جستجو

واجب الاحترام
آنکه احترامش واجب است .
واجب الوجود لذاته
آنکه ذاتاً واجب باشد. برخی از متکلمان متاخر مانند امام حمیدالدین الضریری و پیروان وی تصریح دارند به این که واجب الوجود لذاته تنها خدای تعالی و صفات اوست یعنی صفات او واجب است . واجب یعنی آنچه نیازی به غیر ندارد ولی این قول با استدلال آنان درباره اینکه هر چه قدیم است اگر واجب لذاته نباشد عدمش فی نفسه جائز است در وجود خودمحتاج به مخصصی است و در نتیجه محدث خواهد شد مغایرت دارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون 1444). و رجوع به واجب بالذات و واجب لذاته و واجب الوجود بالذات شود.
واپوشیدن
پوشیدن:
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی اندازم .

سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).

واثق رشتی
(ملا...) از شعرای قرن یازدهم هجری است که مقیم رشت بود و به خیاطی اشتغال داشت و تا زمان تالیف تذکره نصرآبادی (1083 ه' . ق.) در حیات بوده است . از اوست :
طالب دردم و در دل هوسی نیست مرا
بینوامرغم و کنج قفسی نیست مرا.

(تذکره نصرآبادی ص 379).

واجب الادا
حقی که بجا آوردن آن لازم بود. (ناظم الاطباء).
واجب بالذات
در مقابل واجب بالغیر است و آن چیزی است که عارض شدن وجوب به غیر او ممتنع باشد وگرنه توارد دو علت مستقل پیش می آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1443). واجب بالذات یعنی موجودی که واجد جمیع مراتب کمالات و علةالعلل موجودات باشد و بعلاوه معنی علةالعلل بودن آن است که واجد جمیع مراتب معلولات باشد و حالت انتظاری در آن نباشد و آنچه لازمه علیت است بالفعل در آن وجود داشته باشد و خلاصه جمیع آنچه برای موجودات دیگرممکن است برای او بالفعل حاصل باشد. واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع جهات است زیرا اگر از جهتی از جهات فاقد مرتبه ای از کمال باشد در حصول آن کمال احتیاج به مکمل خواهد داشت و لازم می آید که از آن جهت ممکن باشد و لازم می آید که مرکب باشد از کمال و نقص واجب بالذات منحصر به یک موجود است که ذات حق تعالی است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ). و رجوع به واجب لذاته و واجب الوجود لذاته و واجب الوجود شود.
واثق علیخان
فرزند یاربگخان شاعری است هندی وی از معاریف شهر هوگلی بود و محمد صادق خان اختر با او نسبت دامادی داشت . در ادب از شاگردان سراج الدین علیخان بود. در اواسط قرن سیزدهم وفات کرد. از اوست :
به مزارم اگر برسد مه من ز درون مزار نظاره کنم
بشگون قدوم مسیح خودم چه عجب که حیات دوباره کنم
نبود سر و کار مرا بجز اینکه سرشک چو دانه در ز مژه .
فکنم به زمین نگرم به فلک شب هجر شمار ستاره کنم .
تو به پیش من ابرچه لاف زنی که ندیده گریه زار مرا
به دمی دو جهان همه غرق شود چو بدیده خویش اشاره کنم

(تذکره صبح گلشن ص 577).

واجب الاذعان
چیزی که اقرار به آن ناگزیر بود. (ناظم الاطباء):فرمان واجب الاذعان صدور یافت . (حبیب السیر ج 3 ص 155).
واجب بالغیر
در مقابل واجب بالذات و واجب لذاته است یعنی چیزی که وجودش قائم به غیر باشد یعنی ممکنات . هر ممکنی واجب بالغیر است یعنی وجود و وجوب او مستند بعلت است «الشی ما لم یجب لم یوجد» نهایت وجوب آن اعم از وجوب سابق بر وجود و وجوب لاحق است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ). رجوع به واجب بالذات و واجب لذاته و واجب لغیره شود.
واتلینگ
نخستین جزیره از جزایر باهاما [ نزدیک سواحل فلوریدا ] که اسپانیائیها (کریستف کلمب و همراهان ) در بامداد روز جمعه 12 اکتوبر 1492 به آن برخوردند. کلمب آنجا را سن سالوادر (یعنی نجات دهنده مقدس ) نامید. (از هرمزدنامه ص 191).
واثق نیشابوری
(ملا...) از شعرای دوره صفوی است . تتبع سخنان خواجه عبداللّه انصاری میکرد و به هند رفت و پس از بازگشت در قمشه درگذشت . از اوست :
اشکم چو یاد از دل بیتاب میدهد
بال و پر شرار به سیماب میدهد
هر خار خشک ریشه به آب بقا رساند
حسرت هنوز نخل مرا آب میدهد

#

واجب الاطاعة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی واجب الاطاعة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
واجب بالقیاس
آن است که غیر استدعای وجوب او را دارد بدین معنی که چون هر معلولی استدعای وجوب علت خود را دارد و بطور کلی معلولات از وجودو تحقق ابا و امتناع دارند مگر آنکه علت آنها ضروری الحصول باشد و بنابر این معلولات مستدعی وجوب علت خود هستند اعم از وجوب بالذات یا بالغیر: «کل مفهوم ان امتنع عدمه فهو واجب والوجوب موکد الوجود». (شرح حکمةالعین ص 70) (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سجادی ).
واتمان آباد
دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 6500 گزی شمال خاوری سردشت و 1000 گزی باختر شوسه سردشت به مهاباد. محلی است کوهستانی معتدل . سکنه آن 115 تن که سنی اند و به زبان کردی سخن میگویند. آب آن از رودخانه سردشت تامین میشود و محصول آن غلات و توتون است وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن شوسه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واثقی
منسوب است به واثق خلیفه عباسی . (سمعانی ).
واجب الامتثال
فرمانی که بجا آوردن آن فرض و لازم باشد. (ناظم الاطباء).
واجب تخییری
واجب مخیر. رجوع بواجب مخیر شود.
واثکت
حدی است میان خجند و فرغانه وشهرکی است با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ص 68).
واجب التعزیر
سزاوارسیاست و عقوبت . (ناظم الاطباء). رجوع به تعزیر شود.
واجب تعالی
خدای تعالی . آنکه عدم بر وی جایز نبود. رجوع به اللّه و واجب الوجود و واجب لذاته و واجب بالذاته شود.