جستجو
کد : DK-96437     

ذات


تانیث ذو. صاحب . مالک . دارا. خداوند. و تثنیه آن ذواتا. و ج ، ذوات : امراءة ذات مال .
  • مولف آنندراج آرد: ذات : بالفتح ، بمعنی صاحب و خداوند و به معنی هستی و حقیقت هر چیز و نفس هر شی و مونث ذو. و در اصطلاح سالکان ذات را به اعتبار جمیع صفات واحد گویند و هستی حق تبارک و تعالی پیداتر از هستیها است که او بخود پیداست و پیدائی هستیها بدوست که : اللّه نور السموات و الارض . حقیقت دلیل هستی او بحقیقت جز او نیست که هیچگونه کثرت را به هستی او راه نیست و دلیل او ناگزیر بود. او لم یکف بربک انه علی کل ّ شی ٍ شهید. (قرآن 41/53). حقیقت هستی او تبارک و تعالی نماینده خود است که نمایندگی حقیقی جز از هستی نیاید. به معنی طرف و جانب . و لفظ ذات عربی است و در حقیقت اسم اشارت است که های وقف داخل آن شده است و اصل او، ذاه بود چون ها جزو کلمه گردید بتا مبدل گشت و ذات گفتند و معنی لفظ ذات مشارالیه است چون هستی هر شی مشارالیه میباشد لهذا به معنی خداوند و هستی هرچیز مستعمل (است ). (از شرح نصاب که از مولانا یوسف بن مانع است و کنز). و خان آرزو در چراغ هدایت نوشته که لفظ ذات به معنی قوم که در عرف مستعمل است غلط است زیرا که بدین معنی لفظ جات است بجیم و آن لفظ هندی الاصل است و سبب غلط بودنش آن باشد که ذال معجمه در هندی نمی آید پس طغرا در دو شعر خود لفظ جات را ذات به ذال معجمه فهمیده ، و آورده است خطا کرد. تم کلامه . و بخاطر مولف میرسد که لفظ ذات بمعنی قوم بذال معجمه نوشتن خطا باشد مگر بهتر آن است که ذات به زای معجمه نویسند چرا که ذات مفرس جات باشد که به هندی قوم است به ابدال جیم عربی به زای معجمه و قطع نظر از نیت تفریس جیم جات را به جهت فصاحت به زای معجمه بدل کرده ذات خوانده شود تا اینجا عین عبارت غیاث است . و سپس صاحب آنندراج گوید: و آن هر دو شعر ملاطغرا این است:
    گر بساید از قدح نوشی بط می را دهن
    ذات مرغابی است خواهد صاحب منقار شد
    شوخ سوسن را بگو دل میرباید قشقه ات
    ذات رجپوت است ترسم دست بر جمدر کند.
    و سبب غلط آن است که ذال و زای معجمه در زبان هندی نیست پس طغرا لفظ جات را ذات به ذال فهمیده و خطا کرده اگرچه در شعر دوم تدارک آن میشود که نظر بر لفظ رجپوت لفظ هندی آورده لیکن در شعر اول علاج پذیر نیست مگر آنکه گویند که طغرا عمداً الفاظ هندیه را در اشعار خود می آرد چنانکه بر متتبع کلام او ظاهر است و چون این وضع به تکلف اختیار نموده تبدیل جیم به ذال از جهت تصرف باشد که بر صاحبان قدرت جایز است و توافق لسانین نیز احتمال دارد لیکن در جای دیگر بدین معنی دیده نشده - انتهی .
  • وجود. هستی . (مهذب الاسماء) (دستوراللغه ادیب نظنزی ):
    مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی
    که او عام است و ماهیات خاص اندر همه اشیا.

    ناصرخسرو.