جستجو

واپرداختن
خالی کردن . فارغ کردن:
ولیک امشب شب درساختن نیست
امید حجره واپرداختن نیست .

نظامی .

واپس خریدن
خریدن فروخته خود را.
واایستادن
بازایستادن .واایستدن . واایستیدن . واستادن (در تداول عامه ). امتناع . توقف . وقوف . اقلاع . احجام : اقصام ; واایستادن باران و تب . ارقاء; واایستادن خون و اشک . (تاج المصادر بیهقی ).
  • واایستادن از چیزی ; نکردن آن .
  • واپرسیدن
    دوباره سوال کردن .
  • تفتیش کردن . (ناظم الاطباء).
  • دریافت کردن . (آنندراج از فرهنگ فرنگ).
  • بازپرسیدن . استفسار نمودن . (آنندراج ):
    یکی ژند و اُست آر با برسمت
    بگو پاسخ از هرچه واپرسمت .

    فردوسی .

  • واپس خزنده
    خناس . (ترجمان القرآن ). بازخزنده . رجوع به واپس خزیدن شود.
    واایستدن
    واایستادن . رجوع به واایستادن شود. انتهاء. (تاج المصادر بیهقی ) . انقداع . (تاج المصادر بیهقی ) .
    وابشی
    منسوب است به وابش بن زیدبن عدوان . (انساب سمعانی ). رجوع به وابش شود.
    واپژوهیدن
    دوباره تفحص و تفتیش کردن . باز تحقیق نمودن و بازجستن . (ناظم الاطباء). کاویدن . بحث . (تاج المصادر بیهقی ). تنقیر. (مجمل اللغة). تفتیش . (دهار) (مصادر زوزنی ). تفحص . (دهار) (مجمل اللغة). ادامه . (منتهی الارب ). فحص ; نیک واپژوهیدن . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). افتحاص . (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ). جَس ; واپژوهیدن خبر. فر; واپژوهیدن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به «وا» و پژوهیدن شود.
    واپس خزیدن
    عقب رفتن . کنار رفتن:
    برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
    بر مگس تا آن مگس واپس خزد.

    مولوی .

    واایستیدن
    واایستادن . استعصام . (تاج المصادر بیهقی ) .
    وابص
    درخشان . (المنجد). و رجوع به منتهی الارب شود.
    واپس دادن
    بازپس دادن . دوباره پس دادن . (ناظم الاطباء). رد. رد کردن . مسترد داشتن:
    قبا تنگ آید از سروش چمن را
    درم واپس دهد سیمش سمن را.

    نظامی .

    وائیگاچ
    جزیره روسی در اقیانوس منجمد شمالی ، واقعبین قاره و زامبل جدید .
    واپس آمدن
    برگشتن . بازآمدن . مراجعت کردن . (ناظم الاطباء):
    پیشه ها و خلقها از بعد خواب
    واپس آید هم به خصم خود شتاب .

    مولوی .

    واپس داشتن
    بازداشتن . توقیف کردن .
  • منع کردن . (ناظم الاطباء).
  • وابا
    قوت فهم را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
    وابصی
    منسوب است به وابصة. (انساب سمعانی ).
    واپس استادن
    در عقب ایستادن . پشت سر ایستادن .
  • عقب ماندن . (ناظم الاطباء). رجوع به واپس استیدن و واپس ایستادن شود.
  • واپس دل
    نگران . مضطرب . دل واپس:
    چونکه قبضی آیدت ای راهرو
    آن صلاح تست واپس دل مشو.

    مولوی .

    واباختن
    برده را باختن .