جستجو

کاتب زهری
محمدبن سعد مکنی به ابوعبداللّه . رجوع به نام ابن سعد و ابوعبداللّه محمد و ریحانة الادب ج 3 ص 333 شود.
کاتبی نیشابوری
همان کاتبی ترشیزی است که بعضی او را نیشابوری نوشته اند. رجوع به «کاتبی ترشیزی » شود.
کاپیتانات
سرزمینی از ایتالیای جنوبی که امروز در ایالت «فوژیا» است .
کاتالگ
فهرست . فهرست کتابها و مال التجاره و غیر آنها.
کاتب الوحی
کاتب وحی . رجوع به کاتب وحی شود:
کاتب الوحی گل به آب حیات
به شقایق بخون نوشته برات .

نظامی (هفت پیکر چ وحید دستگردی ص 317).

کاتب سر
کاتب السر. کنایه از منشی . (آنندراج ). منشی اسرار و رازهای نهانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کاتب شود: و انتهی الامر (ای امر لقب متولی دیوان الرسائل فی الدولة الفاطمیة بکاتب الدست ) الی اوائل الدولةالترکیة والحال فی ذلک مختلف ، فتارة یلی الدیوان کاتب الدیوان واحداً یعبر عنه بکاتب الدست و ربما یعبر عنه بکاتب الدرج و تارة یلیه جماعة یعبر عنهم بکتاب الدست ، و یقال انهم کانوا فی ایام الظاهر بیبرس ثلاثة نفر، ارفعهم درجةالقاضی محی الدین بن عبدالظاهر فی ایام المنصور قلاوون علی ما تقدم ذکر. فلقّب بکاتب السر و نقل لقب کاتب الدست الی طبقة دونه من کتاب الدیوان ، و استمر ذلک لقباً علی کل من ولی الدیوان الی زماننا. (صبح الاعشی ص 104). و رجوع به همان کتاب ص 97 و 98 شود.
کاتپاتوکا
کاپادوکیه در آسیای صغیر. در آن آتشکده ای بوده است که استرابون جغرافی دان درباره آن چنین مینویسدو به مراسم «برسم گرفتن » ایرانیان قدیم اشاره میکند: «مغان در آنجا آتشی که هرگز خاموش نمیشود نگاهداری میکنند و هر روز در آتشکده تقریباً یک ساعت در مقابل آتش سرود میخوانند. یک بسته چوب در دست میگیرند و پرده ای تا بپائین خانه می آویزند که لبهای آنانرا می پوشاند». مقصود از بسته چوب برسم و مراد از پرده پنام است . (مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی تالیف دکتر معین ص 260). رجوع به کاپادوکیه و کاپادس شود.
کاپیتلاسیون
کاپیتولاسیون . رجوع به کاپیتولاسیون شود.
کاتالنی
نام لاتین «شالون - سور - مارن ». مردم آن از اقوام گل (غالیا) بلژیک هستند.
کاتب الهی
میرزا محمدشفیع وصال شیرازی . رجوع به وصال شیرازی شود.
کاتب سرشت
آنکه ذاتاً نویسنده است . آنکه فطرةً کاتب باشد:
بفرمود تا مرد کاتب سرشت
به آب رزان نکته ها را نبشت .

نظامی .

کات تارو
نام ایتالیائی «کوتور» ، بندر یوگسلاوی در ساحل ادریاتیک (دالماسی )، در خلیج مصب های کات تارو، دارای پنج هزار سکنه .
کاپیتن
کاپیتان . کاپتان . قاپوتان . ناخدای کشتی .
  • (اصطلاح نظامی ) سروان . سلطان .
  • فرمانده . (نظام ).
  • کاتالونی
    نقطه ای از اسپانیا که در کتب مسلمین به نام «کتلونیه » یاد شده و کرسی آن برشلونة است . رجوع به اسپانیا در همین لغت نامه و رجوع به کتلونیه شود.
    کاتب بستی
    علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز معروف به ابوالفتح بستی . رجوع به ابوالفتح بستی در همین لغت نامه و ریحانة الادب ج 3 ص 330 شود.
    کاتب سلطانی
    رجوع به کاتب السلطان میرعلی هروی شود.
    کات تگا
    بغاز بین سوئد و دانمارک که بدریای شمال توسط «اسکاژراک » و بدریای بالتیک توسط «سوند» و «بلت » می پیوندد.
    کاپیتو
    کایوس اتیوس . وقایعنگار رومی عهد اغسطس (اگوست ).
    کاتامارکا
    شهر شمالی جمهوری آرژانتین ، در سرحد شیلی . سکنه 14000 تن .
    کاتب بغدادی
    حسین بن احمدبن حجاج یا احمدبن محمدبن جعفربن حجاج شیعی امامی کاتب بغدادی نیلی مکنی به ابوعبداللّه معروف به ابن الحجاج ، ادیبی است فاضل و شاعری ماهر و با سیدمرتضی و سید رضی معاصر و در عهد دیالمه از اکابر و از شعرای صمیمی اهل بیت رسالت (ص ) و اشعارش طبیعی و خالی از تصنع و کلفت بوده و گویند که ابن الحجاج و امروءالقیس در فن شاعری در یک درجه بوده و هر یک مخترع طریق خاصی بوده اند و ثالثی ندارند و ابن الحجاج در هجو اعداء دین هم اشعاری گفته ولکن غالب اشعارش در هزل و مطایبه بوده و در جد نیز اشعار بسیاری دارد. روزی بحسب دعوت بهمراهی جمعی مهمان رفته و احضار غذا در خانه میزبان قدری دیر شد، پس ابن الحجاج این دو شعر را انشاء نمود:
    یا ذاهباً فی داره جائیا
    من غیر معنی لاولا فائدة
    قد جن اضیافک من جوعهم
    فاقرء علیهم سورةالمائدة.
    و قصیده فائیه او که هشت اندر هشت و به شصت و چهار بیت مشتمل و در مدح حضرت امیرالمومنین (ع ) سروده مشهور و از لطائف قصائد بوده و بعضی از ابیات آن را محض تبرک و تیمن زینت بخش اوراق می نماید:
    یا صاحب القبة البیضا علی النجف
    من زار قبرک و استشفی لدیک شفی
    زوروا اباالحسن الهادی لعلکم
    تحظون بالاجر والاقبال والزلف
    اذا وصلت فاحرم قبل مدخله
    ملبّیا واسع سعیاحوله وطف
    حتی اذا طفت سبعا حول قبته
    تامل الباب تلقا وجهه فقف
    و قل سلام من اللّه السلام علی
    اهل السلام و اهل العلم و الشرف
    انی اتیتک یا مولای من بلدی
    مستمسکا من حبال الحق بالطرف
    راج بانک یا مولای تشفع لی
    و تسقنی من رحیق شافی اللهف
    لانک العروةالوثقی فمن علقت
    بها یداه فلن یشقی و لم یخف
    و انک الایةالکبری التی ظهرت
    للعارفین بانواع من الطرف
    وقصةالطائر المشوی عن انس
    تخبر بما نصه المختار من شرف
    لا قدس اللّه قوماً قال قائلهم
    بخ بخ لک من فضل و من شرف
    و بایعوک بخم ثم اکّدها
    محمد بمقال منه غیر خفی
    عاقوک و اطرحوا قول النبی و لم
    یمنعهم قوله هذا قوله هذا اخی خلفی
    هذا ولیّکم بعدی فمن علقت
    به یداه فلن یخشی ولم یخف .
    تا آنکه عنان قلم را به طرف ابن سکره محمدبن عبداللّه که منافرت مابین ایشان مثل منافرت جریر و فرزدقمعروف است معطوف داشته و گوید:
    قل لابن سکرة ذی البخل و الخرف
    عن ابن حجاج قولا غیر منحرف
    یا ابن البغایا الزوانی العاهرات و من
    سلقلقاتهم قد حضن من خلف
    تا آنکه در آخر قصیده گوید:
    بحب حیدرةالکرارمفتخری
    به شرفت و هذا منتهی شرفی .
    و یک مجلد از دیوان ابن الحجاج که حاوی قصائد دالیه و رائیه او است در موزه بریتانیا موجوداست و بعضی گوید دیوان ابن الحجاج حسین ده مجلد بوده و سیدرضی آن را منتخب کرده و «الحسن من شعر الحسین »نامیده و بدیعاسطرلابی هم آن دیوان را به یکصد و چهل و یک باب که هر بابی در یکی از فنون شعریه است مرتب نموده و آن را درةالتاج فی شعر ابن الحجاج نام کرده است و نسخه آن در پاریس است . باری از نوادر قضایا که در روضات الجنات از کتاب درالنضید سیدجلیل القدر زین الدین علی بن عبدالحمید نجفی حسین صاحب کتاب الانوارالمضیئة نقل کرده و دلیل غایت جلالت و تقرب ابن الحجاج نزد خانواده عصمت (ع ) میباشد آن که : پس از آنکه سلطان مسعودبن بویه دیلمی در نجف حصار صحن مقدس مرتضوی (ع ) را بنا نهاد و از تعمیرات قبه مبارکه فراغت یافت داخل حرم مبارک شد و با کمال ادب نشست و در آن حال ابن الحجاج در مقابلش دم در مبارک حرم ایستاد و شروع بخواندن همین قصیده فائیه کرد تا به هجویات بعضی ازمعاندین که در ضمن قصیده بوده رسید، پس سیدمرتضی که نیز حاضر بود در غلظت شد و از خواندن آنها در حضور مبارک حضرت امیرالمومنین (ع ) صریحاً نهی فرمود. ابن الحجاج نیز در همان جا قطع کلام نمود و شب آن حضرت رادر خواب دید که تسلیت خاطرش داد و فرمود دلتنگ مباش که سیدمرتضی را امر کردیم برای اعتذار بخانه تو آید و تو استقبالش مکن که او بتو وارد شود. تصادفاً همان شب سید نیز حضرت رسالت (ص ) و ائمه اطهار (ع ) را در خواب دید و سلام داد ولکن توجهی ندید و از این جهت افسرده شد و عرض نمود که ای موالی من ، من بنده و فرزند شما هستم بچه سبب سزاوار این عدم توجه شده ام ؟ فرمودند محض بجهت شکستن خاطر شاعر ما ابن الحجاج ، اینک بمنزلش برو و اعتذار نما و نزد ابن بویه اش ببر و خاطر ابن بویه را نیز از عنایتی که درباره وی داریم مستحضر گردان . پس سید از خواب بیدار شد و حسب الامر دردم برخاست و رفت و در حجره ابن الحجاج را زد. پس ابن الحجاج او را بخواند که یا سیدی همان کسی که ترا نزد من فرستاده مرا نیز امر کرده است که استقبالت نکنم . سید گفت بلی اطاعت امر ایشان واجب است . پس سید وارد شد و اعتذار نمود و او را پیش ابن بویه برده و قصه خوابی را که دیده بودند بدو نقل کردند و مشمول انعام وی گردیده و به امر او همان قصیده را از اول تا آخر فروخواند. باری ابن الحجاج روز سه شنبه بیست و هفتم جمادی الاًّخر سال 391 ه' . ق. در شهر نیل بین بغداد و کوفه وفات یافت و به وصیت خودش جنازه اش به بغداد نقل و در سمت پایین پای حضرت امام موسی بن جعفر (ع ) دفن وبر قبر او نوشتند: و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید و سیدرضی قصیده ای در مرثیه اش انشاء نموده است (از ریحانة الادب ج 3 ص 330 و ج 5 ص 303-304). و نیز رجوع شود به ابن حجاج ابوعبداللّه حسین بن احمدبن محمدبن جعفر در همین لغت نامه و کتاب روضات الجنات (ص 239) و هدیةالاحباب (ص 54) و تاریخ ابن خلکان (ج 1 ص 170) و معجم الادباء (ج 9 ص 206) و مجالس المومنین (ص 228).