جستجو

قابل انحلال
انحلال پذیر. رجوع به قابلیت انحلال شود.
قابل خوردن
قابل اکل . خوردنی .
قابلیت
شایستگی . سزاواری . برازندگی . استحقاق. استعداد. لیاقت . (ناظم الاطباء):
دادحق را قابلیت شرط نیست .

مولوی .

قابودی
نوعی ماهی که از نوع ماهیهای قنات است . (دزی ج 2 ص 295).
قاپاق
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. در 17هزارگزی جنوب بجنورد و 5هزارگزی خاور شوسه عمومی بجنورد به اسفراین واقع است . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 125 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ومحصولات آن غلات و بنشن و تریاک و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
قابل انحناء
انحناء پذیر.
قابل ذکر
موضوع بااهمیت . شایسته یادآوری . شایان یادآوری . آنچه لیاقت یاد کردن را دارا بود.
قابلیت احتراق
استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
قابور
قابوک . مخارجه عمارت . (ناظم الاطباء). مخارجه عمارت که در خانه ها میسازند و آن را در روم «یوکلک » گویند. (فرهنگ شعوری ).
  • ناودانی که بر کنارهای بام سازندتا آب باران و برف بر آن سیلان کند. (ناظم الاطباء).
  • قاپان
    قپان . کپان:
    یکی دیبا فروریزد ز رزمه
    یکی دینار برسنجد بقاپان .

    عنصری .

    قابل انعقاد
    انعقادپذیر. منعقد شدنی .
    قابل ذوب
    گداختنی . آب شدنی .
    قابلیت ارتجاع
    استعداد بازگشت داشتن . خاصیتی است که به واسطه آن بعضی اجسام پس از رفع قوه ای که باعث تغییر شکل آنها شده است به حالت اولیه برمیگردند. رجوع به قابل ارتجاع شود.
    قابوس
    مرد نیکوروی خوشرنگ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
    قاپ زدن
    از ترکی قاپمق. ربودن . ربودن به جلدی با دست .قاپیدن : سگ پای او را قاپ زد. رجوع به قاپیدن شود.
    قابل انعکاس
    انعکاس پذیر. رجوع به قابلیت انعکاس شود.
    قابل رجوع
    رجوع پذیر. بازگشت دادنی .
    قابلیت امتداد
    کشش پذیری . قوه قبض و بسط و کشش داشتن . (اصطلاح هندسی ).
    قابوسنامه
    نام کتابی است در اخلاق تالیف عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس بن وشمگیربن زیار و تالیف آن به سال 475 ه' . ق. است . این کتاب مکرر به طبع رسیده ، از جمله در ایران هفت بار به طبع رسیده که چاپ پنجم توسط سعیدنفیسی به سال 1312 ه' . ش . طبع شده و چاپ ششم به اهتمام امین عبدالمجید بدوی در تهران به سال 1335 انتشار یافته و همچنین در انگلستان جزو انتشارات اوقاف گیب به اهتمام روبن لیوی (لوِی ) به سال 1951 م . منتشرشده و نیز چند بار در هند طبع و انتشار یافته است .
    قاپق
    قپق. (ناظم الاطباء). قپق. دار کدو. برجاس . رجوع به قپق شود.