جستجو

فادن
گفته اند نام دوایی است که به هندی پنوار نامند و نوع صغیر آن است . (فهرست مخزن الادویه ).
  • آلتی است معماران را، و استواری بنا را بدان بیازمایند. (از المنجد). شاغول .
  • فارازیان
    مطابق روایت مورخ گمنامی آگاتاثر پاکارد فارازیان یکی از اعقاب آرمانیاک و والی بزرگ شهر مِردزان در حوالی ارمنستان بوده و در دوره ای همزمان با ارشک بزرگ، پایه گذار سلسله اشکانی میزیسته و به اطاعت او درآمده و سپس از طرف ارشک به فرماندهی سواره نظام منصوب شده است . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2594 شود.
    فارس عرب
    نزد بلغا آن است که الفاظ عربی را به رسم مترسلان بی خلط پارسی ترکیب کند و تتمه هر مقدمه کلامی را ترتیب عربی تمام گرداند. این صنعت از مخترَعات حضرت امیرخسرو دهلوی است . در اعجاز خسروی میفرماید که بسیار کوشیده آمده است که نهایت مقدمات بی ترتیب تمام شود، ممکن نشد... (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1124).
    فارسی میانه
    پارسی میانه یا فارسی میانه ، زبان ایرانی است که در دوره اشکانی و ساسانی در ایران رایج بوده و واسطه زبانهای پارسی باستان و پارسی نو است . میان زبان فارسی میانه که معمولاً آن را پهلوی خوانند و فارسی نو که زبان رایج کنونی است زبان دیگری فاصله نیست . دوره رسمی این زبان نهصد سال است ، یعنی از سال 250 ق . م . با سر کار آمدن نخستین اشک ، سرسلسله اشکانیان که از پارت (خراسان ) برخاست ، تا 651 م . (31 ه' . ق.) که سال کشته شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه دودمان ساسانی است که از فارس بودند. به این مدت باز باید چند قرن دیگر افزود زیرا در قرن سوم و چهارم هجری نیز چند کتاب بسیار گرانبها به زبان پهلوی نوشته شده و امروزاز اسناد خوب و پرمایه این زبان به شمار میرود. ازقرن پنجم و ششم هجری و یا پیش تر هم نوشته هایی به زبان پهلوی به ما رسیده اما سستی و نادرستی آنها گویای ساختگی بودن آن است ... از پهلوی اشکانیان (250 ق . م . تا 224م .) که دوره آن بیش از 470 سال است ، جز نام چند کس و چند نوشته کوتاه سند کتبی نداریم . آنچه امروز از این زبان در دست داریم از روزگار ساسانیان یا از قرون اول هجری است . این آثار عبارتست از سنگنبشته ها و سکه ها و نگین ها و مهرها و ظرفها و کتابها، وگمان نمیرود کمتر از ده هزار لغت غیرمکرر در آنها به کار رفته باشد، و این خود گنجینه گرانبهایی است . (از مقدمه پورداود بر برهان قاطع چ معین صص هفت - نه ). رجوع به پهلوی ، پارسی و فارسی و زبان فارسی شود.
    فادوسبان
    فادوستان . شخصی است که در نیشابور میزیسته و از دهگانان بوده است . ابومسلم خراسانی بنابر روایتی که صاحب روضةالصفا آورده از این مرد شمشیری و هزار دینار به قرض گرفت وهنگامی که بر خراسان چیره شد این دهقان را سزاهای نیکو داد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 291 شود.
    فاراسیان
    کنت کورث مورخ معروف نام مردمی را که در ورای گنگ در هندوستان سکنی داشتند، چنین آورده است و گوید: پادشاه آنها که معاصر اسکندر بود اگرامس نام داشت . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1812 شود.
    فارروز
    از قرای نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به نسا شود.
    فارسکور
    فارَسکُر. دهی است بزرگ به مصر. (منتهی الارب ). از قریه های مصر، نزدیک دمیاط، از کوره دقهلیه . (از معجم البلدان ). شهری بر ساحل نیل . (ابن بطوطه ).
    فارسینج
    یکی از دهستانهای چهارگانه بخش اسدآباد شهرستان همدان که در جنوب باختری بخش واقع شده . از طرف شمال و باختر به بخش سنقر کلیایی از طرف جنوب به دهستان خدابنده لو از بخش صحنه و از طرف خاور به دهستان جلگه افشار محدود است . این جلگه کوچک در میان کوههای عظیم ، بخصوص از طرف جنوب و باختر محصور ودارای مراتع خوبی برای پرورش احشام است . شکارهای بسیاری از طیور و جز آن در آن دیده میشود. در کوههای آن غارهای بسیاری وجود دارد. بلندترین قله کوهستان جنوبی ، قله نخودچال است که 3267 گز ارتفاع دارد، و دیگر قله کوه دالاخانی است که بلندی آن 3338 گز است . رودخانه کنگیرشاه از این دهستان سرچشمه میگیرد. مرکز دهستان آبادی فارسینج است و در تابستان از سنقر به این آبادی اتومبیل می آید. دهستان فارسینج از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 6 هزار تن جمعیت دارد. قریه های مهم آن فارسینج ، چقابالاها، چم چم ، سلطان طاهر و قشلاق است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    فادوسپان
    امیر اصفهان در اواخر دوره ساسانی . رجوع به پادوسپان شود.
    فاراسیون
    فراسیون است . رجوع به فراسیون شود.
    فارز
    جد مورچگان سیاه . (منتهی الارب ).
  • به عربی مورچه سیاه یا سرخی است . (فهرست مخزن الادویه ).
  • (ص ) لسان فارز; زبان روشن . کلام فارز; سخن پیدا و روشن . (از منتهی الارب ).
  • فارسکوری
    منسوب به فارسکور. رجوع به فارسکور شود.
    فارسی نو
    رجوع به فارسی و فارسی دری شود.
    فادوسپانان
    نام خاندانی است . رجوع به پادوسپانان شود.
    فاراقودیس
    یکی از حکمای سریانی است که فیثاغورس در شهر دیلون به دیدار او رفته و تا هنگام مرگش نزد او بوده است . رجوع به عیون الانباء فی طبقات الاطباء جزء 1 ص 39 شود.
    فارس میدان
    تیره ای از قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 79). مرکب از 2000 خانوار است و مسکن آنها در پادنا میباشد.
    فارسیون
    رجوع به فراسیون شود.
    فادوسیدن
    چیزی به چیزی فادوسیدن ; رسیدن . این ترکیب را نویسنده مجمل اللغة در ترجمه ملاحمه آورده است .
    فاران
    موضع مغاره ها. بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، وحدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان ،از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است ، از جنوب دبّةالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست ، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است . فاران دشتی است مرتفع که به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است . ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیار کردند. هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد دراین دشت ساکن گردید. به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم . (از قاموس کتاب مقدس ).