جستجو

گاومخل
دهی است از دهستان دیوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 9000گزی شمال باخترجوی زر و 1000 گزی شوسه شاه آباد به ایلام . دشت ، سردسیر، دارای 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه گنگیر، محصول آنجا غلات ، برنج ، توتون ، لبنیات ، حبوبات ، شغل اهالی زراعت ، گله داری . زمستان به گرمسیر غریب دیوان و حدود سومار میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گاو سامری
گاوی بود که سامری زرگر از طلا ساخته بود. (برهان ).در ادبیات اسلامی سامری نام مردی است از بنی اسرائیل که قوم مزبور را بپرستیدن گوساله زرین واداشت . رجوع به قرآن سوره 20 آیه 85 تا 98; سوره 12 آیه 146- 153 شود. ولی در توریة (سفر خروج فصل 32 آیه 2 ببعد) این امر به هارون برادر موسی نسبت داده شده است . (حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به گاو زر شود.
گاوصندوق
صندوق بسیار بزرگ. صندوق بزرگ آهنین .
گاوگل بانی
محافظت و نگهبانی گاو کردن . چوپانی گله گاو کردن .
گاومر
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 42 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسه خرم آباد به کرمانشاه ، جلگه ، سردسیر، مالاریائی ، دارای 108 تن سکنه . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات ، تریاک ، لبنیات ، پشم ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو، ساکنین از طایفه مظفروند، قسمتی چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
گاوطرناو
دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه شهرستان مشهد، واقع در 27 هزارگزی شمال باختری طرقبه ، جلگه ، معتدل ، دارای 70 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات بنشن ، تریاک ، شغل اهالی زراعت . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
گاومرگی
وبای گاو. طاعون گاو. گاو میری .
گاوطنبوسک
فربیون . فرفیون . جوزالقی . لبان مغری .
گاوکشته
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 15 هزارگزی شمال خاوری دورود، 3 هزارگزی شمال راه آهن اهواز. جلگه ، معتدل ، دارای 453 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات ، تریاک . شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
گاومره
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 73000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 10000گزی خاور مرکز دهستان . کوهستانی ، سردسیر، دارای 125 تن سکنه ، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، لبنیات ، تریاک ، شغل اهالی زراعت و گله داری .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گاو سرو
شاخ گاو. رجوع به سرو شود.
گاو طوس
لقبی است (تنابذی ) که حسودان به خواجه نظام الملک میدادند. رجوع به گاو و رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
گاوگواز
چوب که بدان گاوو خر زنند. (نسخه خطی از لغت اسدی در لغت گوز). گوازی که بدان گاو رانند. رجوع به خرگواز و گواز شود.
گاومشنگ
غله ای است که چون پوست آن را دور کنند به عدس مقشر ماند. (برهان ). دیومشنگ. (رشیدی ). نوعی از غله که گاو را فربه کند چون پوستش برکنند بعدس مقشر ماند. (آنندراج ).
گاو سفالی
صراحی که بشکل گاو از سفال سازند:
گاو سفالی اندرآر آتش موسی اندر او
تا چه کنند خاکیان گاو زرین سامری .

خاقانی .

گاو عصار
گاوی که چشم او را بندند و همیشه در یکجا دور زند. (مثل ...) در مورد کسی گفته شود که کار بیهوده کند:
چو گاوی که عصار چشمش ببست
دوان تا بشب شب همانجا که هست .

(بوستان ).

گاوموسی
مراد گاو ی است که ذکر آن در سوره بقره آمده و بنی اسرائیل به امر موسی میبایستی آن گاو را که موسی توصیف آن را کرده بود قربانی کنند:
نور شمع از نقاب زردی یافت
گاو موسی بها بزردی یافت .

نظامی .

گاو سفالین
کنایه از خم شراب . (آنندراج ) (غیاث ). صراحی و ظرفی که آن را از سفال بهیات گاو ساخته باشند. (برهان ):
گاو سفالین که آب لاله تر خورد
ارزن زرینش از مسام برآمد.

خاقانی .

گاو علی دوستی
(مثل ...) رجوع به گاو شود.
گاوگوزن
ایل . گوزن . (بحرالجواهر).