که همیشه روزه دارد:
    خورنده که خیرش برآید ز دست
    به از صائم الدهر دنیاپرست .

    سعدی (بوستان ).