جستجو

گاز گرفتن
به دندان گرفتن . گزیدن به دندان که به دریدن نرسد. دندان گرفتن . ضَرس ; گزیدن . تضریس ; گزیدن به دندان . عض ّ و عضیض ; گزیدن یابه زبان گرفتن . اعضاض ; گزانیدن . تعضیض ; بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن . (منتهی الارب ). نیب ، تنییب ; به دندان گزیدن تیر را تا سختی چوب آن معلوم گردد و به دندان نشان کردن در آن . (منتهی الارب ):
چو آگاه شد زآن سخنها گراز
تو گفتی کسی دل گرفتش به گاز.

فردوسی .

گادیج
ده کوچکی است از دهستان پاریز، واقع در بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، در 80 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد سر راه مالرو مغو به پاریز. سکنه آن 12 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گارون زنگی
نامی است که در بندرعباس به بادام هندی دهند. رجوع به بادام هندی شود.
گازرسنگ
دهی است جزء دهستان اکراد ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، واقع در 53 هزارگزی شمال باختر کرج و 4 هزارگزی جنوب راه شوسه کرج به قزوین . جلگه ، معتدل مالاریائی ، دارای 508 تن سکنه . فارسی زبان . آب آن از قنات ، در بهار از رود کردان ،محصول آنجا غلات بنشن ، صیفی ، چغندرقند، انگور و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن از طریق آبیک ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
گاردنیا
گلی است از تیره روناس تزیینی ، دارای گلهای زیبا.
گازرشست
آهار کرده: کتان و طبقی باید پوشید و کرباس نرم گازرشست که به تن باز نگیرد. (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • سخت پاک: کرباسها بر گازرشست بیاری و این سفره در مسجد جامع بنهی . (اسرار التوحید ص 55).
  • گازرشوی
    لباس شسته . جامه سفیدشده . سپیدشده در اشعار ذیل:
    روز چون جامه کرد گازرشوی
    رنگرزوار شب شکست سبوی .

    نظامی .

    گازومتر
    ابزاری است که جهت اندازه گیری حجم گازها به کار میرود. جهت اندازه حجم مقدارکمی گاز می توان لوله های مدرج به کار برد که حجم آنها بین 25 سانتیمتر مکعب تا یک لیتر تغییر میکند. برای حجم های زیادتر گازومتر استعمال میشود که حجم آنها از یک تا دویست لیتر است و در جائی که روی گازومتر یا روی لوله های جانبی آن برده شده است حجم گاز را نشان میدهد. (روش تهیه مواد آبی صفوی گلپایگانی ص 87).
    گارستانه
    دهی است از دهستان حومه بخش لنگه شهرستان لار، واقع در 36 هزارگزی شمال باختر لنگه ، کنار راه فرعی لنگه به بندر چارک . دامنه ، گرمسیر و مالاریایی . دارای 196 تن سکنه ، آب آن از چاه و باران ، محصول آنجا غلات ، خرما، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
    گاری بالدی
    ژزف . وطن پرست ایتالیائی ، متولد نیس ، وی ابتدا در راه وحدت ایتالیا و ضد اتریش و بعداً ضد دولت پادشاهی ناپل و حکومت پاپ مبارزه کرد. و در (1870 - 1871 م .) شمشیر خود را به خدمت به فرانسه اختصاص داد. (مولد 1807 - وفات 1882 م .).
    گازرک
    تصغیر گازر. (برهان ). رجوع به گازر شود.
    گاراژدار
    دارنده گاراژ. متصدی گاراژ. کسی که مسئول حمل بار و مسافران است . رجوع به گاراژ شود.
    گارسن دوتاسی
    مترجم فرانسوی که حدائقالبلاغه تالیف میرشمس الدین فقیر دهلوی را به فرانسه برگرداند. او راست کتاب «عروض و قوافی زبانهای شرقی اسلامی » به فرانسه . (رودکی ، سعید نفیسی ص 830، 842). و نیز منطقالطیر شیخ عطار را به طبع رسانیده است .
    گاری چی
    کسی که گاری میراند. دارنده گاری . آنکه با گاری اشیاء را حمل کند.
    گازرکاری
    شغل گازر. کار گازر:
    گازرکاری صفت آب شد
    رنگرزی پیشه مهتاب شد.

    نظامی .

    گاراژداری
    عمل گاراژدار. گاراژ داشتن . به کار گاراژ پرداختن . رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.
    گازرگاه
    جای رخت شویی . رخت شوی خانه . رجوع به گازرگه شود.
    گارسیا
    مانوئل . مغنی و آهنگساز اسپانیولی . پدر خانم مالیبران و خانم ویاردُ متولد در اشبیلیه . (1775 - 1832 م .).
    گاری خانه
    محلی که گاری را در آن جای دهند.
    گازرگری
    کار گازری کردن . به گازری پرداختن . شغل گازری داشتن: ... و محمدبن جریر طبری آورده است : که مقنع مردی بود از اهل روستای مرو از دیهی که آن را کازه خوانند و نام او هاشم بن حکیم بود و وی در اول گازرگری کردی . (تاریخ بخارا).