جستجو
کد : DK-48253     

تابوت سکینه


تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صورت کهلی نگاشته و آن صورت ابوبکر بود رضی اللّه عنه و در پیشانی او نوشته که اول کسی که قدم در دایره تصدیق این یتیم برگزیده نهد او باشد و از یسار او صورت فاروق رضی اللّه عنه ثبت کرده و در پیشانی او نوشته که در دینداری چون آهن محکم بود از ملامت لائمان نیندیشد از عقب او صورت ذوالنورین رضی اللّه عنه نقش فرموده و در پیشانی او نوشته که این سوم خلفای راشدین است و از مقابل او صورت مرتضی علی را رضوان اللّه علیهم اجمعین رقم برزده و شمشیر برهنه بردوش او نهاده و در پیشانی او نوشته که این شیر حمله کننده که هرگز گریزان نشود خدای تعالی و رسول او صلعم او را دوست دارد و او نیز خدا و رسول را دوست میداردو در حوالی آن صور اصحاب از مهاجر و انصار رضوان اللّه علیهم اجمعین بر کشیده . (از معارج النبوة). (آنندراج ).
  • اشاره بکالبد مردان کامل بواسطه آنکه قالب قلب ایشان است . (انجمن آرا). تابوتی که سکینه در آن بود و از آسمان نازل شد. گویند پاره های الواح و سنگی که معجزه موسی بدو بود و عصایی که سحر سحره بیوبارید و عمامه هرون در میان او بد و آن از ارزیز و سرب گداخته بود و بندهای زرین داشت و آنرا در جلو لشکر میکشیدند و ببرکت آن بر دشمن فائق می شدند.
    بیان چگونگی تابوت سکینه - چون بدایت غرابت تابوت سکینه در زمان بعثت موسی علیه السلام والتحیة بوقوع انجامیده و در اثناء بیان حکایت آیة بعضی از حالات آن مذکور خواهد گردید. در این مقام تحریر کیفیت ترتیب آن مناسب نمود. (والاعانة من اللّه الورود) در معالم التنزیل و بعضی کتب معتبره مسطور است که چون آدم علیه السلام از روضات دارالسلام بعالم محنت فرجام نزول فرمود حضرت واهب العطایا تابوتی که سه گز طول داشت و دو گز عرض و از چوب شمشاد ساخته شده بود و صور جمیع انبیاءدر آن موضوع بود بجهت اطمینان خاطر شریفش فرو فرستاد و تا آخر ایام حیات در حیطه تصرف آدم بود و بعد از فوت خلیفه اعظم بطریقه توارث به اولاد منتقل می شدتا به ابراهیم علیه التحیة والتسلیم انتقال یافت و از خلیل الرحمن به اسمعیل که اسن ّ فرزندانش بود رسیدو پس از فوت اسماعیل پسرش قیدار آنرا در تحت تصرف آورد، و بنی اسحاق از قیدار طلبیده قیدار دست رد بر سینه ملتمس ایشان نهاده و بین الجانبین غبار نزاع ارتفاع یافته آخرالامر شبی قیدار از هاتفی شنید که این تابوت را به پسر عم ّ خویش یعقوب تسلیم نمای و قیدار تابوت را برگردون نهاده بکنعان برده به اسرائیل سپرده و همچنین از یعقوب علیه السلام به اولاد امجادش انتقال می یافت تا آنکه بدست موسی کلیم اللّه افتاد و موسی دراواخر ایام زندگانی بمقتضای وحی ربانی فرمود تا آن دو لوح را که در حین غضب بر زمین زده شکسته بود با دولوح دیگر که بعد از آن کرامت شده بود و طشتی که ملائکه قلوب انبیاء را در آن می شستند و نعلین و عمامه و اثواب و عصاء هرون و یک ظرف از من ّ که در تیه نزول می یافت در آن تابوت نهند و بنی اسرائیل بر این جمله بتقدیم رسانیدند و روایتی آنکه عصای موسی را نیز بموجب وصیتش در آن تابوت گذاشتند و این قول بغایت ضعیف می نماید زیرا که عصای موسی بروایت اکثر چهل گز و بقول اقل ده گز طول داشت و درازی تابوت بموجبی که نوشته شده زیاده از سه گز نبوده و محمدبن جریر الطبری و بعضی دیگر از سالکان مسالک سخنوری آورده اند که تابوت سکینه را موسی علیه السلام از فلزات ساخته اشیاء مذکوره را در آن نهاده بود و همچنین درباب سکینه مورخان اختلاف کرده اند روایتی آنکه سکینه صورتی بود مشابه آدمی که چون امری حادث گشتی آن تابوت در تکلم آمده اسرائیلیان را بدانچه متضمن صلاح ایشان بودی راه نمودی و زمره ای گفته اند که سکینه جانوری بود سر و دم او مانندسر و دم گربه و بر دو کتف خود دو جناح داشت و بعضی گفته اند که آن دوبال از زمرد و زبرجد بود و هر گاه که بنی اسرائیل در معارک قتال آواز او را می شنیدند ایشان را بوجدان فتح و ظفر یقین می شد فرقه ای بر آن رفته اند که آن جانور دو سر داشت و گروهی از سکینه به ریح هفافه روح متکلم و نور ساطع تعبیر کرده اند و بر هر تقدیر تابوت سکینه در نزول حوادث و حدوث وقایع موجب اطمینان قلوب و سبب تسکین کروب بنی اسرائیل بود و هر گاه یهود را سفری پیش آمد (ی ) آن تابوت را در پیش می نهادند و او در سیر آمده چون بمنزل میرسید قرار می گرفت و بنی اسرائیل در حرکت و سکون متابع او بودند و آن تابوت گاه بدست انبیاء و احیاناً در خزاین ملوک و گاه بتصرف عظماء و عباد بنی اسرائیل می بود تا وقتی که بنی اسرائیل از حکام عمالقه شکست یافته آن عطیه راکفار بیغما بردند... در معالم التنزیل از ابن عباس رضی اللّه عنه منقول است که تابوت سکینه و عصای موسی دربحیره طبریه موجود است و آن دو چیز غریب قبل از قیام قیامت نوبت دیگر سمت ظهور خواهد یافت . (والعلم عنداللّه تعالی ). (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 102- 103). درتاریخ طبری مذکور است که بعد از فوت الیسع بنی اسرائیل بسلوک طریق فسق و فساد اشتغال نمودند و احکام اوراق توریة را برطاق نسیان نهادند و ابواب ظلم و عنادبر روی روزگار خود بگشودند بنابر آن مالک الملک علی الاطلاق یکی از ملوک عمالقه را بر آن داشت که از جانب مغرب لشکری بر سر یهود کشید و ایلاق که در آن زمان حاکم اسرائیلیان بود سپاهی یراق کرده با تابوت سکینه بمقاتله اهل بغض و کینه نامزد فرمود و اسرائیلیان شکست یافته تابوت سکینه بدست دشمنان دین افتاد و چون این خبر محنت اثر بایلاق رسید از وفور غم و الم جسد او منشق شده روی بعالم آخرت نهاد لاجرم بنی اسرائیل بغایت خوار و ذلیل گشته مدت چهارصدوشصت سال در کمال پریشانی و اذلال روزگار می گذرانیدند... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 112)... بنی اسرائیل گفتند با ما بگوی که علامت پادشاهی طالوت چه باشد اشمویل گفت علامت امارت او آن است که تابوت سکینه باز بتصرف شما در آید و در وقت ظهور او روغن قدس بجوشد و روغن قدس بقول مترجم تاریخ طبری روغنی بود که از یوسف علیه السلام بحسب ارث بانبیاء بنی اسرائیل می رسید و آن را در یکی از قرون بقره محفوظ می داشتند و بالجمله طالوت روز دیگر بر مجموع یهود عبور نموده روغن قدس در غلیان آمده و اشمویل علیه السلام مقداری از آن روغن بر سر طالوت ریخته او را تهنیت منصب سلطنت گفت و مقارن آن حال تابوت سکینه نیز پیدا گشت و کیفیت وجدان تابوت بطریق مختلفه در کتب تواریخ سمت گزارش پذیرفته و راقم حروف خوفاً عن الاطناب بر ایراد یک روایت قناعت می نماید. در بعضی از نسخ معتبره مسطور است که چون کفار عمالقه تابوت سکینه را بدیار خود رسانیدند آنرا به بتخانه ای برده در زیر قدم صنمی نهادند و روز دیگر که بدان خانه درآمدندتابوت را بر سر آن بت موضوع یافتند و از دیدن این صورت متعجب شده بار دیگر تابوت را بر زمین افکندند و صنم را بر زبر آن نهاده ، پایهایش را بر تابوت دوختندو باز صباح پایهای بت را بر زمین دیده تابوت را بر فرقش مشاهده نمودند و سکنه بتخانه کیفیت واقعه را بعرض پادشاه خود رسانیده و بعضی از حاضران گفتند ما با خدای بنی اسرائیل طاقت مقاومت نداریم پس آن تابوت را در مزبله یکی از قری انداختند و تمام ساکنان آن قریه را درد گردن یا علت ناسور عارض شده و آن مردم متحیر و عاجز گشته عجوزه ای از عجایز بنی اسرائیل بدیشان گفت علاج مرض شما آن است که این تابوت را به بنی اسرائیلیان رسانید و آن جماعت سخن آن ضعیفه را بسمع رضاشنوده تابوت را بر گردونی نهادند و گردون را بر دو بقره بسته براه بیت المقدس که وطن یهود بود روان کردند و ملایکه گاوان را میراندند تا بزمین بیت المقدس رسید القصه چون چشم بنی اسرائیلیان برتابوت سکینه افتاد دل بر متابعت طالوت نهاده او را بر تخت سلطنت نشاندند و نام طالوت به اعتقاد صاحب معالم التنزیل شاول بود و بروایتی که در روضة الصفا مسطور است شارک و طالوت جهت طول قامت باین لقب ملقب گشته بود... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 113- 114). رجوع بتابوت عهد شود.