جستجو

گاوزنبور
زنبور درشت . زنبور گاوی .
گاوچهر
آنچه صورت گاو دارد.
  • گاوپیکر که گرز فریدون باشد و آن را بهیات سر گاومیش از آهن ساخته بودند. (برهان ):
    سرش را بدین گرزه گاوچهر
    بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر.

    فردوسی .

  • گاودی
    نادان . احمق. ابله . کودن . بی عقل . (برهان ). شعوری بیتی مغلوط از میرنظمی نقل کرده است . رجوع به گاودل شود.
    گاوزن کلا
    دهی است از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 5 هزارگزی شمال بابل ، کنار شوسه بابل به بابلسر. دشت ، معتدل مرطوب مالاریائی ،دارای 90 تن سکنه . آب آنجا از چاه و رودخانه بابل ،محصول آن صیفی ، پنبه ، غلات ، مختصر کنجد باقلا، شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    گاو حاج میرزاآقاسی
    (مثل ) رجوع به گاو و امثال و حکم دهخدا و رجوع به گوساله حاجی میرزا آقاسی ... شود.
    گاودانه خور
    دهی است از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد، واقع در 6000گزی جنوب خاوری کرند و 4000گزی جنوب شوسه کرند به شاه آباد، دشت ، سردسیر، دارای 380 تن سکنه . زبان کردی فارسی و آب آن از رودخانه کرند و چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات ، چغندرقند، صیفی . شغل اهالی زراعت ، گله داری است . راه فرعی به شوسه دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 5).
    گاوزن محله
    دهی است از دهستان رودبست بخش بابلسر شهرستان بابل واقع در 3500گزی جنوب باختری بابلسر. دشت ، معتدل مرطوب مالاریایی ، دارای 605 تن سکنه . آب آن از چاه و رودخانه کاری ، محصول آن برنج ، صیفی ، باقلا، غلات ، پنبه ، کنجد، لبنیات ، شغل اهالی زراعت صید مرغابی و گله داری راه مالرو است . تابستان گله داران به ییلاقات سوادکوه میروند.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 117 بخش انگلیسی شود.
    گاودانه زار
    دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار، واقع در 25000گزی شمال باختری خسروآباد و 2000گزی شهرک . تپه ماهور، سردسیر، دارای 180 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری ، صنایع دستی زنان قالیچه ، گلیم ، جاجیم بافی است .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    گاورو شدن
    تا آن حد آب دادن بزمین که درخور تخم زدن شده باشد، و آن را دم آمدن زمین نیز گویند.
    گاوزنه
    چوبی که بدان گاوان رانند. (آنندراج ). رجوع به گاوشنک شود.
    گاوخانی
    در بلوک موسوم به روی دشت اصفهان زمینی است که فواضل آبهای زنده رود در آن زمین جمع شده به چاهی فرومیرود که آن را گاوخانی گویند و اینکه بعضی گاوخوانی نویسند خطا است چه معنی لغت را ندانسته و خانی بمعنی چاه و گاو بمعنی بزرگ است و این مرکباً افاده معنی چاه بزرگ کند حکیم خاقانی در معارضه امثال و اقران گفته است :
    گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم
    خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا.
    همچنین در معنی چشمه حکیم قطران تبریزی گفته :
    دو خانی پدید آمده ست از دو چشمم
    از آن بر قمر سوده زلف دُخانی .
    چشمه بادی در حوالی دامغان است که بادخانی نامند. مولف گوید: اینکه نوشته اندآبی که به گاوخانی فرومیریزد از اراضی کرمان برمی آید بی معنی است و حقیقتی نخواهد داشت . واللّه اعلم بالصواب . (آنندراج ). رجوع به گاوخونی شود.
    گاودانه گدار
    دهی است از دهستان چمچال بخش صحنه شهرستان کرمانشاه ، واقع در 8000گزی جنوب صحنه و 8000گزی جنوب شوسه کرمانشاه به همدان . دشت . سرد معتدل . دارای 138 تن سکنه .آب آن از گاماسیاب . محصول آنجا غلات ، تریاک ، حبوبات ،توتون ، شغل اهالی زراعت . تابستان اتومبیل از طریق اسدآباد میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    گاوزنه کلاته
    موضعی بین خیرود و نمکاورود از کجور مازندران . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 110 بخش انگلیسی ).
    گاوخر
    در تداول بجای گاو و خر آید بمعنی احمق. ابله .
    گاو زور
    زور گاو. قوت گاو:
    دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی
    چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم .

    مسیح کاشی (از آنندراج ).

    گاو خراس
    گاوی که خراس بزور آن گردد. نظیر اسب خراس:
    در سفر ماه و سال چون نسناس
    لیک بر جای همچو گاو خراس .

    سنائی (سیرالعباد).

    گاو در خرمن کردن
    کار کسی را پامال کردن ورسوا کردن و خراب و تباه ساختن . (غیاث ):
    تا چو کاهش فلک دهد برباد
    خصم را گاو کرده در خرمن .

    ظهوری (از آنندراج ).

    گاو راندن
    شیار کردن : قعقعة; گاو راندن . (منتهی الارب ): هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند. (گلستان ).
    گاوریزه
    گاو خرد: طغیا; گاوریزه . (منتهی الارب ). طُغیا علم لبقرة الوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش . (اقرب الموارد).
    گاوزون
    معرب آن جاویزن است و آن ماده ای است زردرنگ شبیه به زرده تخم مرغ ، وزن آن یک دانگ تا چهار درهم است . در موقع اخراج آن از زهره لرزان و سیال است . هرگاه آن را ساعتی در دهان قرار دهند منجمد و سخت میشود، و در هند بسیار بدست آید و از آنجا به بلاد دیگر برند مردم آن رابعنوان تریاق بکار برند و گمان برند که سده را میگشاید و زردی ببرد همچنانکه تریاق فارسی . واللّه اعلم . (الجماهر بیرونی صص 203 - 204). رجوع به گاو یزن شود.