جستجو

ماامکن
حتی المقدور. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا): و لایتعرض [ ضعیف المعده ] للجود و الغضاریف ماامکن . (ابن بیطار یادداشت ایضاً).
مابه الامتیاز
فرق. آنچه که موجب تفاوت و تمایز چیزی از چیز دیگر گردد.
ماتع
دراز از هر چیز. (ناظم الاطباء). دراز و نیکو از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • میزان چرب و غالب و یا فاضل و افزون . یقال : میزان ماتع، ای راجح .
  • رسن نیکوتافته و محکم .
  • نبیذ سخت سرخ (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • جید و نیکو از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیکوی از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
  • ما
    ضمیر متکلم معالغیر و بیان آن به جمع و مفرد هر دو آمده است . (آنندراج ). کلمه اشاره که بدان اشاره می کنند به اول شخص جمع از هر نوع . (ناظم الاطباء). ضمیر اول شخص جمع (متکلم معالغیر) و آن ضمیر منفصل است ، گاه در حالت فاعلی باشد و گاه در حالت مفعولی و گاه در حالت اضافی . (از حاشیه برهان چ معین ). من که با یک تن [ آید ] یا با جمعی دیگر. من و دیگری یا دیگران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    ای بلبل خوش آوا آوا ده
    ای ساقی آن قدح را با ما ده .

    رودکی .

    مائج
    هرچیز که موج از دریا بیرون اندازد.
  • طوفانی . (ناظم الاطباء): سلطان چون فحل هائج و بحر مائج دودسته شمشیر می زد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 286).
  • مائن
    دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). کاذب . دروغزن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • مونت کشنده و بار کشنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • سورتهای قرآن که هریک کمابیش صد آیت است چون یونس و هود و یوسف و بنی اسرائیل و کهف و مانند آن . و این ماخوذ است از قول رسول : اعطیت مکان الزبور المائن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • مابه التفاوت
    آنچه که موجب فرق و دوری و جدائی دو چیز از یکدیگر گردد.
    ماتقدم
    آنچه گذشته است . روزگار پیشین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گذشته و ماضی . (آنندراج ). هر چیز پیش گرفته و مقدم شده و زمان گذشته وزمان قدیم . (ناظم الاطباء): از دیوانهای شعرای ماتقدم جمع کرد. (دیباچه فرهنگ اسدی ). آدم عهدماتقدم را فراموش کرد. (قصص الانبیاء ص 19). گویند که در روزگار ماتقدم پادشاه زاده ای بود. (تحفةالملوک ).
    شیرین جهان تویی بتحقیق
    بگذار حدیث ماتقدم .

    سعدی .

    ماجان
    نهری که از وسط مرو می گذشته است . (از معجم البلدان ).
    مائن اس
    به هندی ثمرة الطرفاست . (فهرست مخزن الادویة). و رجوع به مائی شود.
    مابهشتان
    غار. در تذکره داود ضریر انطاکی آمده است : غار را به یونانی دانیمو گویند و به فارسی مابهشتان نامند و نیز آنرا رند خوانند. و آن درختی است که نزد یونانیان محترم بوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مات کردن
    سرگشته و حیران کردن و مشوش نمودن . (ناظم الاطباء). مبهوت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • مغلوب کردن و بیچاره نمودن شاه شطرنج . (ناظم الاطباء). بردن از حریف در شطرنج . شاه شطرنج را از هر نوع حرکت بازداشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
  • ماءالاسنان
    مینای دندان .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ذهاب ماءالاسنان . (قانون ابوعلی سینا، کتاب سیم چ تهران ص 100).
    مائح
    (از «م ی ح ») فروشونده به تک چاه جهت آب . ج ، ماحَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه در تک چاه شود تا دول را آب کند. ج ، ماحة. (ناظم الاطباء).
    ما انزل ا
    آنچه خدای تعالی فرستاده است از کتاب و احکام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مابیژناباد
    ظاهراً قریه ای است به حوالی خواف و از آنجاست الحکیم ناصرالهرمزدی المابیژ نابادی . در تاریخ سیستان در ذکر احوال شاه محمود آمده است : و شاه معظم رکن الدین محموداز سیستان به خشم برفت و عزیمت مابیژناباد کرد و آنجا رفت . (تاریخ سیستان چ بهار ص 409). مصحح تتمه صوان الحکمة در ذیل کلمه مابیژنابادی پس از آنکه صورتهای مختلف این کلمه را نشان می دهد آرد: برای مابژناباد که ظاهراً از محال خواف بود... (تتمه صوان الحکمة حاشیه ص 158).
    ماتگه
    جای مات شدن:
    ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی
    شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان .

    خاقانی .

    ماءالاصفر
    صفرائی که به طریق ادرار دفع شود. (بحر الجواهر). صفرا. زرد آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مائدات
    ج ِ مائدة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به مائدة شود.
    ماورد
    ماءالورد. گلاب . (تحفه حکیم مومن ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماورد. (الابنیه ). رجوع به ماءالورد و گلاب شود.