جستجو

یادندان
پادشاهان جهان و خداوندان دوران . (برهان ) (آنندراج ). مصحف یاوندان است . (حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به یاوند شود.
یاردم
امداد و اعانت . (آنندراج ).
یارقند
یارکند. شهری به ترکستان چین دارای 60000 سکنه . در تاریخ مغل نام آن بدین سان آمده است : و سرحدمملکت او (جغتای ) از یک طرف سرزمین قوم اویغور بود و از طرفی دیگر سمرقند و بخارا و شهرهای آلمالیغ و بیش بالیغ و تورفان و قره شهر و کاشغر و یارقند و ختن و... یعنی نقاطی که آنها را امروز به اسم عام ترکستان (اعم از ترکستان غربی یا شرقی یا ترکستان افغانستان ) میخوانند جزو قلمرو او حساب میشد و مرکز او در شهر قناس از بلاد مجاور آلمالیغ بود. (ص 220 تاریخ مغول تالیف عباس اقبال ). قوم ترک اویغور... تا مقارن فتوحات چنگیز برقسمت مهم ختن و کاشغر و یارقند یعنی ترکستان شرقی حالیه حکومت داشتند رجوع به یارکند شود.
یارمحمد شیبانی
یکی از امرای شیبانی شعبه بخارا که در حدود سال 957 ه' . ق. مطابق 1549 م . در بخارا حکومت میکرد. ازبکان تحت ریاست محمد شیبانی که آخرین لشکرکش معتبر از خاندان چنگیزی است سلسله شیبانی را تشکیل دادند و هنگامیکه سه پسر محمود آخرین سلطان تیموری ماوراءالنهر برسر باقیمانده ممالک اجدادی نزاع میکردند گروهی از شیبانیان که نخست در سیبری ناحیه تیومن سمت امارت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی مذکور به ماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین برده دولت ازبکان را تاسیس کردند. پایتخت امرای شیبانی سمرقند بود ولی غالباً بخارا نیز مرکز حکومتی مقتدر بشمار میرفت و این شهر مانند بلخ در عهد امرای هشترخان ولیعهد نشین محسوب میشد. یارمحمد شیبانی دومین فرمانروای شعبه امرای بخاراست . (از تاریخ طبقات سلاطین اسلام ص 243).
یادباد
به یاد. یادبود. یادکرد. ذکر. و مجازاً شادی ِ سلامت:
گویم آنگاه بیارید یکی داروی خواب
یادباد ملکی ذوحسبی ذونسبی .

منوچهری .

یاده
قوت حافظه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً از ساخته های فرقه آذرکیوان است . (از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
یاررس
مددکار و یاری دهنده . (برهان ). صاحب آنندراج گوید، معنی ترکیبی آن من حیث القیاس رسنده به یار صحیح میشود که عبارت از ممد و معاون باشدلیکن به معنی مصدری مستعمل است یعنی یاررسی که عبارت از مدد و معونت باشد. حکیم فردوسی گوید:
بهرحال خواهند ازو یاررس
که او را جهاندار یار است و بس .

(از آنندراج ).

یارقی
یاره گر. (دهار).
یارم کردن
خوابانیدن شاخی از درختی تا از آن درختی دیگر جدا کنند. افکند کردن .
یادبد
مخفف یادبود است . ذهن که قوت حافظه باشد. (انجمن آرا) (ازآنندراج ). رجوع به یادبود شود.
یار
اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر.نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء:
خرد بادهمواره سالار تو
مباد از جهان جز خرد یار تو.

ابوشکور.

یارستگی
حالت و چگونگی یارسته . قیاساً از یارستن درست شود به معنی توانایی و قدرت و تاب و توان .
یارک
بچه دان را گویند عموماً و به عربی مشیمه خوانند. (برهان ).
  • پوستی نازک که بر سر و روی بچه شتر پیچیده است و آن را به عربی سلامی گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). بچه دان و آن رابه تازی مشیمه خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ). یاره . سلی . پوست زاید که بروی بچه نوزاد آدمی و شتر بچه درکشیده . (از قاموس ) (از صراح ). پوست برکشیده بروی جنین . سلا. فقء. فقاه . فاقیاء. هلابه . غسالة السلی . ارخاء; فروهشته گردیدن یارک ناقه . ارخت الناقه ; فروهشته شد یارک آن . استرخاء; فروهشته شدن یارک ناقه . استرخت الناقه ; فروهشته گردیدن یارک آن . (منتهی الارب ).
  • نوعی از خوانندگی باشد که غلچهای بدخشان یعنی رندان و اوباشان آنجا کنند. (برهان ). نوعی از خوانندکی اهل بدخشان . (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از گویندگی که غلچهای بدخشان کنند. (رشیدی ) (جهانگیری ).
  • یارم گنبد
    دهی است از بخش حومه قوچان . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    یادبود
    هر چیز که سبب از برای یادآوری شود. (از ناظم الاطباء). یادگار. (غیاث اللغات ). هر چیز که برای یادآوری باشد. یادکرد. یادباد:
    بخانه تو دگر از متاع بندر هجر
    بیادبود روان می کنم قطار قطار.

    شرف الدین شفروه (از آنندراج ).

    یارآباد
    دهی است از بخش دره شهر شهرستان ایلام ، دارای 85 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    یارستن
    توانستن . (برهان ) (سروری ) (رشیدی ) (آنندراج ) (موید الفضلاء). طاقت داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توانا بودن در کاری . (از آنندراج ). یارا داشتن . دلیری کردن . جرات کردن . جسارت کردن . یارایی داشتن . یارگی . توانایی:
    ترا یارستن این کار دور است
    نه اندک دوربل بسیار دوراست .

    معروفی (از سروری ).

    یارکت
    از توابع سمرقند بوده است . یاقوت آرد: از قرای اسروشنه است در ماورالنهر. و در شرح حال رودکی آمده است : یارکث یا یارکت از شش روستای شمال سغد بوده و بالاترین روستاهای شمالی و به خاک اسروشنه پیوسته بود و آبیاری کشت زارهای آن از چشمه بود و زمین بسیار داشت و در آن منبر نبود وآب آن از آب سغد نبود و دو ناحیه دیگر شمال رود سغد بورغذ و بوزماجن بدان پیوسته بود. (شرح حال رودکی ص 137 و 138). محله ای است از سمرقند که آن را ورسنین گویند. (الانساب سمعانی ).
    یارملق
    صاحب النقود العربیة ذیل «اسماء نقود مستحدثه پس از عصر عباسی » آرد: یرملق [ ی َ ِر ِل ] سلیمی و بعضی آن را یارملق نویسند اصل آن از ترکی «یارِم » به معنی نیم است و رویهمرفته معنای آن «این نیم » یا «این نیم قرش » و امثال آن است . یارملق سکه مصری از نقره بوده و پیش از دوران ترکها رواج داشته است . (النقود العربیة ص 188 و نیز ص 86).
    یاد دادن
    آموختن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )آموزانیدن . تلقین . (زوزنی ). تعلیم دادن:
    مگر او دهد یادمان بندگی
    نماید بزرگی و دارندگی .

    فردوسی .