جستجو

فادزهر حیوانی
تحثرات حجرمانندی است که در معده بعضی از حیوانات متشکل میگردد، و یک وقتی خواص عجیبه به آن نسبت میدادندو آن را دافع همه سموم میدانستند. (ناظم الاطباء).
فارات
ج ِ فارة. موشها: پوشش از جلود کلاب و فارات و خورش از لحوم آن و میته های دیگر. (جهانگشای جوینی ). رجوع به فار و فارة شود.
فارخس
یکی از همدرسان ابقراط و از جمله شاگردان سه گانه اسقلبیوس . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 93 شود.
فارسستان
ایالت فارس . رجوع به فارس شود.
فارسی دری
فارسی جدید. زبان ایرانی که بعد از اسلام رواج یافت و زبان رسمی و ادبی گردید. پارسی نو زبان شهرهای شرقی و تاجیکان ناحیه ایران خاوری ، افغانستان ، پامیر و ترکستان است . پارسی نو لهجه ای بود که برطبق مبانی بسیار قدیم با لهجه های دیگر اختلاط یافت ، این اختلاط قبلاً در عصر ساسانی هم صورت گرفته بود. چون ساسانیان جانشین پارتیان که لهجه آنان از بخش لهجه های شمالی بود، گردیدند یک قسمت از لغات رسمی را به عاریت گرفتند... زبان عربی پیوسته در لغت فارسی نو تصرف کرده است ، معهذا خصایص این زبان از نظر اشکال کلمات بسهولت تشخیص داده میشود. (برهان قاطع چ معین ، مقدمه ص بیست وپنج ). دری لغت پارسی باستانی است و آن را بعضی به فصیح تعبیر کرده اند و هر لغتی که در آن نقصانی نباشد دری گویند، همچو: شکم و اشکم ، و بگوی و گوی ، و بشنود و شنود، و امثال اینها، پس اشکم و بگوی و بشنود دری باشد. و جمعی گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ و بخارا و بدخشان و مرو است . و بعضی گویند دری زبان اهل بهشت میباشد. و طایفه ای بر آنند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم می شده اند. و گروهی گویند که در زمان بهمن اسفندیار چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمیفهمیدند، بهمن فرمود تا دانشمندان زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند، یعنی زبانی که به درگاه پادشاهان تکلم کنند. (حاشیه برهان چ معین : دری ). دری منسوب است به در بمعنی دربار، چنانکه ابن مقفع وحمزه و خوارزمی و دیگران تصریح کرده اند. (مقدمه برهان چ معین ص سی ودو). خوارزمی در مفاتیح العلوم آرد:الدریة، لغت ، اهل شهرهای مدائن است و کسانی که در دربار شاه بودند بدان سخن می گفتند. پس این کلمه منسوب به حاضران دربار است ، و از بین لغات اهل مشرق لغت مردم بلخ بر آن غالب میباشد. (مقدمه برهان چ معین ص بیست ونه ). شک نیست که دری در دوره اسلامی بهمین زبان معمول پارسی پس از اسلام اطلاق میشده است . (مقدمه برهان ص سی ودو). رجوع به دری و فارسی و زبان دری شود.
فادزهر معدنی
پادزهر حجری . فادج . رجوع به فادج و فادزهر شود.
فاراد
واحد ظرفیت الکتریکی است و مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر به یک ولت برسد واحد یک کولن (کولمب ) الکتریسیته باشد. این اصطلاح از زمان مایکل فاراده معمول شده است . (از وبستر). رجوع به فاراده شود.
فارد
یگانه .
  • درخت یکسو و تنها. (اقرب الموارد).
  • آهوی ماده جدامانده از گله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • سکر فارد; شکر جید و سپید. (اقرب الموارد).
  • (اِ) یکی از بازیهای نرد است ، و آن به فرید شهرت دارد. (برهان ). خانه گیر. رجوع به فرید و خانه گیر شود.
  • فارس صهیون
    دکتر صهیون .پزشکی است که کتاب الشذور الذهبیة فی الموارد الطبیة را نوشته است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1427).
    فارسیریس
    دختر اردشیر درازدست . پاریزاریس .پروشات . پروشاتو. پاروساتس . رجوع به پاروساتس شود.
    فادکاباد
    نام یکی از دهکده های قدیم شهرستان قم . اکنون دهی بدین نام نیست . آن را از دیه های قاساق یا قاسان دانسته اند. رجوع به تاریخ قم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 114 و 138 شود.
    فاراده
    مایکل . شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی . در بیست ودوم سپتامبر 1791م . در نوینگتن بدنیا آمد. پدر و مادرش اهل یورکشایر بودند و چون پدر وی در لندن آهنگری پیشه کرد خانواده او بدان شهر کوچ کرد. مایکل در چهارده سالگی شاگرد صحافی شد وتا مارس 1813 به این کار ادامه داد. در این سال به توصیه «سِر همفری داوی » در آزمایشگاه علمی انجمن شاهنشاهی بریتانیای کبیر دستیار گردید و چنانکه داوی در سخنرانیهای خود گفته بود مایکل جوان به خدمت دانش کمر بست . وی برای به دست آوردن این کامیابی متن سخنرانیهای داوی را بدقت یادداشت و سپس تنظیم و تجلید کرد و برایش فرستاد و از داوی خواست که اجازه دهد اورا به دستیاری برگزیند. فاراده مردی کاملاً خودساخته بود، همراه داوی سفری به فرانسه ، ایتالیا و سویس رفت که از اکتبر 1813 تا آوریل 1815 طول کشید. در سال 1825 مدیر آزمایشگاه علمی مذکور شد و سپس در سال 1822 برای همیشه به استادی علوم شیمیایی انجمن شاهنشاهی مزبور برگزیده شد. کتاب معروف او به نام یادداشتهای روزانه در هفت جلد بین سالهای 1932 تا 1936 یعنی نزدیک هفتاد سال پس از مرگش به کوشش ت . مارتین به چاپ رسید. فاراده درباره ترکیبات کلر به مطالعاتی پرداخت و چند ترکیب ناشناخته آن را کشف کرد. درباره گازها نیز مطالعاتی کرد و موفق شد گاز را به مایع تبدیل کند. در صنایع پولادسازی و شیشه سازی نیز کارهای اوبسیار سودمند بود. یکی از اکتشافات او که در سال 1825 بدان توفیق یافت کشف بنزین بود. از دیگر کارهای سودمندش ترویج روشهای آزمایشگاهی در علوم است . فاراده در سال 1867 درگذشت . (از دایرةالمعارف بریتانیکا).
    قوانین فاراده : فاراده در تحقیقاتی که در رشته فیزیک به عمل آورد به قوانین تازه ای برخورد که از جمله آنها دو قانون او در مبحث الکتریسیته بسیار قابل توجه است : 1- اگر از یک اسید یا باز یا نمک رقیق جریان الکتریکی عبور کند آن محلول تجزیه میشود و اگر اسید باشد فلز با هیدروژنش بطرف قطب منفی و سایر عناصر بسوی قطب مثبت میرود، و یونهای تجزیه شده در اطراف الکترودها گرد می آیند و در مایع الکترولیت باقی نخواهند ماند. تجربه نشان میدهد که مقدار الکترولیت تجزیه شده ، به شکل ظرفی که مایع الکترولیت در آن قرار گرفته و به قطب ها و درجه حرارت الکترولیت مربوط نیست و فقط به جنس الکترولیت ، شدت جریان و زمان بستگی دارد. یعنی اگر شدت جریان در ظرف فزونی یابد مقدار الکترولیت تجزیه شده بهمین نسبت افزایش خواهد یافت و اگر شدت جریان ثابت باشد باز هم تجربه نشان داده است که مقدار فلز رسوب شده متناسب با طول زمانی است که جریان از مایع الکترولیت عبور کرده است . پس میتوان قانون اول فاراده را چنین بیان کرد: وزن یک الکترولیت مشخص که بوسیله عبور جریان تجزیه میشود متناسب با مقدار الکتریسیته ای است که از آن عبور میکند:

    tik=dK=M

    فاردامون
    به یونانی حُرف است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حُرْف شود.
    فارسطارون
    رجوع به فارسطاریون شود.
    فارسی زبان
    آنکه فارسی تکلم کند. رجوع به فارسی و فارسی خوان شود.
    فادما
    به سریانی اسم توتیا است . (فهرست مخزن الادویه ).
    فارادی
    مایکل . رجوع به فاراده شود.
    فاردون
    کسی که ظاهراً مانی شاگرد او بوده است: این مانی شاگرد فاردون بود و پس طریقت زندقه آورد. (فارسنامه ابن بلخی ص 20). رجوع به مانی شود.
    فارسطاریون
    بمعنی فرستاریون است ، و آن به لغت یونانی غله ای باشد بزرگتر از ماش که به عربی رعی الحمام خوانند، و آن را کبوتر بسیار دوست دارد. (برهان ).
    فارسی غلام
    دهی از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 33 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 30 هزارگزی راه عمومی واقع است . جایی کوهستانی ، سردسیر و دارای 431 تن سکنه است .آب آنجا از قنات تامین میشود. محصول عمده اش غلات ، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت ، قالی بافی و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).