جستجو

نره خر
1 ـ خر نر. 2 ـ مجازاً مرد درشت هیکل بی فرهنگ .
نظر قربانی
مهره ای که آن را برای دفع چشم زخم به گردن بیآویزند.
نقاله
ابزاری است درجه دار به شکل نیم دایره که برای اندازه گیری و ترسیم زوایا به کار برده می شود.
نقایه
1 ـ پاکیزه شدن . 2 ـ برگزیده شدن .
نظرپاک
کسی که نظرش آلوده به هوی و هوس نیست .
نرولوژی
1 ـ مطالعه ساختار و کارکرد و بیماری های دستگاه عصبی و روش های درمان آن بیماری ها، عصب پزشکی . (فره ). 2 ـ مطالعه ساختار و کارکرد دستگاه عصبی ، عصب شناسی . (فره ).
نعامه
شترمرغ .
نقش بر آب
هر کار بیهوده و بی حاصل .
نزاکت
نزاکة. مصدر جعلی فارسیان متعرب است که از ماده نازک تراشیده اند و عبارت است از اظهار نازک مزاجی خود به قبول کاری به سماجت و ابرام دیگران و با لفظ کردن و کشیدن وگذشتن مستعمل است . (از آنندراج ). فارسیان اشتقاق این لفظ از لفظ نازک به طور عربی کرده اند و حال اینکه فارسی است و در عربی هیچ اصلی ندارد. (غیاث اللغات ).
-نزاکت کردن ; اظهار نازک مزاجی خود کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
  • نازکی . لطافت . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). ظرافت . زیبائی . (ناظم الاطباء):
    ازنزاکت رنگ گر بر چهره گل بشکند
    خار از بی طاقتی در چشم بلبل بشکند.

    صائب .

  • نسوده
    هموار و لغزنده .
    نعل بند
    کسی که چهارپایان را نعل کند.
    نقش بر آب شدن
    بی اثر شدن ، بیهوده شدن .
    نزان
    جهنده .
    نعلبکی
    ظرف کم عمق و مدور که استکان چای را در آن گذارند. بعضی این کلمه را ماخوذ از روسی دانسته اند و بعید می نماید; مولف فرهنگ نظام آرد: «این لفظ در کتاب جواهرنامه محمدبن منصور تالیف قرن نهم هجری قمری آمده ، پس با تلفظ نلبکی و از زبان روسی نیست ». تصورمیرود که این کلمه اصلاً نعلکی ، از نعلک + ی (علامت نسبت ) بوده ، چنانکه در متن برهان قاطع ذیل نعلک آمده است . مرحوم علامه قزوینی نیز در یادداشتهای خود نعلبکی را از همین ماده گرفته اند، اما علت افزودن «ب » معلوم نشد. معرب این کلمه هم در تلفظ عرب معاصر نعلبکی است . (از حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع ص 2148).
    نقش بند
    نقاش .
    نزدیک
    پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ، کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی و یرنی : نزیک ، نطنزی : نزدیک ، سمنانی : نکزیت و نزدیک ، سرخه ای : نزدیک ، شهمیرزادی : نزدیک . (از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
  • عند. (آنندراج ). نزدِ. (فرهنگ نظام ). پیش ِ. برِ. نَزدِ. پهلوی ِ. در حضورِ. به حضورِ. به خدمت ِ:
    ای ز همه مردمی تهی و تهک
    مردم نزدیک تو چرا پاید.

    بوشکور.

  • نعوذ
    پناه می بریم .
    نقشینه
    اشیا گرانبها.
    نماز پسین
    نماز عصر.
    نهان خانه
    1 ـ خلوت خانه ،جایی که در آ ن چیزی را پنهان کنند. 2 ـ مقبره ، گور.