ناآسودن
نیاسودن . راحت نکردن . آسایش نداشتن .
آرام نگرفتن . آرامش نداشتن . نخفتن . بیدار ماندن . نیارامیدن . شتاب کردن . توقف نداشتن . درنگ نکردن . ماندگی نگرفتن . رفع خستگی نکردن . رجوع به نیاسودن شود.
ناآمده
نیامده . واقع نشده . که اتفاق نیفتاده است:
بگوید همی تا بدان می خوریم
غم روز ناآمده نشمریم .
فردوسی .
نائب مناب
جانشین . خلیفه . قائم مقام . (ناظم الاطباء): و ما ضامن و صاحب عهد شدیم از جانب امیرالمومنین و عامل او فلان بن فلان و آن کسی که قایم مقام و نائب مناب او باشد. (تاریخ قم ص 152).
بود سنان تو نائب مناب صد فتنه
شود حسام تو قائم مقام صد طوفان .
وحشی .
نااستدنی
غیرقابل استدن . نگرفتنی . رجوع به استدن شود.
ناامید شدن
دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن .یاس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مایوس شدن:
تنش تیره و روی و مویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید.
فردوسی .
ناآسوده
نیاسوده . مقابل آسوده . رجوع به نیاسوده شود.
ناآمرزیده
غیرمرحوم . نامرحوم . نیامرزیده .
در تداول عوام ، ملعون . لعنتی .
نااستوار
غیرمحکم . (شعوری ). سست . ناپایدار. بی ثبات نامطمئن . ناخاطرجمع. بی اعتبار: هرط فی الکلام ; سخن نااستوار و ردی گفت . امر مُعثَلِب ; کاری نااستوار. (منتهی الارب ). سخنی نااستوار، بی اعتبار و نادرست . بندی نااستوار. سست . پیمانی نااستوار، ناپایدار و بی اعتبار:
ببینیم تا گردش روزگار
چه بندد بدین بند نااستوار.
فردوسی .
ناامید کردن
نومید کردن . محروم کردن . بی نصیب گذاشتن . ئیآس . مُیاءَسَة. ابلاس . اِخابَه . تخییب . حرمان . تاییس:
ز بوی زنان موی گردد سپید
سپیدی کند از جهان ناامید.
فردوسی .
ناآشکار
ناپدید. ناپیدا. خفی . غیر مکشوف . نامشهود. نامرئی . نهفته .
تاریک . مقابل روشن . مبهم . غیر واضح . در پرده . مقابل آشکار. رجوع به آشکار شود.
ناآموخته
نیاموخته . یاد نگرفته .
نافرهخته . توسن . غیر مانوس . ناآمخته . نامعتاد. رام ناشده .
نائجات
ج ِ نائجه . بادهای تند و شدید. (منتهی الارب ). تندباد.
نائجات الهام ; صوائحها. (منتهی الارب ). نائجات الهوام ; بانگهای هوام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نااستواری
خیانت . (دهّار).
بی اعتباری .سستی . محکم نبودن : نااستواری رای . نااستواری گره .
ناامید گردانیدن
ناامید کردن:
سیاه مرا هم تو گردان سپید
مگردانم از درگهت ناامید.
نظامی .
ناآشکاری
ناآشکار بودن . اختفاء.
ابهام . صراحت نداشتن .
ناآمیختن
نیامیختن .معاشرت نکردن . رفت و آمد نکردن . انس و الفت نگرفتن .مردم گریز بودن . مقابل آمیختن . رجوع به آمیختن شود.
نائص
سر دروادارنده رمنده . (منتهی الارب ). الرافع راسه نافراً. (اقرب الموارد). سر دروا داشتن حیوان رمنده . (ناظم الاطباء).
ناامید گشتن
ناامید شدن:
چو گشتم ز گفتار او ناامید
شدم لاجرم تیره روز سپید.
فردوسی .
ناامیدی
یاس و بیچارگی و درماندگی . (ناظم الاطباء). خلاف امیدواری . ناامیدوار بودن . نومیدی . نمیدی . یاس . حرمان . قنوط. خیبت:
چو در موی سیاه آمد سپیدی
پدید آمدنشان ناامیدی .
نظامی .
نااهل
ناقابل . نالایق. آنکه سزاوار نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قابل انجام کارمخصوصی نیست . کسی که قابل فهم مطلبی نیست ، یا قابل نگهداری رازی نیست . (از فرهنگ نظام ). مقابل اهل . نالایق. ناسزاوار. نامستحق. ناسزا. غیرذیصلاح:
و مر اهل و نااهل را وجولاهه را همه علوفه بداد. (تاریخ بخارا ص 105).
و آنکه نااهل سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او.
نظامی .