از بوار، مقابل دایر. فاسد. بی حیز. متروک .
زمین بائر; زمین خراب و نامزروع . در عربی : بائرة; زمین خراب نامزروع . (منتهی الارب ). رجل ٌ حائر بائر;مرد سرگشته خودرای . (منتهی الارب ). چاه کننده . آتشدان کننده . (از منتهی الارب ). پنهان کننده ، نگاهدارنده چیزی تا بوقت حاجت بکار آید. نیکی اندوزنده . (از منتهی الارب ). هلاک شده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، بُور، بَوْر. (منتهی الارب ). هالک . هلاک شده . (منتهی الارب ). کاسد.