جسمی جامد غیرحاجب ماوراء که از ذوب سنگ آتش زنه (چخماق) با قلیا (ملح القلی ) سازند. شیشه . زجاج . زُجاجه . اَسر: بازرگانان مصر آنجا [ سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهمسنگ زر فروشند. (حدودالعالم ).
اندر اقبال آبگینه خنور
بستاند عدو ز تو ببلور.
عنصری .