جستجو

هارپاگون
شخصیت عمده کمدی خسیس اثرمولیر . هارپاگون شخصیت قابل ستایش خسیسی است که مولیر با آفریدن وی خست را به بهترین وجهی تجسم بخشیده است . لئامت و صرفه جویی وی از چیزهای جزئی ، خشونتش برای برتری ، و ترسش از اینکه مبادا فریبش بدهند و لختش کنند خنده آور است . از طرف دیگر شخص نفرت انگیز و تاثرآوری میباشد، زیرا که وظایف پدری و تمام مهر و محبت خانوادگی را قربانی خستش میکند. مولیر برای بهتر نشان دادن و برجسته کردن خودپرستی و سودجویی هارپاگون وی را عاشق میکند، اما این عشق پیرانه نمایشی از خست است و جز آن چیزی نیست .
خلاصه نمایشنامه : هارپاگون رباخوار، ندیده و نشناخته ناگهان عاشق دختر جوانی به نام «ماریان » میشود و دختر خود را که «الیز» نام دارد میخواهد بی آنکه یک شاهی خرج کند بدون جهیز به ازدواج اصیل زاده پیر و ثروتمندی درآورد، اما پسرش «کلئانت » که «ماریان » را دوست میدارد با «والر» برادر «ماریان » که عاشق «الیز» است و به خاطر همین عشق پیشکار «هارپاگون » شده است همدست میشود. «لافلش » نوکر «کلئانت » جعبه ای را که «هارپاگون » هزار سکه طلا در آن نهاده و مخفی کرده است میدزدد، و با «هارپاگون » شرط میکند که اگر وی از ازدواج با «ماریان » صرف نظر کند پول ها را به وی بازگرداند.در پایان نمایشنامه «ماریان » با «کلئانت » و «الیز» با «والر» ازدواج میکند. این نمایشنامه چنانکه گذشت در پیرامون خست فوقالعاده هارپاگون دور میزند و مانند هر اثر کلاسیک دیگر که صفتی از صفات انسانی را برجسته میکند خست هارپاگون ، عادات و رفتار همه اشخاص دیگر نمایشنامه را تحت الشعاع قرار می دهد.
هارتی
ژرژ لویی . عالم کشاورزی آلمان که به سال 1764 م . در گلادنباخ نزدیک ماربورگ متولد شد و در سال 1837 در برلن درگذشت . آثار عمده اش عبارتند از: دستور نگهداری جنگلها (1781) و آزمایش های طبیعی درباره بازده بین نیروی مولد حرارت و وزن چوب جنگلهای آلمان (1814).
هارمنی
رجوع به هارمونی شود.
هادل
نعت فاعلی از هَدل .
  • شتر آونگان لفج یا درازلب را گویند. و ذلک مما یمدح به . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • هاذل
    میانه شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسطاللیل . (اقرب الموارد).
  • اول شب .
  • بقیه شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • هارپالو
    هارپال . معاون اسکندر کبیر که در سال 324 ق . م . درگذشت .
    هارد
    بیشه پردرختی در آلمان ، که از طرف شمال تا وژ امتداد می یابد و 680 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
    هارمنیکا
    رجوع به هارمونیکا شود.
    هادم
    نعت فاعلی از هَدْم . (از اقرب الموارد). شکننده و ویران کننده بنا. (ناظم الاطباء). شکسته کننده و خراب و ویران کننده بنا. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خراب کننده . (دهار): که هادم بنیان شرک و... بوده است . (سندبادنامه چ اسلامبول ص 6).
    من که خروبم خراب منزلم
    هادم بنیاد این آب و گلم .

    مولوی (مثنوی ).

    هاذور
    نطّاق. حراف . زبان آور. سخن آور. زبان باز. (دزی ج 1 ص 7).
    هارپالوس
    یکی از چهار دوست اسکندر، و اسکندر پس از اینکه فیلیپ کشته شد آنان را مورد اعتمادقرار داد. هارپالوس که از اهالی مقدونیه بود در زمان فیلیپ چون از اسکندر جانبداری میکرد تبعید شد. اسکندر برای پاداش این صمیمیت بعد از فوت «مازه » هارپالوس را به ایالت بابل منصوب داشت . ولی وی به ستمکاری پرداخت و چون از کیفر اسکندر بترسید پنج هزار تالان ازخزانه بابل برداشت و با سپاه خود به یونان رفت ، به این نیت که با آتنی ها همدست شود. اسکندر درصدد تنبیهش برآمد و او سرانجام مجبور به ترک آن شهر شد و به سپاهیان یونانی پناه آورد. سربازان یونانی او را توقیف کردند و به صوابدید شخصی موسوم به تمبرون کشتند. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1211 و صص 1881 - 1882) .
    هارداپانو
    شهری است از زمان ساسانیان که خرابه های آن در نزدیکی شیروان و ترخان دیده می شود و آجرهای زیاد دارد و قسمتی از آنها با سنگهای تراشیده و گچ ساخته شده و اغلب بناهای آنها هنوز باقی است و کوچه ها منظم و خانه ها به حالت اصلی برجاست . بیشتر خانه ها دارای طبقه فوقانی و تحتانی و علت عمده اهمیت این نقاط مجاورت با تیسفون پایتخت ساسانیان و اشکانیان بوده است .
    هارمنیم
    رجوع به هارمونیم شود.
    هادم اللذات
    کنایه از مرگ است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • (اِخ ) لقب عزرائیل است . ملک الموت . بویحیی . (مجموعه مترادفات ص 248).ویران کننده لذتها. و این لقب ملک الموت است ، یعنی فرشته ای که قابض ارواح است . (آنندراج ): هاتف هادم اللذات آواز دردهد و طبل رحیل بزند. (سندبادنامه ص 156).
  • هارپالیس
    نام افسانه ای یونانی : دختر جوانی از اهالی آرگو چون دید عشقش از طرف ایفیس تحقیر شده است از فرط رنج و اندوه درگذشت .
    هارداشم
    پدر هفتم زرتشت که در اوستا آن را ارجذارشم گویند. رجوع به جدول برابر ص 69 کتاب مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی تالیف محمد معین شود.
    هارموئیه
    ده کوچکی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقعدر 34 هزارگزی شمال باختری بافت ، سر راه مالرو گوغربه چهارطاق. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 25 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    هادوری
    نوعی از گدایان باشند در نهایت سماجت . (برهان ). نوعی از گدای مبرم که به در خانه ها می رفتند و به اصرار چیزی می خواستند. حکیم سنایی گفته:
    دعوی ّ دِه کنند ولیکن چوبنگری
    هادوریان کوی و گدایان برزنند.
    اثیر اخسیکتی گفته:
    معیشتی نه که با عزت و قناعت آن
    بهر دری نروم چون گدای هادوری .
    (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).
    هار
    در سانسکریت هاره (مروارید، حلقه مروارید، گردن بند) ازریشه «هره » (بردن ، پوشیدن ، گرفتن ). پشتو «هار» (گردن بند، حلقه ). هار، رشته مروارید بود:
    از آن قبل را کردند هار مروارید
    که درّ ضایع بودی اگر نبودی هار.

    (از لغت فرس صص 159 - 160).

    هارپر
    یکی از شهرهای ساحلی جمهوری لیبریا که در ساحل رودخانه گرن واقع شده است و بوسیله اقیانوس اطلس مشروب میشود و 4000 تن سکنه دارد.