جستجو

قابل انقباض
انقباض پذیر. مقابل انبساطپذیر.
قابل زراعت
قابل کشت . کشتنی .
قابلیت انبساط
اتساع پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انبساط شود.
قابوسی
منسوب به قابوس . احمدبن ابراهیم سهل ، مکنی به ابی شجاع . ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی گوید که از قابوسی پرسیدم درباره این لقب (قابوسی ) گفت من از فرزندان قابوسم . (سمعانی ).
قاپندگی
عمل قاپنده .
قابل انکسار
انکسارپذیر. شکست پذیر. (فرهنگ رازی ).
قابل فرجام
(اصطلاح حقوق) حکم یا قراری که به موجب قانون قابل رجوع به دیوان تمیز باشد، هر حکم استینافی که از دادگاه شهرستان یا استان صادر شده باشد در مدت معین قابل رسیدگی فرجامی است . رجوع به قانون آئین دادرسی مدنی شود.
قابلیت انحلال
انحلال پذیری . رجوع به قابل انحلال شود.
قابوق
قاپوق. قشر. پوست .
قاپنده
آنکه قاپد. آنکه چیزی را از دست کسی یا از جائی برباید.
قابل ایروانی
حسنعلیخان فرزند محمدخان قاجار و از مردم ایروان است . سالها در خدمت شاهزاده محمود میرزا زیسته است . این اشعار از اوست :
گفتی به روز مرگ بیایم به پرسشت
باری چنان بیا که بیائی بکار ما.
زاهدبه زهد نازی و ترسم سبق برد
از نامه سفید تو روی سیاه ما.
از دست ستم های تو دارم گله بسیار
ما را گله بسیار ترا حوصله بسیار
تنها نه من آشفته آن زلف درازم
دیوانه چو من هست در این سلسله بسیار.

(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 424).

قابل فرض
فرض کردنی . تصورکردنی . قابل تصور.
قابلیت انعطاف
انعطاف پذیری . قابلیت انحناء. قابلیت خمیدگی پذیرفتن (اصطلاح فیزیک ).
قاب و قدح
شاید از قاب ترکی به معنی ظرف و یا از قعب عربی . ظروف چینی بزرگی که در مجالس ترحیم وسط اطاق بر شالی گسترده نهند. قدح بسیار بزرگ از چینی های مرغی فغفوری و گلدانهای بزرگ متناسب با آن قدح که چون زینتی در مجالس ختم و عزا بر شال ترمه گسترده ای میان مجلس نهند. قدح خالی است ودر گلدانها گاهی گل و غالباً خالی است و در فواصل قدح و گلدانها جعبه های سی پاره و شصت پاره قرآن نهند.
قابل پژوهش
(اصطلاح حقوق) هر حکمی که از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام و قرارهائی که از محکمه بدوی (اعم از دادگاه شهرستان و دادگاه بخش ) حضوراً صادر شده باشد در مدت معین قابل پژوهش است . رجوع به قانون آئین دادرسی مدنی شود.
قابل فسخ
عقد... برگشت پذیر.
قابلیت انعکاس
آنچه درخور باشد منعکس شدن چیزی را. انعکاس پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انعکاس شود.
قاپوچی
(از قاپو ترکی + چی به معنی مدیر) . حاجب . دربان . (آنندراج ). بواب . آذن .
قابل تادیه
پرداختنی . تادیه پذیر. وامی که بتوان آن را پرداخت .
قابل قبول
پذیرفتنی . باورکردنی .