جستجو

گاو پهلو
اصطلاحی است معماران را که ظاهراً شکل آن بصورت پهلوی گاو برآمده بود«: و چون باروی شهر به طرف خراسان گاوپهلو نبود شش برج دیگر ساخته بر آن طرف بنهاد بعوض گاو پهلو». (تاریخ جدید یزد).
گانسیون
شخص اساطیری که در داستان حماسی کارولن ژین نقش خائن را بازی میکند وی به لاند، قهرمان معروف داستان در وادی رونسو خیانت می ورزید و از این رو در خیانت ضرب المثل شده است .
گاوبند
آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند. مولف آنندراج آرد: گاوبند. (فارسی ):
بود رشوه قصاب را گاوبند
و گرنه شود کشته در گوسفند.
و معنی آن را ننوشته است . و رجوع به گاوبندی شود.
گاوپیسه
گاوی است با نشانه های سپید و سیاه . (فرهنگ ایران باستان پورداود ص 114):
سپهدار توران از آن بدتر است
کنون گاوپیسه به چرم اندر است .

فردوسی .

گان گاباس
پارسیهاحمال را گان گاباس میگفتند. (ایران باستان ص 1322).
گاوبنده
بنده گاو. بکار برنده گاو. خربنده : فدادون ، شتربانان و چوپانان و گاوبندگان و کشاورزان ... (منتهی الارب ).
گاو پیشانی سفید
سخت مشهور. رجوع به گاو شود.
گان گانلی
نام خانواده کلمان پاپ چهاردهم است .
گاوان آهنگر
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری شاهی ... دشت ، معتدل مرطوب مالاریائی ، دارای 480 تن سکنه .زبان مازندرانی و فارسی . آب آن از نهر هتکه و رودخانه تالار، محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، کنف ، کنجد ابریشم ، مختصر، مرکبات و توتون سیگار. شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی زنان پارچه ابریشمی و کرباس بافی است . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
گاوبندی
حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازه صاحب ده . عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری باادای حقی زراعت کند و بهره بردارد.
  • باکسی گاوبندی داشتن ، در منافعی نامشروع با هم شریک بودن . با کسی گاوبندی کردن . با او در عملی شریک شدن .
  • گاوپیکر
    بشکل گاو. به هیات گاو:
    همه کژدم وش و خرچنگکردار
    گوزن شیرچهر و گاوپیکر.

    ناصرخسرو.

    گامیرا
    مردمانی که در زمان سارکن دوم (722 - 701 ق.م .) از طرف شمال به مملکت وان فشارمی آوردند پیدایش این مردم قوی و سلحشور از سواحل دریای آزوف و از راه قفقاز است که به حوالی فلات ایران آمده بودند. ولات دیگر آسور این مردمان را گامیرا مینامند. توراة این مردم را «جوهر» و مورخین یونانی کیمروی نامیده اند. رجوع به کیمروی و جوهر شود. رجوع به ایران باستان ص 171 شود.
    گاوان کلا
    دهی است از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری شاهی و 10 هزارگزی باختر شیرگاه ، دامنه ، معتدل مرطوب مالاریائی ، دارای 1070 تن سکنه . زبان مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه بابل . محصول آنجا برنج ، نیشکر، ابریشم ، غلات ، کتان ، صیفی . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی است . راه آن مالرو است . تابستان گله داران به ییلاقات سوادکوه و بندی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
    گاو بهل
    ارابه . گاو که اکثر بکار سواری آید، از عالم گهربهل که ارابه اسبی است . واین در اصل هندی است : ملا فوقی یزدی به واو غیرملفوظو سکون ها بسته و این نوعی از تصرف بود:
    خداوندا بگاو بهل قناعت زود بنشانم
    که تا چشمم بدان نبود که او گاو و غنم دارد
    و در ساقی نامه آمده است:
    بده می که تا حل شود مشکلم
    نشیند بگاو بهل عشرت دلم .

    (آنندراج ).

    گاوتاز
    چوپان گاو:
    بگردانش گفتا چو شد رزم تنگ
    بدین گاوتازان نمایند جنگ.

    اسدی .

    گامیزج
    دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21000 هزارگزی جنوب کرمانشاه ، کنار رودخانه مرک . دشت ، سردسیر. دارای 330 تن سکنه . زبان فارسی ، کردی . آب آن از رودخانه مرک ، محصول آنجا غلات ، حبوبات ، صیفی ، چغندرقند، برنج ، تریاک ، لبنیات و در گامیزج پائین مختصر میوه جات . شغل اهالی زراعت ، گله داری . راه آن مالرو است . (تابستان از رباطاتومبیل میتوان برد) گامیزج در دو محل بفاصله 3000گز واقع شده به علیا و سفلی مشهور است . سفلی دارای 235 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 5).
    گاو بیسک
    رجوع به گاونیشک و حاشیه 3 تاریخ سیستان ص 29 و نیشک شود.
    گاوتازی
    کنایه از غالب نمودن است خود را بر خصم و سخنان تهدیدآمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن باشد او را. (برهان ):
    ای بوی نمانده سنبل پرچین را
    در باغ گلی نیست مرآن گلچین را
    امسال حساب گاوتازی دگر است
    گاو آمد و خورد دفتر پارین را.

    ظهوری (از ذیل انجمن آرا).

    گامیش
    مخفف گاومیش در تداول عامه و آن جانوری از جنس گاو است . (برهان ). رجوع به گاومیش و جاموس شود.
    گاوایی محله
    در وقف نامه ای بسیار قدیمی که مورخ بسال 989 ه' .ق. / 1581 م . است و در تصرف سادات شیرنگ که عایدات آن نواحی بدیشان میرسید، میباشد، نام قصبات فخر عمادالدین ذکر شده که از آنجمله دهکده گاوایی محله است . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 127).