نیاکان
(اِ) ج ِ نیا. رجوع به نیا و نیاک شود:
نیاکان بیدارشاهان ما
ستوده دل و نیکخواهان ما.
فردوسی .
نمک گیر شدن
نان و نمک کسی را خوردن و مرهون آن شخص شدن .
نورافکن
نورافشان . که نور و روشنی بر اشیاء افکند.
(اِ مرکب ) چراغ برق قوی که در سرپوش شفافی تعبیه شده و چون آن را روشن کنند به سبب شفافی و جلای سرپوش ، نورش مضاعف شود و تا دوردست را روشن کند.
نورعلی نور
1 ـ روشنایی بر روشنایی . 2 ـ دارای مزیتی علاوه بر مزیت سابق .
نیروگاه
مجموعه ای برای تولید انرژی .
نیمرو
1 ـ دانه گوهر که یک طرف آن مدور و طرف دیگرش پهن باشد. 2 ـ نیم برشته ؛ تخم مرغِ ~ تخم مرغ سرخ شده در روغن .
نیزه بندکن
کسی که با پرروئی از مردم چیز ستاند. تیغزن . (فرهنگ فارسی معین ).
نیمکت
از: نیم (به معنی نصف ) + کت (به معنی تخت ). (یادداشت مولف ). تختی که دست کم از یک طرف دیواره نداشته باشدو بر آن نشینند و پاها فروآویزند یا بر زمین نهند.
نوروز کوچک
در موسیقی ، نوروز خردک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نوروز خردک شود.
نیش زدن
1 ـ گزیدن . 2 ـ کنایه از: زخم زبان زدن ، طعنه زدن .
نمناک
مرطوب . دارای رطوبت و تری . (ناظم الاطباء). نمین . (آنندراج ). نمگین . نمگن . پرنم . بانم . نم دار. نمور. دارای نم . (یادداشت مولف ): و بخارا جائی نمناک است . (حدود العالم ).
سنان در سنگ رفت و دسته در خاک
چنین گویند خاکی بود نمناک .
نظامی .
نوستالژی
دلتنگی به سبب دوری از وطن یا دلتنگی حاصل از یادآوری گذشته های درخشان یا تلخ و شیرین .
نیش دار
1 ـ آن که نیش دارد. 2 ـ دارای نوک تیز. 3 ـ اهانت آمیز.
نمیقه
1 ـ نوشته (شده ). 2 ـ نقش شده .
نه حواس
پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن