جستجو

کابت
نعت فاعلی از کبت . هلاک سازنده . به روی دراندازنده . بر زمین افکننده . بر روی افکننده:
اباحسن لاتبعدّن و کلنا
لهلکک مفجوع له الحزن کابت .
فلم یتفقدنی من العلم واحد
هراق اناءالعلم بعدک کابت .
ابواحمد یحیی بن علی منجم (در رثاء ثابت بن قره ).
برای سایر ابیات این رثاء رجوع به ثابت بن قره شود.
کابل
مفتولهای فلزی لفاف دار و سیمهای زیرزمینی و زیردریائی که برای برق و تلگراف و تلفن بکار دارند.
-کابل تلفن ; سیم زیرزمینی مخصوص تلفن .
کابوسک
شیص . (مهذب الاسماء). و آن خرمائی است که هسته اش سخت نشود و از جنس ردی خرماست . رجوع به (منتهی الارب : شیص ) و رجوع به خاره کابوسک و کابوشک شود.
کابح
نعت فاعلی از کبح . رجوع به کبح شود.
  • پیش آینده از آن چیز که فال بد میگیری از وی . ج ، کوابح . (منتهی الارب ).
  • کابوشک
    کابوسک : فاخر; خرما کابوشک . (مهذب الاسماء).
    کاپادس
    کاپادوس . قبادوقیا. قبادوقیه . کاپادوکیه . از ساتراپهای (خشثرپاون ) ده گانه آسیای صغیر که از شمال به بحر اسود و از مغرب به پالافلاگنی واز مشرق به ارمنستان محدود و شامل ناحیه واقعه بین هالیس و فرات بوده ، مسقطالراس استرابن جغرافیادان معروف این ایالت است و آن به دو قسمت کاپادوس کبیر وکاپادوس صغیر تقسیم میشود. رجوع به کاپادوکیه شود.
    کاپریکرن
    جدی . دهمین صورت منطقةالبروج که مربوط به دوره شامل 22 دسامبر تا 20 ژانویه است . صورت فلکی منطقةالبروج . رجوع به جدی شود.
    کابد
    رنجکشی جهت چیزی . اسم است کباد را. (منتهی الارب ).
    کاپادس صغیر
    یک قسمت از تقسیمات دوگانه ایالت کاپادس یا قبادوقیا (کاپادوکیه در آسیای صغیر). رجوع به کاپادس شود.
    کاپریوس
    نام رودی است که آن را زاب سفل_ی گویند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 2429 شود.
    کابدول
    دهی از دهستان شرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری بخش و 15 هزارگزی راه شوسه تبریز به دهخوارقان . جلگه با هوای معتدل . سکنه آن 111تن و آب آن از چشمه است . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، سردرختی ، توتون . شغل اهالی زراعت و گله داری . و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 403).
    کابل خدای
    پادشاه کابل:
    برون رفت مهراب کابل خدای
    سوی خیمه زال زابل خدای .

    فردوسی .

    کابول
    رسن دام . (منتهی الارب ). دام . رسن شکارگیر. رسن شکارکن .
    کاپادس کبیر
    یک قسمت از تقسیمات دوگانه ساتراپی (خشثرپاون ) کاپادس یا قبادوقیا و مصب رود هالیس که از شطوط مهم آن ناحیه است در آنجا واقع میباشد. یونانیها اهالی آنجا را شامیان سفید مینامیدند. رجوع به کاپادس شود.
    کاپری وی دی کاپرارادی مونتکوکلی
    لئون ، کنت دُ. ژنرال و رجل سیاسی پروسی . متولد در «شارلوتنبورگ». وی ریاست امیرالبحری و سپس شانسلیه امپراطوری گردید. (1831 - 1899).
    کابل دره
    ناحیتی که امروزه در جغرافیا کابل دره نامیده میشوددر قدیم عبارت بوده از نواحی رود کابل تا به رود سند، پیشاور پایتخت آن بوده است . این مملکت در کتیبه بیستون و نقش رستم در عهد هخامنشیان بفرس هخامنشی گندارا نامیده شده است . مشتبه نشود بمملکت قندهار که در اوستا هَرَخوائیتی و درکتیبه هخامنشی هَراَووَتی نامیده شده است . (یشتها، تفسیر پورداود ج 2 ص 35).
    کابولج
    دهی از کجور از نواحی فیروزکلا و علوی کلا. (سفرنامه مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
    کاپادکی
    رجوع به کاپادوکیه شود.
    کابرات
    رجوع بقلعه کابرات شود.
    کابلستان
    مولف قاموس الاعلام گوید: نامی است که وقتی از اوقات به خطه وسیع و مرتفع اطلاق میشد که قسمت شمال شرقی افغانستان و مرکزش کابل را در بر داشت و شامل قسمت عمده از حوضه نهر کابل بود. زابلستان هم در طرف جنوب غربیش قرار داشت . در شاهنامه اغلب تفاوتی بین این دو نام [ کابل ، کابلستان ] داده نمیشود. بعض جغرافیانویسان هم این دو نام را یکی میدانند، اما از شاهنامه چنین برمی آید که یکجا نیست بلکه دو جاست . آئین اکبری هم این فکر را تایید میکند. (قاموس الاعلام ترکی ).
    پرستندگان را سوی گلستان
    فرستد همی ماه کابلستان .

    (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 157).