جستجو

غازبینی
منسوب به غازبین ، قزوینی .
  • (حامص مرکب ) حالت کسی که یک غاز (تسو) را نیز در نظر گیرد. حالت مرد لئیم بسیار خسیس .
  • غادیات
    ج ِ غادیة.
    غارالاسکندرانی
    رجوع به ذافنی اسکندرانی در همین لغت نامه شود.
    غارجی
    منسوب به غارج . شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند.
  • ساقی را نیز گفته اند.
  • کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان ). در این کلمه غاوجی هم آمده است . (از برهان ). این کلمه از غارِج به افزودن یاء نسبت گرفته شده است و در لغت فرس آرد: «غارج صبوح باشد و غارجی صبوحی ». شاکر بخاری گوید:
    خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله
    گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله .

    (از حاشیه برهان چ معین ).

  • غارنشینی
    وضع زندگی مردمی که در ازمنه ماقبل تاریخ در غار زندگی می کردند. مرحوم اقبال آشتیانی در کلیات تاریخ تمدن جدید ص 4 گوید: «اولین آثاری که از انسان واقعی بدست آمد از30000 سال قبل است و بیشتر آنها نیز متعلق به اروپای غربی مخصوصاً فرانسه و اسپانیاست . این آثار و اشیاء که قدیم ترین یادگاری اجداد مردم کنونی بشمار می آید، عبارت است از سنگهای تیزشده و استخوانهای تراشیده و نقاشی در روی در و دیوار غارها و غیره ... - انتهی .ویل دورانت آمریکائی در تاریخ تمدن میگوید: اکنون آثار و بقایایی بدست آمده است که با وجود شک و تردیدهایی که در تاریخ آنها میشود، می توان گفت مربوط به انسان پیش از تاریخ است . در سال 1929 م . یک عالم دیرین شناس چینی به نام و. س . پی . در غاری در شوکوتین درشصت هزارگزی پیپینگ جمجمه ای بدست آورد که دانشمندانی چون آبه بروی و الیوت اسمیث آن را جمجمه انسانی میدانند; نزدیک آن جمجمه آثار آتش و سنگهایی بدست آمد که بدون شک توسط انسان بکار میرفته است ... کهنه ترین سنگواره ای که بی شک و تردید انسانی است در نئاندرتال نزدیک دوسلدورف آلمان در سال 1857 م . پیدا شده و ظاهراً متعلق به 40000 سال قبل است ، و شبیه آن است استخوانهای انسان دیگری که در بلژیک و فرانسه و اسپانیا و حتی در سواحل دریای گالیله یافت شده و همه این اکتشافات علما را بر آن داشته تا تصور کنند نوعی ازانسان بنام انسان نئاندرتال در حدود 40000 سال قبل از روزگار ما در تمام اروپا زیست میکرده است ; ... چنین بنظر میرسد که در حدود 20000 سال پیش از میلاد مسیح این نوع بشر منقرض شده و انسان دیگری بنام «انسان کرومانیون » جانشین آن شده است ، و خود این اسم اشاره به غاری است به همین نام در دره دوردونی فرانسه که به سال 1868 م . نخستین آثار این نوع انسان در آنجا بدست آمده است . بقایای انسانی از این نوع که مربوط به همان زمان است در جاهای مختلفی از فرانسه و سویس و آلمان و گال در بریتانیا نیز پیدا شده است و همه نماینده نژاد نیرومندی است که قد بلندی میان 77/1 و 93/1 داشته و ظرفیت جمجمه اش بین 1590 و 1715 سانتیمتر مکعب بوده است . انسان کرومانیون نیز مانند انسان نئاندرتال «انسان غار» نامیده میشود، از آن جهت که بقایای این انسان در غارها بدست آمده ، ولی این نکته دلیل آن نیست که آن انسان ها منحصراً در غارها بسر میبرده باشند، و شاید این خود یک شوخی تصادف باشد که تنها استخوان مردمی که در غار میزیسته یا در آن جا مرده اند بدست علمای آثار باستانی افتاده باشد. مطابق نظریه ای که امروز مورد قبول است ، این نژاد عالی از آسیا به اروپا هجرت کرده و چنین تصور میرود که هنگام مهاجرت از افریقا گذشته و از خشکیهائی که تصور می کنند افریقا را به ایطالیا و اسپانیا متصل می ساخته وارد اروپا شده باشد. طرز توزیع آثاری که از این انسان بدست آمده نشان میدهد که ده ها بلکه صدها سال این مردم با انسان نئاندرتال در جنگ و ستیز بوده تا آخر توانسته اند اروپا را از دست مالکان اصلی خود خارج سازند و شاید نزاعی که همیشه بین فرانسه و آلمان وجود داشته و دارد با این ریشه تاریخی بی ارتباط نباشد. به هر صورت در پایان کار انسان کرومانیون ، انسان نئاندرتال را از روی زمین اروپا برانداخت و از همین نژاد است که بنای تمدنی را که ما اکنون وارث آن هستیم طرح ریزی کرد... تقریباً شصت سال پیش از این (پیش از 1935 م .) هنگامی که سنیور مارسلینور دوسوتواولا در املاک خود در ناحیه آلتامیرا در شمال اسپانیا گردش می کرد غاری را در آن جا مشاهده کرد. از هزاران سال پیش سنگهایی افتاده و در غار را بسته و رسوبات غاری درز آنها را محکم کرده و گویی بدر آن مهرزده بود. در نتیجه دینامیتهایی که برای خراب کردن ساختمانی در آن نواحی بکار بردند ناگهان سنگهای دهانه پس رفت و غار نمایان گردید. سه سال بعد هنگامی که سوتواولا برای تماشا به درون غار رفت نظرش متوجه علامات عجیبی شد که بر دیوارهای غار نقش شده بود، یکروز دختر کوچک این سنیور نیز همراه او به غار رفت و چون مانند پدرش ناچار نبود سرش را خم کند تا به سقف غار نخورد، چشمانش را متوجه سقف ساخت و در آن جا نقش یک گاو وحشی نظرش را جلب کرد و چون دقت کرد دید بسیار خوب رسم و رنگآمیزی شده است . پس از آن سقف دیوارهای غار را مورد دقت قرار دادند و نقاشیهای فراوان دیگر درآن یافتند. در سال 1880 م . سوتواولا گزارشی از مشاهدات خود را انتشار داد و باستان شناسان گزارش او را باشکی که از مختصات ایشان است استقبال کردند; یکی از دانشمندان قدم رنجه فرموده از غار دیدن کرد و نتیجه این شد که گفتند این نقوش تقلبی است و این نظر مدت سی سال به همین حال باقی بود. پس از آن تصاویر دیگری در غارهای دیگر کشف شد که در نتیجه مجاور بودن با افزارهای خارایی غیر صیقلی و استخوان و عاج صیقلی شده همه پذیرفتند که مربوط به دوره های ماقبل تاریخ است ودر این موقع بود که دریافتند نظر سوتواولا درست بوده است ، ولی در این هنگام دیگر آن شخص زنده نبود. آنگاه زمین شناسان به آلتامیرا آمدند و به اجماع اظهار عقیده کردند که رسوباتی که بر روی بعضی از نقشهاست مربوط به عهد حجر قدیم می باشد. آنچه امروز مورد قبول است آن است که نقاشیهای آلتامیرا و قسمت اعظم آثار هنری که از دوران ماقبل تاریخ برجای مانده مربوط به دوره ماگدالنی است یعنی در حدود 16000 سال قبل از میلادتاریخ آن است . همین طرز نقاشیهایی که از حیث تاریخ جدیدتر است در غارهای متعددی در فرانسه اکتشاف شده وهمه آنها بازمانده عصر حجر قدیم است . (نقل با تلخیص از فصل ششم تاریخ تمدن تالیف ویل دورانت دانشمندامریکایی ترجمه احمد آرام چ تهران از ص 205 ببعد).
    غازج
    تصحیف غارج . رجوع به غارج و رجوع ببرهان قاطع شود.
    غارالکنز
    موضعی در کوه ابوقبیس که بنا به گمان بعضی حضرت آدم کتب خود را در آن دفن کرده است . (از معجم البلدان ).
    غارور
    دهی جزء دهستان چهار فریضه بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی در دوهزاروپانصدگزی باختر بندر انزلی ، کنار شوسه انزلی به آستارا. جلگه ای ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی ، دارای 600 تن سکنه شیعه ، زبان مادری گیلکی . آب آن از چاه . محصول آنجا مختصر صیفی است . شغل مردان صید ماهی و صنایع دستی زنان حصیربافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
    غاز چراندن
    کنایه از بیکاری است .
    غاذ
    نعت فاعلی از غذ. ناسور هر جا که باشد و منه یقال بالبعیر غاذ; اذا کانت به دبرة فبرات و هی تندی . (منتهی الارب ).
  • (اِ) رگ آب چشم که پیوسته روان باشد. (منتهی الارب ). رگی است در چشم که همیشه چرک از آن روان شود و نایستد.
  • حس . (منتهی الارب ).
  • غارب
    نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده از آفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع:
    چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم
    سماک و سهیل و سها گشت غارب .

    (منسوب به منوچهری و حسن متکلم ).

    غار حراء
    جایی در کوه حرّا که رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله پیش از بعثت به نبوّت ، شبهای بسیاری برای پرستش و راز و نیاز با خدای خویش در آن منزوی بود. (معجم البلدان ). عایشه روایت کرده است : حضرت رسول اکرم (ص )موقعی که در غار حرّا بسر می برد در آغاز خوابهای روشن و راستی میدید و این خوابها سبب شد که بیشتر به خلوت نشینی و زندگی در غار حرّا دل بست ، و شبهای بسیاردر آن غار با پروردگار به راز و نیاز پرداخت و فقط گاهی برای فراهم کردن زاد و توشه نزد کسان خود میرفت و باز به غار برمیگشت تا آنکه جبرئیل بر آن حضرت درغار ظاهر شد و به آن حضرت خطاب کرد: ای محمد تو رسول خدا هستی . عایشه میگوید: رسول خدا فرمود: پس از شنیدن این خطاب به زانو درآمدم و بعد که به حال خود آمدم شانه هایم میلرزید پس از آن از غار بیرون آمدم و نزد خدیجه رفتم و گفتم مرا بپوشانید که حالم دگرگون است . پس از مدتی حال بیم و شگفتی که بر من مستولی شده بود پایان یافت . تا جبرئیل بار دویم در غار حراء ظاهر شد و گفت : ای محمد تو رسول خدا هستی ! این بار از شنیدن این خطاب چنان حالم دگرگون گشت که خواستم خود را از بالای بلندی بیندازم . در این حال جبرئیل در برابر من آشکار گشت و گفت : ای محمد من جبرئیلم و تو رسول خدایی ، و سپس گفت : بخوان ! گفتم چه بخوانم ؟ در این حال جبرئیل مرا گرفت و چنان سخت فشار داد که طاقتم طاق شد و پس از آن گفت : «اقرء باسم ربّک الذی خلق ». من این آیه را خواندم و بعد سراغ خدیجه رفتم و بدو گفتم من بسیار بر خود بیمناکم و داستان حال خویش برای او بیان کردم . خدیجه پس از شنیدن ماجری گفت : خوشحال باش ! سوگند بخدا که او هرگز تو را خوار نخواهد کرد و به عنایت او کارهای بزرگخواهی کرد... (از کامل ابن اثیر ج 2). صاحب حبیب السیر میگوید: واقفان اسرار آسمانی و عارفان آثار قرآنی چنین آورده اند که چون زمان فرود آمدن جبرئیل و اوان نزول آیات تنزیل نزدیک رسید اعراض از موانست جنس انس و اغماض از مصاحبت معشر بشر بر ضمیر انور پیغمبر صلی اللّه علیه وآله غالب گشت لاجرم عنان عزیمت به صوب کعبه وصال انعطاف داده ، اکثر اوقات در غار حرّا به استحکام قواعد ارکان عبادت میپرداخت و ریاض ریاضت و عبودیت را به آب نیاز و هواء اخلاص سرسبز و ناضر می ساخت و چون چند گاه روزگار خجسته آثارش بر این منوال بگذشت و مخزن باطن اعجاز میامنش محل ورود اسرار الهی و مورد فیوض نامتناهی گشت ، جبرئیل امین بفرموده رب العالمین از اوج سدرة المنتهی به بسیط غبرا آمده در غررالفاظ قرآنی و جواهر زواهر کلمات فرقانی به گوش آن حضرت رسانید و خاتم نبوّت به انگشت درایتش درآورده قامت قابلیتش را به خلعت فاخره ختمیت مشرف گردانید:
    آن گهر تاج فرستادگان
    تاج ده گوهر آزادگان
    دید به سر افسر پیغمبری
    یافت به بر خلعت دین پروری
    تافت بر او پرتو انوار وحی
    گشت دلش مظهر اسرار وحی .
    تفصیل این اجمال آنکه در اوائل بعثت حضرت رسالت پناه مدت شش ماه وحی به طریق رویای صالحه بود چنانچه هر خوابی که میدید تباشیر تعبیر آن مانند صبح از مطلع احوال آن حضرت طلوع می نمود. آنگاه در جبل حراء روح الامین خود را بر آن سرور ظاهر گردانیده گفت : یا محمد منم جبرئیل فرستاده حق عزّ و علا بسوی تو و تو رسول خدایی . این آیه بخوان . آن حضرت بر زبان آورد چه بخوانم که ما انا بقاری یعنی من خواننده نیستم . پس جبرئیل رسول (ص ) را گرفته محکم بفشرد و باز گفت بخوان و همان جواب شنید و این فشردن و گفتن و شنیدن سه نوبت تکرار یافته بعد ازآن جبرئیل گفت : «اقرء باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرء و رب الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم ...» و آنگاه حضرت رسالت پناه (ص )، به منزل خدیجه تشریف برد و حال آنکه در آن زمان وهم بسیار بر ضمیر فائض الانوارش استیلا یافته بود، و خدیجه را چون چشم بر جمال آفتاب اوج رسالت افتاد به نور فراست دریافت که آن حضرت صورتی موافق مقصود در آینه بهبود مشاهده فرموده ، بنابرآن مضمون این مقال بر زبان آورد که یا محمد «امروز جمال تو سیمای دگر دارد» واقعه ای که تو را پیش آمده بازگوی و به الفاظی آبدار غبار ابهام از لوح خاطر بشوی . آن حضرت بعد از تسکین رعبی که داشت حکایات گذشته با خدیجه گفت و آیات منزله بر وی خواند و فرمود: «لقدخشیت علی نفسی خشیة» و خدیجه رضی اللّه عنها به سخنان سنجیده و دلایل پسندیده سید عالم را تسلی داد... (حبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 14).
    غار و غور
    بمعنی هرج و مرج و آشوب و فتنه باشد. (برهان ).
  • در تداول عمومی ، صداهایی که از امعا شنیده میشود. هیاهوئی که در موقع نزاع و مخاصمت می کنند: اینهمه غارو غور مکن ، یعنی سر و صدای بی حاصل از خود درمیاور.
  • غازغاز
    ازهم شکافته و بازشده . (برهان ) (آنندراج ):
    روی نشویی نکنی یک نماز
    کافری ای ... زنت غازغاز.
    تاج بهار جامی (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (صحاح الفرس ).
    بپاره های خرد بریده . ترک ترک . شکاف شکاف:
    صعوه در ظل همای عدل و داد پهلوان
    مر عقاب ظلم را پر بردراند غازغاز.

    سوزنی .

    غاذان
    موضعی است به شمال اردلان .
    غارب شدن
    فروشدن . و رجوع به غایب شدن شود.
    غار خسرو دوم
    در کتاب ایران در زمان ساسانیان تالیف پروفسور کریستن سن ترجمه رشید یاسمی آمده است : در کنار غاری که شاهپور سوم در کوه معروف طاق بستان کنده بود غار دیگری است خیلی بزرگتر که بفرمان خسرو پرویز ساخته اند. (ص 321). و رجوع به همین لغت نامه ذیل «پرویز» شود.
    غاره
    غارج است که شراب صبوحی باشد. (برهان ).
    غازغان
    دیگ بزرگ مسی که گوسفندداران صحرانشین و مردم ده برای جوشاندن شیر و دوغ از آن استفاده کنند و در شهرها برای پختن آش و آبگوشت و کله پاچه در دکانهای عمومی بکار برند. مرجل . (منتهی الارب ). و رجوع به غزغن شود.
    غاربن بسته
    غاری که راه خارج شدن ندارد:
    غاربن بسته بود و کس نه پدید
    عنکبوتان بسی مگس نه پدید.

    نظامی .