جستجو
کد : DK-104     

آبخور


محل آب خوردن و آب برداشتن جانور و آدمی از نهر و جز آن . ورد. مورد. منهل . سَقایه . شرعه . شریعه . عطن . مشرب . مشرع . معطن . منزل . آبشخور. آبشخورد. آبخورد:
سر فروبردم میان آبخور
از فرنج مَنْش خشم آمد مگر.

رودکی .