جستجو

قنق
مهمان ، مسافر.
قیاصره
جِ قیصر.
قیام و قعود
عمل برخاستن و نشستن .
قهریه
مؤنث قهری . ؛ قوه ~زور، قدرت .
قهوه چی
آن که قهوه ـ خانه را اداره می کند، آبدارچی .
قهوه خانه
محلی برای نشستن ، گفتگو کردن و نوشیدن چای و غذاهای ساده ، چایخانه .
قیراسفهسلار
محافظ سرحد مملکت و آن ظاهراً عنوانی بوده مثل «قیرخان » و مانند آن .
قهوه قجری
قهوه زهردار که سلاطین قاجار برای کشتن به کسی می دادند.
قیرگونی
وسیله ای برای عایق کاری ساختمان به صورت پوششی از گونی آغشته به قیر.
قیلوله
خواب نیمروز، خواب پیش از ظهر.
قیمه قیمه
ریز ریز، قطعه قطعه .
قوس قزخ
رنگین کمان .