جستجو

فاتوریدن
توریدن . بمعنی رم کردن و دور رفتن . فاتولیدن . ریشه اش در سنسکریت «تورا» بمعنی تند رفتن و دور رفتن و «فا» مزید مقدم (پیشاوند) است . (فرهنگ نظام ). به یک طرف نگه داشتن .
  • حذر کردن .
  • ترسناک شدن .
  • برطرف کردن . (ناظم الاطباء).
  • فاحافامس
    حضض است . (فهرست مخزن الادویه ).
    فاخر
    نازنده . (منتهی الارب ).
  • بهترین هر چیزی . گرانمایه . (منتهی الارب ):
    آستین نسترن پر بیضه عنبر شود
    دامن بادام بن پر لولو فاخرشود.

    منوچهری .

  • فائوست
    رجوع به فاوست شود.
    فاتح شدن
    پیروز شدن . گشودن شهر. بر دشمن غلبه کردن . رجوع به فاتح شود.
    فاتوسین
    فاترسین است . رجوع به فاترسین شود.
    فاحش
    زشت .
  • بدخلق. (اقرب الموارد).
  • بسیاربخیل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. (اقرب الموارد).بسیار و زیاده از اندازه .
  • بی شرف .
  • جسور. گستاخ .
  • درخشان .
  • آزمند.
  • بی تناسب . (ناظم الاطباء).
  • فائیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی فائیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    فاتح صفوی
    لقب شاه اسماعیل صفوی است که در سال 930 ه' . ق. درگذشته است . رجوع به اسماعیل صفوی شود.
    فاتولیدن
    فاتوریدن . رجوع به فاتوریدن شود.
    فاحشاً
    بسیار. بغایت . بی نهایت .
  • بطور ظلم و قهر. (ناظم الاطباء).
  • فاخره
    لقب شهر بخارا از صغانیان: در صغر سن بطرف فاخره بخارا رفته بودم . (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است . رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود.
    فاباس
    باقلی . رجوع به فابس شود.
    فاتح عثمانی
    لقب سلطان محمد اول عثمانی است که بمناسبت فتح قسطنطنیه به این لقب خوانده شده است . رجوع به محمد فاتح شود.
    فاتون
    نام نانوای فرعون که حضرت موسی وی را کشت . (ناظم الاطباء).
    فاحشگی
    زناکاری زنان . عمل فاحشه .
  • فضیحت و رسوایی . (ناظم الاطباء).
  • فاخری
    شاعری است باستانی که از زمان و سرگذشت او آگاهی دقیقی در دست نیست . اسدی در لغت فرس بیتی از او در شاهد واژه «گراز» بمعنی کوزه و قنینه آورده است:
    با نعمت تمام به درگاهت آمدم
    امروز با گرازی و چوبی همی روم .
    رجوع به لغتنامه اسدی شود.
    فابجان
    یاقوت از گفته ابوسعد آرد: قریه ای از قرای اصفهان است ، و دانسته نشد که همان فابزان است یاقریه ای دیگر. (معجم البلدان ). رجوع به فابزان شود.
    فاتح گیلانی
    اسمش میرزا محمد رضی و مشهور به شاه فاتح . مولد و منشاء او رشت و در ملک هندوستان در گشت بود. یک سال در دهلی ماند و سپس به عزم زیارت مکه بجانب حج رهسپارشد. پس از طی منازل قاطعان طریق بر آن قافله ریختندو دست به قتل و غارت گشودند و حکیم را به عالم آخرت فرستادند. چهارهزار بیت شعر دارد. از آن جناب است :
    مطلب ما دیگر و مقصود موسی دیگر است
    عاشقان را با نظربازان نماند کارها.
    (از ریاض العارفین رضاقلی هدایت چ سنگی ص 226).
    فاثج
    ماده شتر جوان آبستن . (منتهی الارب ). ناقه باردار. (از اقرب الموارد).
  • ناقه فربه که یک سال یا سالها بارور نگردد یا آبستن نشود به گشن یافتن . از اضداد است .
  • ناقه فربه بزرگکوهان . (منتهی الارب ). ج ، فواثج . (اقرب الموارد).