جستجو

قابل اغماض
چشم پوشیدنی . آنچه بتوان آن را نادیده گرفت .
قائم انداز
شطرنج باز کامل و بی نظیر را گویند. (برهان قاطع):
ملک را قائم الهی بود
قائم انداز پادشاهی بود.
نظامی (از حاشیه برهان چ معین ).
قائمه خنجر
قبضه خنجر. دسته خنجر.
قابجی
دروازه بان . دربان سرای . (دزی ج 2 ص 295). قاپوچی . رجوه به قاپوچی شود.
قابعاء
گول . احمق: یا ابن قابعاء. (منتهی الارب ).
قابل اکل
خوردنی . هر چیز که خورده شود. ماکول .
قائم الزاویه
شکلی که دارای زاویه قائمه باشد. رجوع به قائمه شود.
قائمه زدن
شمع زدن . رجوع به قائمه شود.
قابخانه
قمارخانه . چه قاب در اصل به معنی استخوانی است که بدان قمار میبازند. (آنندراج ).
قاب عکس
از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.
قابل التوب
نامی از نامهای خدای تعالی به معنی پوزش پذیر.
قائم الزوایا
شکلی که زاویه های آن همه قائمه و نود درجه باشند. مربع.
قائمه شمشیر
دسته شمشیر. قبضه شمشیر.
قاب دستمال
مرکب از قاب ترکی به معنی ظرف و دستمال فارسی . جامه ای که بدان در مطبخ ظرف شویند یا ظرف شسته را خشک کنند. جعاله و جعال . (منتهی الارب ).
  • رکوی که خوالیگران ظرف چرب را در آب گرم بدان سایند و چربی گیرند و آن غیر جل قاب شوری است . و رجوع به قاب شور شود.
  • قاب عینک
    از ترکی قاب به معنی ظرف + عینک . ظرف یا جعبه ای که عینک در آن گذارند.
    قابل امانت
    آدم . کنایه از آدمیزاد است . (برهان ) (آنندراج ): اشاره به آیت انا عرضنا الامانة علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولا. (قرآن 33/72).
    آن قابل امانت در قالب بشر
    و آن عامل ارادت در عالم جزا.

    خاقانی .

    قائم العین
    که چشم بر جای باشد و نبیند. (مهذب الاسماء).
    قائمیه
    ده کوچکی است از دهستان انار شهرستان رفسنجان در 82هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5هزارگزی خاور شوسه رفسنجان به یزد و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
    قابرال
    تلفظ ترکی کابرال ، بحرپیمای پرتقالی . رجوع به کابرال شود.
    قاب قرآن
    از ترکی قاب به معنی ظرف + قرآن . کیسه گونه ای به قطع قرآن که قرآن را در وی جای دهند. پوششی از جامه یا چرم که قرآن را در آن جای میدهند.