جستجو

غاوی
نعت فاعلی از غوایت . گمراه . بی راه . ضال . ج ، غواة، غاوون ، غاوین .
  • نومید. (منتهی الارب ).
  • (اِ) دیو. و منه : یتبعهم الغاوون ; ای الشیاطین او من ضل ّ من الناس او الذین یحبون الشاعر اذا هجا قوماً او محبوه لمدحه ایاهم بما لیس فیهم .
  • ملخ .
  • راس غاوٍ; سر کوچک . (منتهی الارب ).
  • غالیه بار
    به معنی غالیابار است که کنایه از بوی خوش دهنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). غالیه بخش:
    مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه
    وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار.

    فرخی .

    غالیه کوه
    از باصفاترین جبال بختیاری و بسیار سبز و خرم و دارای پرندگان و حیوانات شکاری و خرس و پلنگ و در چند نقطه آن معادن زغال و گوگرد و نفت وجود دارد. درختان مهم آن بادام و بلوط و سرو است . در دامنه شرقی کوه اشجار کهن دیده می شود و زنبورعسل به حال طبیعی در اغلب نقاط این کوه عسل تهیه میکند و اهالی بدون زحمت از آنها استفاده میبرند. در قله آن بنای مخروبه ای است که از سنگ ساخته شده و در بعضی نقاط آنها یخچالهای طبیعی موجود است ، در یک فرسخی آن دزی است موسوم به دز اوژنگ که محل سکونت طایفه عیسی وند است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 432 و 433).
    غامیاء
    سوراخ کلاکموش . (منتهی الارب ).
    غانمیان
    جمع فارسی کلمه غانمی منسوب به غانم یعنی غنیمت برندگان و طالبان غنیمت:
    وای بر عالم ار فکندی حق
    کار عالم بدست غانمیان .

    خاقانی .

    غاویل
    مولف مجمل التواریخ و القصص ذیل عنوان : «ذکر شارستان زرین و روئین » پس از شرحی درباره ظهور ملک فتوحی از ملوک مصر و یافتن شهر مفقود زرّین و آباد کردن آن آرد: بعد از آن چون هفت سال برآمد روزی گردی برآمد و لشکری دیدند که مقدار ایشان پنج هزار هزار سوار بود با ملکی نام او غاویل و از شهرستان جابلقا همی آمد به طلب شهرستان زرین ، پس ملک فتوحی درِ شهرستان زرین بفرمود بستن و مدت چهار ماه پیوسته جنگ می کردند پس از چهار ماه لشکری گرانمایه از زنگبار می آمدندبا ملکی نام او خناس و ملک غاویل با ایشان برآویخت و ایشان را همه هزیمت کرد و ملک زنگبار را بکشت و بعد از چندین روز دیگر از شام لشکر بیامد عدد ایشان دوباره هزارهزار مرد، غاویل با ایشان نیز حرب کرد و ایشان را هزیمت کرد، پس ده هزار مرد از شامیان به در شهرستان رفتند به زینهار، ملک فتوحی ایشان را زنهار داد و چون دید که لشکر جابلقا به چند کرّت کوفته شدندروزی ناگاه بیرون آمدند و دو روز پیوسته کارزار می کردند و لشکر شهرستان زرین آسوده بودند و پشت قوی ، تاناگاه شاه جابلقا را بکشتند و لشکرش را هزیمت کردندو شش بار هزارهزار مرد با فتوحی جمع شدند، و فتوحی بفرمود تا زمینها را غله بکشتند و با سر عمارت شدند... (مجمل التواریخ و القصص چ بهار چ رمضانی ص 500).
    غالیه باری
    بوی خوش دهندگی . دادن بوی خوش:
    همواره بود در بر تو هر شب و هر روز
    ترکی که کند طره او غالیه باری .

    فرخی .

    غالیه گون
    مشکین رنگ. غالیه مانند، و شاعران آن را صفت زلف و خط آرند:
    منم غلام خداوند زلف غالیه گون
    تنم شده چو سر زلف او نوان و نگون .

    رودکی .

    غانمیه
    قریه کوچکی است از ده راس از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
    غالیه بخش
    غالیه بار. آنچه بوی خوش دهد: نفحات گلزارش غالیه بخش زلف عروس . (ترجمه محاسن اصفهان ص 28).
    غالیه گونا
    رجوع به غالیه گون شود. گاه در شعر به آخر گون الف زیاده آرند:
    حلقه زلف کهن رنگ بگرداند لیک
    خال را رنگ همان غالیه گونابینند.

    خاقانی .

    غان
    دسته غانها از تیره گیاهان پیاله دار که نوع مشهور آن غان است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278).
  • نوع مشهور از دسته غانها . (گیاه شناسی گل گلاب ص 278).
  • توس . رجوع به توس شود .
  • غانوس
    رجوع به کانوس شود.
    غاهان
    از طسوج ساوه است . (تاریخ قم ص 118).
    غای
    ج ِ غایة. (منتهی الارب ). رجوع به غایة شود.
    غایرخان
    لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حمله چنگیز به ایران گردید. مولف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امرچنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون که لقب غایرخان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بوده است بر عادت مالوف او را اینال جوق می خوانده است وبه قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمی نموده و مصلحت کار خود رعایت نمی کرده . غایرخان بدین سبب متغیر می شده است و بر خویش می پیچیده و نیز طمع در مال ایشان کرد بدین سبب تمامت ایشان را موقوف کرد و به اعلام احوال ایشان رسولی به عراق فرستاد به حضرت سلطان و سلطان نیز بی تفکر به اباحت خون ایشان مثال داد و مال ایشان حلال پنداشت و ندانست که زندگانی حرام خواهد شد بلکه وبال و مرغ اقبال بی پر و بال .
    هر آن کس که دارد روانش خرد
    سرمایه کارها بنگرد
    غایرخان بر امتثال اشارت ایشان را بی مال و جان کرد بلکه جهانی را ویران و عالمی را پریشان و خلقی را بی خان و مان و سروران . به هر قطره ای از خون ایشان جیحونی روان شد و قصاص هر تارمویی صد هزاران سر بر سر هر کویی گویی گردان گشت و بدل هر یک دینار هزار قنطار پرداخته شد. (ص 60 و 61). و باز مولف جهانگشا آرد: و سلطان از لشکر بیرونی پنجاه هزار مرد به غایرخان داده بود و قراجه خاص حاجب را با ده هزار دیگر به مدد او فرستاده و حصار و فصیل و باره شهر را استحکامی نیک به جای آورده بودند و آلات حرب بسیار جمعکرده و غایرخان نیز در اندرون کار جنگ را بسیجیده شد و مردان و خیلان بر دروازه ها تعیین کرد و به خویشتن بر باره آمد نظاره کنان از کردار نااندیشیده پشت دست به دندان کنان . از لشکر انبوه و گروه با شکوه صحرا را دریایی یافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش و لشکر برگرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را به جانبی نامزد کرد [ چنگیز ] ... و اوکتای را بر سر لشکر که به محاصره اترار نامزد کرده بودند بگذاشت چنانکه خیل از جوانب برکار شده بر مداومت جنگ آغاز نهادند و مدت پنج ماه مقاومت نمودند عاقبت ارباب اترار را چون کار به اضطرار رسید قراجا از غایر در ایل شدن و شهر بدان جماعت سپردن استنطاق می کرد غایر چون دانست که ماده این آشوبها اوست و به هیچ وجه ابقا را از آن جانب تصور نمی توانست کرد و هیچ کناری نمیدانست که از میان بیرون جهد جهد و جد بی حد می نمود و مصالحت را مصلحت کار نمیدانست و بدان رضانمیداد بعلت آنکه با ولی نعمت یعنی سلطان اگر بی وفایی کنیم عذر غدر را چه محل نهیم و از ملامت و تقریع مسلمانان به کدام بهانه تفصی نماییم قراجه نیز الحاحی نکرد و چندان توقف نمود که :
    چو خورشید گشت از جهان ناپدید
    شب تیره بر روز دامن کشید.
    با اکثر لشکر خویش از صوفی خانه بیرون رفت و لشکر تتار هم در شب بدان دروازه در رفتند و قراجه را موقوف کردند تا بوقت آنکه :
    الشرق قد مزق ظلماه
    خط عمود من صباح منیر.
    او را با جمعی قواد به خدمت پادشاه زادگان بردند و از هرنوع از ایشان بحث و استکشاف واجب دانستند و به آخر فرمودند که تو با مخدوم خود با چندان سوابق حقوق که او را درذمت تو ثابت شده وفا ننمودی ما را نیز از تو طمع یکدلی نتواند بود او را با تمامت اصحاب او به درجه شهادت رسانیدند غایر با بیست هزار مرد دلیر و مبارزان مانند شیر باحصار پناهید و به حکم آنکه :
    و طعم الموت فی امر حقیر
    کطعم الموت فی امر عظیم .
    همه مرگ را ایم پیر و جوان
    به گیتی نماند کسی جاودان .
    تمامت دل بر مرگ خوش کردند و ترک خویش گفته به نوبت پنجاه پنجاه بیرون می آمدند و به طعان و ضراب تنها کباب می کردند و تا از ایشان یک نفس نفس می زدمکاوحت می نمودند بر این موجب از لشکر مغول بسیار کشته شد و بر این جمله تا مدت یکماه و نیم مکاشفت قایم بود و محاربت دایم تا غایر با دو کس بماند و بر قرار مجالدت می کرد و پشت نمی نمود و روی نمی تافت و لشکر مغول در حصار رفتند و او را بر بام پیچیدند و او با این دو یار دست به بند نمیداد و چون فرمان چنان بود که او را دستگیر کنند و در جنگ نکشند رعایت فرمان رابر قتل او اقدام نمی نمودند و یاران او نیز درجه شهادت یافتند و سلاح نماند بعد از آن کنیزکان از دیوار سرای خشت بدو میدادند چون خشت نماند گرد بر گرد او فروگرفتند و بعد ما که بسیار حیلتها و حملتها کرد و فراوان مرد بینداخت در دام اسر آوردند و محکم بر بست و بندهای گران برنهاد و حصار و باره را باره کوی یکسان کردند و از آن جا بازگشتند و آنچ از شمشیر بازپس مانده بود از رعایا و ارباب حرف بعضی را به حشر بردند و قومی را جهت حرفت و صناعت . و در آن وقت چون چنگیزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدندو غایر را در کوک سرای کاس فنا چشانیدند و لباس بقاپوشانید. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 صص 64 - 66). مولف حبیب السیر آرد: سالکان مسالک نکته دانی وناظمان مناظم سخنرانی آورده اند که در اواخر ایام دولت سلطان محمد خوارزمشاه فراغت خلایق و امنیت شوراع درجه کمال یافته بود و جهت مظنه اندک منفعتی تجار به فراغ بال از اقصای دیار مغرب تا انتهای بلاد مشرق آمد و شد می نمودند و چون در آن زمان در اردوی چنگیزخان که بر اکثر قبایل و صحرانشینان مغولستان فرمانفرماشده بود ملبوسات بهای تمام داشت احمد خجندی به اتفاق جمعی از تجار رخوت و اقمشه به اردوی چنگیزخان برد و خان نسبت بدیشان در طریق لطف و احسان سلوک نموده در وقتی که اجازت مراجعت می طلبیدند فرمان داد که هر یک از پسران و امرا دو کس از ملازمان خویش برگزیده سرمایه به ایشان دهند تا به رسم تجارت متوجه ایران گردند و حسب الحکم چهار صد و پنجاه مرد مسلمان مجتمع گشته با اموال بیقیاس روان شدند و چنگیزخان سخنان محبت آمیز و کلمات مودت انگیز به سلطان محمد پیغام داد و طالب آن شد که وحشت و بیگانگی به الفت و یگانگی مبدل گردد و چون این جماعت به اترار رسیدند و به خدمت حاکم آنجا نیالجق که غایرخان لقب یافته بود رفتند یکی از ایشان که به وی آشنایی قدیم داشت در اثنای قیل و قال او را نیال جق گفت و این معنی بر خاطر آن کم سعادت گران آمده قاصد مال و جان بازرگانان گشت و ایشان رامحبوس گردانید و ایلچی به درگاه خوارزمشاه که از عقبه مراجعت نموده در عراق عجم بود ارسال داشت و پیغام داد که جاسوسان چنگیزخان با اموال فراوان بدین ولایت آمده اند فرمان چیست ؟ خوارزمشاه بی تامل به قتل آن جماعت حکم فرمود و غایرخان به ریختن خون بیچارگان جسارت کرده یکی از ایشان بگریخت و کیفیت حادثه را به عرض چنگیزخان رسانید و خان به بازخواست این حرکت شنیع قاصدی نزد سلطان محمد ارسال داشته غایرخان را طلب فرمود تا به قصاص رساند خوارزم شاه را چون دولت برگشته بود ایلچی را نیز بکشت و چنگیزخان کشتن ایلچی را هم شنوده آتش غضب او اشتعال یافت و بر زبرپشته رفته و کمر از میان برگشاده سربرهنه کرد و از درگاه پادشاه بی نیاز ظفر و برتری مسالت نمود و بعد از سه شبانه روز آوازی که بر حصول مقصودش مشعر بود شنود، از پشته پایین آمد و به عزم رزم سلطان محمد نهضت فرمود... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 صص 648-649).
    و نیز مولف حبیب السیر در ج 3 آرد: نقل است که بعد از این واقعه (واقعه قتل عام بخارا) یکی از بخارائیان به خراسان رفت شخصی از وی پرسید که حال شما بکجا انجامید جواب داد که «آمدندو کندند و سوختند و کشتند و بردند». و فی الواقع در کلام فارسی عبارتی مختصرتر از این در بیان آنچه از لشکر مغول در بخارا بوقوع انجامیده بود نتوان یافت ، اما جغتای و اوکدای که به فتح اترار مامور بودند چون بظاهر آن دیار رسیدند غایرخان با آنکه شصت هزار سوارجرّار داشت در شهر متحصن شد و محافظان هشیار بر دروازه ها بنشاند و شاهزادگان مدت پنج ماه آن بلده را محاصره نموده کار محصوران به اضطرار انجامید آنگاه قراجه حاجب که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه به کمک غایرخان متعین بود با مغولان ایل شده شبی از دروازه صوفی خانه بیرون رفت و همان شب جریک مغول در شهر ریخته غایرخان با بیست هزار کس از شجاعان پناه به حصار برده وروز دیگر جغتای و اوکدای قراجه حاجب را به کفران نعمت خوارزمشاه مخاطب ساخته بکشتند و تمامی مردم اترار را بر صحرا رانده به تیغتیز بگذرانیدند و آغاز محاصره قلعه نمودند و غایرخان از آن حصار هر روز پنجاه مرد به میدان نبرد میفرستاد تا کشش و کوشش نموده به عزّ شهادت میرسیدند و براین منوال مدت یک ماه زمان محاصره و محاربه امتداد یافت و در آن ایام بسیاری از کفار بر خاک هلاک افتادند و چون از سپاه غایر زیاده از دو کس نماند مغولان به حصار درآمدند و غایر با آن دو یار پناه به بام برده بر قرار تجلد می نمود و به زخم سنگ و خشت مخالفان رااز خود بازمیداشت و چون فرمان چنگیز چنان بود که اورا زنده به دست آورند لشکر مغول تیر به طرف او نمی انداختند القصه بعد از آن که آن دو کس نیز کشته شدند مغولان غایرخان را گرفتند و بند کرده قلعه را با زمین یکسان ساختند و غیر از ارباب صناعت تمامی متوطنان آن مکان را بکشتند آنگاه جغتای و اوکدای عازم اردوی اعظم گشتند و در حدود سمرقند غایرخان را گرفته بنظر چنگیزخان رسانیده در کوک سرا او را شربت شهادت چشانیدند. (حبیب السیر چ طهران خیام ج 3 ص 29). مولف تاریخ مغول آرد: امیر اترار از جانب خوارزمشاه اینالجق معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزم شاه خویشی داشت او در مال تجار مغول طمع کرد و ایشان را پیش خوارزمشاه جاسوس قلم داد، خوارزمشاه به قول او اعتماد کرد و جواب داد که مواظب حال ایشان باشد. غایرخان تجار مغول را به استثنای یکنفر که فرار کرد کشت و اموال ایشان را ضبط نمود و آن یک نفر که جان بسلامت برد نزد چنگیزخان رفت و صورت آن واقعه هایله را پیش او تقریر نمود . بعد از آن که چنگیزخان از واقعه قتل تجار مغول آگاهی یافت یک نفر از مطلعین را که پدرش در خدمت سلطان تکش خوارزم شاه می زیست با دو فرستاده تاتار پیش سلطان محمد روانه داشت و پس از اعتراض بر حرکت زشتی که نسبت به تجار مغول شده بود تسلیم غایرخان را خواست ولی سلطان محمد زیر بار قبول این تکلیف نرفت زیرا که بیشتر قشون و غالب روسای لشکر او از اقارب غایرخان بودند و در صورت تسلیم او سلطان نیز که آلت دست ایشان محسوب بود، از میان برداشته میشد بعلاوه ترکان خاتون نیز که در کارها قوی و به قدرت ترکان قنقلی مستظهر بود نمیگذاشت که خوارزمشاه به چنین اقدامی مبادرت ورزد باری خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیز را نپذیرفت بلکه فرستادگان او را هم کشت و با یک حرکت سفیهانه سیل هجوم مغول را به دست خود به طرف ایران و سایر ممالک اسلامی شرق کشاند. (ص 23 و 24). و باز آرد: از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حمله مغول قرار گرفت اترار بود یکی به آن علت که این شهر در جوار بلادترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاهی قرارداشت . دیگر آنکه غایرخان حکمران آن آتش خشم چنگیز را تحریک کرده او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (ص 26) و باز آرد: اَینالجق (غایرخان ) به عللی که میدانیم چون به هیچ وجه نمیتوانست در مقابل چنگیزیان سرتسلیم پیش آورد تصمیم گرفت تا آخرین سرحد امکان در مقابل مغول مقاومت کند بهمین جهت با لشکریانی که خوارزمشاه به او داده بود به دفاع مشغول شد و خوارزمشاه یکی از امرای خودیعنی قراجه خاص را نیز با 10000 نفر سپاهی دیگر به کمک او فرستاد. قراجه خاص چون تاب مقاومت و دفع لشکریان چنگیز را در خود و اینالجق نمیدید او را به تسلیم به مغول دعوت نمود ولی اینالجق قبول این دعوت راخیانت شمرده زیر بار تکلیف او نرفت و بیشتر از پیشتر در دفاع از حصار اترار و انجام خدمت به پادشاه متبوع خود خوارزمشاه مجاهدت گردید. قراجه خاص بالاخره از یکی از دروازه های شهر خارج شده با لشکریان همراه به اتباع چنگیز پیوست . ولی جغتای و اوکدای پس از تحقیقاتی چند او را به جرم خیانتی که به ولی نعمت خود خوارزمشاه نموده بود با جمع یارانش کشتند و از همان دروازه ای که او خارج شده بود به اترار ریختند. اینالجق با سپاهیان خود به حصار شهر پناهنده شد و هر روز لشکریان او عده ای بخارج حصار می آمدند و مردانه بر لشکر مغول میزدند و پس از کشتن جماعتی بخاک هلاک می افتادندو این ترتیب تا یک ماه دوام داشت . آخر کار اینالجق با دو تن از یاران خود ماند و ناچار به بامی پناه برد و با خشت پاره هایی که کنیزکان از دیوار می کندند و به او میدادند از خود دفاع می نمود تا بالاخره به چنگ تاتار افتاد و جغتای و اوکدای آن مرد دلیر را کشتند.(تاریخ مغول تالیف عباس اقبال چ طهران صص 32-33). و رجوع به فیه مافیه ص 284 و تاریخ مغول ص 99 و اینالجق شود.
    غایةالقصوی
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غایةالقصوی در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    غبار برآوردن
    صاحب مجموعه مترادفات ، غبار برآوردن از چیزی را مترادف خراب و ویران شدن و ویران کردن خانه و جز آن آورده است . رجوع به مجموعه مزبور ص 138 شود.
    غبار یتیمی
    کدورتی که بسبب یتیمی بر روی طفل پدید آید:
    از گوهرش غبار یتیمی نمیرود
    آن را که چون صدف لب خواهش فراز شد.

    صائب (از آنندراج ).

    غایات
    ج ِ غایت . غایتها. پایانها. نهایتها:
    دین پاکیزه و مردانگی و طبع جواد
    وین سه چیز از تو رسیده ست به غایات کمال .

    فرخی .