جستجو

قابل امتداد
امتدادپذیر. کشش پذیر. رجوع به قابلیت امتداد شود.
قابل انبساط
بسطپذیر. در مقابل قابل انقباض . رجوع به قابلیت انبساط شود.
قابل تمسخر
مسخره پذیر. درخور استهزاء.
قابلمه کاری کردن
در اصطلاح زرگرها، ورقه نازک از فلز روی چیزی کشیدن . روکش کردن . آب طلا یا نقره دادن . مطلا کردن . مفضض کردن .
  • و مجازا به معنی سعی کردن و کوشش .
  • قابلیت قسمت
    قابل انقسام بودن . قابلیت تقسیم . قابلیت تجزیه (اصطلاح ریاضی و فلسفه ).
    قابیل
    فرزند آدم و حوا و برادر هابیل است . در داستانهای دینی آمده است که هر نوبت حوا حامله میشد خداوند یک پسر و یک دختر به او کرامت میکرد و آدم به فرمان خدا دختر بطنی را با پسربطن دیگر به ازدواج درمی آورد. چون قابیل با توام خود اقلیما متولد شد و پس از وی هابیل با لبودا بدنیاآمدند و همه بحد بلوغ رسیدند، آدم اقلیما را نامزد هابیل کرد و لبودا را به زوجیت قابیل منسوب گردانید.قابیل از قبول این امر سرپیچی کرده گفت من هرگز در مفارقت خواهر همزاد خود اقلیما که در حسن و جمال یگانه و بی مثال است از پای ننشینم . و سرانجام آدم قابیل و هابیل را گفت که قربان کنند و قربانی هریک قبول افتد اقلیما او را باشد. قربانی قابیل مورد قبول واقع نگردید و این امر خشم او را بیش از پیش برانگیخت . و هابیل را به کشتن تهدید کرد. هابیل گفت خداوند قربانی را از پرهیزکاران می پذیرد و اگر تو به آهنگ کشتن من دست بکار شوی من دست نگاه میدارم زیرا از خدا میترسم و قابیل همچنان در کمین هابیل بود تا آنکه او را بر سر کوهی خفته یافت سنگی برگرفت و او را با ضربه سنگ از پای درآورد. سپس جنازه او را برداشته حیران و سرگردان به این طرف و آن طرف میکشاند و نمیدانست که با آن چه کند. ناگاه دو کلاغ پیش چشم او به نزاع مشغول شدند یکی از آن دو دیگری را کشت و با منقار خویش زمین را گود کرد و لاشه کلاغ مرده را زیر خاک پنهان ساخت . قابیل از مشاهده این صورت درسی فراگرفت و به دفن برادر پرداخت . (از تاریخ حبیب السیر ص 21 و 23).اول زاده آدم و حوا بود که والدینش گمان بردند او همان مخلص و منجی موعود است لکن زعم ایشان برخلاف واقع شده بر برادر خود هابیل رشک برد و او را به قتل رسانید. بدین لحاظ خداوند او را از درگاه لطف و مرحمت خود و از وطن و خانواده اش راند. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به تاریخ گزیده ص 23، 24 و 65 شود:
    ز ناسک به منسک درآری سپاه
    ز هابیل یابی به قابیل راه .

    نظامی .

    قابل انتشار
    آنچه بتوان آن را منتشر کرد. مقابل قابل توقیف .
    قابل تمیز
    (اصطلاح حقوقی ) قابل فرجام . رجوع به قابل فرجام شود.
    قابل وصول
    وصول شدنی . دریافت شدنی . آنچه بتوان وصول کرد از طلب و مانند آن .
    قابلیت نفوذ
    نفوذپذیری ، در شیشه و پارچه و مانند آن .
    قابیلان بیک
    از قورچیان سرکار سلاطین صفویه است . از اوست :
    درنگ چیست اگر با منت سر جنگ است
    بیا که شیشه ما نیز طالب سنگ است .

    (از آتشکده آذر با تعلیق جعفر شهیدی ص 20).

    قابل انتقال
    آنچه بتوان به دیگری منتقل کرد. انتقال پذیر.
  • ملک ... منقول . در مقابل غیرمنقول .
  • قابل تنفس
    (هوای ...) هوای مناسب برای تنفس .قابل نفس کشیدن . هوائی که بتوان آن را استنشاق کرد.
    قابو
    فرصت . (آنندراج ). و قابو یافتن فرصت یافتن است .
  • توانائی . قوت . طاقت . (ناظم الاطباء).
  • قابیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قابیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    قابل انجذاب
    جذب شدنی .
    قابل حیات
    آنکه یا آنچه حیات پذیرد.
  • در تداول عامه ، ماندنی .
  • قابلی
    شاعر شیرازی (و یا ترشیزی ). که دارای طبع خوب بوده و خود را به صورت مردم سپاهی می آراسته و در آخرکار از این سپاهیگری متقاعد گشته و به گوشه بی توشه توکل نشسته در اوائل حال هجو مردم بسیار میکرده درآخر از این کار نیز توبه کرده و این مطلع از اوست :
    عجب نبود ز لطف ار زانکه بنوازی غریبان را
    نوازش زآنکه رسم و عادت خوبی است خوبان را.
    و اتفاقاً در این شعر هجو خود کرده که با وجودی که مزه ندارد قافیه هم معیوب است . (ترجمه مجالس النفائس ص 66 و 240).
    قابوپرست
    ظالم و جفاکار که منتظر فرصت باشد. (آنندراج ).
    قاپ
    قاب . استخوان اشتالنگ که برای قمار بکار برند. رجوع به قاب شود.