جستجو

مآثم
گناهها. ج ِ مَاثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ ماثم و مَاثَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجه مثوبت عفو در رسند و هم ذمت من از قید مآثم آزاد گردد. (مرزبان نامه ص 270). رجوع به ماثم شود.
مآقی
ج ِ ماقی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گوشه های چشم از سوی بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و اذا اکتحل به ... وافقت خشونة العین و تاکل المآقی . (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
مآجر
ج ِ مَاجَر. مکانهای اجاره ای . (فرهنگ فارسی معین ): و بعضی گفته اند که آن همچنان است که ما را مباح کرده اند از مناکح و مآجر در حال غیبت امام . (ترجمه النهایه طوسی ج 1 ص 134).
مآکل
ج ِ مَاکَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ماکل که مصدر میمی است به معنی خوردن و اطلاق این بر ماکول بطریق مجاز است از قبیل اطلاق مصدر بر مفعول چنانکه خلق به معنی مخلوق. (غیاث ). چیزهای خوردنی و خوردنیها. (ناظم الاطباء): شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که ... بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف و دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصار کرده عاجز آید و... (مرزبان نامه ص 224). چه او را در مآکل و ملابس و همه حالات به علاءالدین مشتبه بایستی زیست . (جهانگشای جوینی ).
-مآکل و مشارب ; خوردنیها و نوشیدنیها. (ناظم الاطباء): زاهد کسی باشد که او را به آنچه تعلق به دنیا دارد مانند مآکل و مشارب رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22).
-ملابس و مآکل ; پوشاکها و خوردنیها. (ناظم الاطباء).
مآکم
ج ِ مَاکَم و ماکمة. (منتهی الارب ). ج ِ مَاکَمة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ماکمة شود.
  • در شاهد زیر از ترجمه تاریخ یمینی به معنی پشته ها و تل ها به کاررفته است : همگنان را در اکناف مخارم و اعطاف مآکم آواره گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 323 و چ شعار ص 313).
  • مآخذ
    ج ِمَاخَذ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به ماخذ شود.
  • دامها. (از اقرب الموارد).
    -مآخذالطیر ; دامها و جز آن که بدان مرغان را صید کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جاهایی که مرغان را گیرند. (ازاقرب الموارد).
  • مآل
    اَول . بازگشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آل الیه اولا و مآلاً; به سوی او بازگشت . (از اقرب الموارد).
  • کم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • (اِ) جای بازگشت . (دهار). مرجع. (اقرب الموارد). جای رجوع و جای بازگشت ... این لفظ صیغه اسم ظرف است از «اول » که بر وزن «قول » است به معنی برگردیدن . (غیاث ) (آنندراج ). جای رجوع و جای بازگشت و مقصد و مرکز و مآب . (ناظم الاطباء). بازگشتنگاه . بازآمدنگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
    حضرت او تا بود اعیان ملت را مآل
    مجلس او تا بود ارکان دولت را مآب
    ملت پیغمبری هرگز نیابد انقطاع
    دولت شاهنشهی هرگز نبیند انقلاب .

    امیرمعزی .

  • مآخیر
    ج ِ مُوَخًّر. (ناظم الاطباء).
    -مآخیرالشی ; پسین و آخرین جزو از چیزی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
    مآلاً
    سرانجام . در آخر. بالمآل . عاقبةالامر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مآدب
    ج ِ مَادَبَة و مَادُبَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مادبة شود.
    مآل اندیش
    عاقیت اندیش و بابصیرت . (ناظم الاطباء). آخربین . مآل بین .عاقبت بین . دوراندیش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مآدیر
    ج ِ مَادور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مادور شود.
    مآل اندیشی
    عاقبت بینی و دوراندیشی . (آنندراج ). عاقبت اندیشی و بصیرت و آگاهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مآل اندیش شود.
    مآذن
    ج ِ مِئذَنَة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به مئذنة شود.
    مآل بین
    مآل اندیش .آخربین . عاقبت اندیش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    مآل بینی
    حالت و چگونگی مآل بین . مآل اندیشی . عاقبت اندیشی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
    ماء السماء
    مادر منذربن امری القیس الثالث بن النعمان الاسود اللحمی ، یکی از ملوک عرب و او را برای صفای جمال و حسن طلعت این لقب داده اند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 225 شود.
    مائرات
    خونها. (منتهی الارب ). ج ِ مائرة. (ناظم الاطباء).
    مابرسام
    از قرای مرو است و میم سامش خوانند و در چهار فرسخی شهر نامبرده واقع شده است . (از معجم البلدان ).
    ماتریالیسم
    نظریه و مکتب فلسفی است که دنیای خارج را واقعی و حقیقی و بیرون از شعور انسان می داند. ماتریالیسم معتقد است که ماده مبداء و اساس است و حس و شعور و تفکر فرع و زائیده ماده است و درک خاصیت ماده تکامل یافته و عالی و انعکاس خارجی جهان مادی و قوانین آن در مغز می باشد. (از فرهنگ فارسی معین ).
    -ماتریالیسم تاریخی ; ماتریالیسم تاریخی عبارت است از بسط و توسعه اصول ماتریالیسم دیالکتیک به بررسی زندگی اجتماعی . تطبیق اصول ماتریالیسم دیالکتیک بر پدیده های زندگی اجتماعی و بررسی جامعه و تاریخ آن . (فرهنگ فارسی معین ).
    -ماتریالیسم دیالکتیک ; ماتریالیسم دیالکتیک برخلاف ماتریالیسم مکانیست ، روح و طبیعت را یک مجموع اصلی می شمارد و تفکر و درک را نتیجه تکامل تدریجی و جهش کیفی ماده و محصول ماده تکامل یافته یعنی مغز می داند. (فرهنگ فارسی معین ).
    -ماتریالیسم مکانیست ; مکتبهای گوناگون فلسفه ماتریالیسم تا دوران مارکس و انگلس را ماتریالیسم مکانیست می نامند زیرا آنها حرکت پدیده ها را ساده و مکانیستی می پنداشتند و تغییرات جهشی و کیفی پدیده ها و روابط و تاثیرات متقابل آنها را در نظر نمی گرفتند چون مارکس و انگلس ماتریالیسم را از شکل مکانیستی درآورده و آن را به قالب دیالکتیکی ریختند از اینرو ماتریالیسم مارکس و انگلس و پیروان آنها را ماتریالیسم دیالکتیک می خوانند. (از فرهنگ فارسی معین ).