جستجو
کد : DK-70450     

حائل


نعت فاعلی از حول و حیل .
  • متغیراللون .
  • شتربچه ماده همینکه از شکم مادر آماده برآمده باشد، و نر را سقب گویند.
  • خرمابن که سالی بار آرد و سالی نیارد.
  • اشتر ستاغ . شتر نازا. ناقه حائل ; آنکه باردار نشده باشد از گشن یافتن یا آنکه باردار نشود یک سال یا دو سال یا سالها. مقابل حامل .
  • نازاینده از هر حیوان . زنی که آبستن نیست . مقابل حامل . ج ، حیال ، حول ، حُوّل ، حولل .
  • میش که نزاید.
  • بازداشت : برزخ ; حائل و بازداشت میان دو چیز. (منتهی الارب ). مانع. حاجز. بازدارنده میان دو چیز. حِوال . حُوَل . حَوَل:
    پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
    سد سکندر نه مانع است و نه حائل .

    سعدی .