جستجو

غربزدگی
وضع یا کیفیت غرب زده شدن ، پیروی از تمدن و فرهنگ کشورهای اروپایی .
غصه
1 ـ آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود. 2 ـ اندوه گلوگیر.
غرتشن
قلتشن ؛ زورگو.
غضاره
1 ـ سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم به کار برند؛ طین حر. 2 ـ کاسه بزرگ ؛ ج . غضائر (غضایر).
غله باز دادن
سود دادن ، بهره دادن .
غفج کردن
جدا کردن شاخه های راست و نازک و دسته کردن آن ها تا سپس در لیف پیچند و در خاک کنند.
غرشمار
نک غرشمال .
غلوق
عوارضی که برای پذیرایی مأموران رسمی گرفته می شود.
غاب کردن
خراب کردن .
غامیش گذاشتن
کنایه از: مزاحم شدن .
غرفه
1 ـ بالاخانه ، بام . 2 ـ اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن .
غفلتاً
ناگهان ، بی خبر.
غلیفی
کنایه دار.
غابه
1 ـ زمین پست و هموار 2 ـ نیزه دراز. 3 ـ بیشه درختان انبوه و درهم پیچیده . ج . غاب و غابات .
غایب باز
شطرنج باز حرفه ای که از راه دور و به واسطه دیگری مهره ها را حرکت دهد و حریف را مات کند.
غفیله
نمازی است از نمازهای نافله که میان نماز مغرب و عشا خوانده شود و آن دو رکعت است به ترتیبی خاص .
غم خورک
نام جانوری است که او را بوتیمار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). نام جانوری است که بر لب حوض و تالاب نشیند و از غم اینکه مبادا آب آن کم شود آب نمیخورد، و او را بوتیمار خوانند. (برهان قاطع). مرغی است از انواع مرغابیها که همواره بر ساحل نشیند و به دریا نظاره کند. گویند هیچگاه قطره ای از آب دریا نیاشامد تا آب دریا تمام نشود. بوتیمار. یمام . مالک الحزین . شفنین . طریقون . غمخوار. رجوع به بوتیمار شود.
غادیه
1 ـ ابر بامدادی . ج . غادیات و غوادی . 2 ـ بامداد. 3 ـ مؤنث غادی ، در بامداد رونده .
غایره
1 ـ مؤنث غایر. 2 ـ گرمگاه . 3 ـ نیمروز.
غم درکنک
در تداول عامه زنان ، دورویه و ضرب و امثال آن . دف دورویه . داریه (دورویه ). تُمبَک .