جستجو

غیلانیه
یکی از شش فرقه مذهب مرجئه . (بیان الادیان ). فرقه منسوب به غیلان بن مروان قدری از مرجئه قدریه . در ترجمه الفرق بین الفرق چنین آمده : غیلان قدری میان قدر و ارجاء جمع کرد و گفت ایمان معرفت دوم به خدای تعالی و مهر و فروتنی بوی و اقرار بدانچه راست که پیغمبر آورده است و همچنین گفت که معرفت نخستین از روی ناچاری است و ایمان نیست . زبرقان در مقالات خود از غیلان آورده است که ایمان اقرار بزبان است . و معرفت بخدای تعالی ضروری فعل خداست و از ایمان نیست ، و باز غیلان گفت : ایمان افزایش و کاهش پیدا نکندو مردمان در آن بر یکدیگر برتری ندارند. (ترجمه الفرق بین الفرق ص 211). و رجوع به غزالی نامه ص 70 شود.
غینرجه
دهی است جزء دهستان شراء پایین بخش وفس شهرستان اراک که در 30هزارگزی جنوب کمیجان ، سر راه عمومی کمیجان به خنداب قرار دارد. دامنه و سردسیر است . سکنه آن 383 تن شیعه اند و به زبانهای ترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه تامین میشود. محصول آن غلات و اندکی میوه و شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد و در فصل خشکی از خنداب اتومبیل میتوان برد. چشمه در وسط آبادی واقع است و آب آن مختصر گرم و دارای خواص طبی است و بوی گوگرد میدهد. مسیر جویهای منشعب از چشمه بواسطه رسوبات آب پس از چند سالی مانند سنگ میبندد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
غیف
گروه مرغان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعةالطیر. (اقرب الموارد).
غیل البرمکی
نهری است که از میان صنعاء واقع در یمن میگذرد. شاعر گوید:
واعویلا ! اذا غاب الحبیب
عن حبیبه الی من یشتکی ؟
یشتکی الی والی البلد
و دموعه مثل غیل البرمکی .
و این شعر غیرموزون است . و ابوعلی به ابوجیاش خوانده است :
والغیل شطان حل الیوم بینهما
شط الموالی و شط حلة العرب
تغلغل اللوم فی ابدان ساکنه
تغلغل الماء بین اللیف و الکرب .

(از معجم البلدان ).

غینف
جای جوشش آب چشمه و چاه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). منبع آب در چاهها و چشمه ها. (از اقرب الموارد).
  • بحر ذوغینف ; دریای باغینف (منتهی الارب ); یعنی دریایی که دارای ماده ومنبع است . بحر ذوغینف ; ای ذومادة. (اقرب الموارد).
  • غیهب
    سختی تاریکی شب . (مهذب الاسماء). تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، غَیاهِب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • (ص ) سخت سیاه از اسب و شب . (منتهی الارب )(آنندراج ). شب سخت تاریک و اسب بسیار سیاه . (از اقرب الموارد). ادهم غیهب ; اسبی سخت سیاه . (مهذب الاسماء). مونث آن غیهبة. (اقرب الموارد).
  • مرد غافل و مرد گران که صحبتش را ناخوش دارند و کندخاطر افسرده دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد غافل یا مرد گران یا کندذهن و ناتوان . (از اقرب الموارد).
  • مرد ضعیف . الضعیف من الرجال . (از لسان العرب ).
  • پوشاک بسیارپشم . الکساء الکثیر الصوف . (از اقرب الموارد). گلیم بسیارپشم . (منتهی الارب ).
  • (اِ) نوعی مرغ غواص . (دزی ج 2 ص 230).
  • غیفان
    ناویدن درخت از چپ و راست . (منتهی الارب ). تمایل و خمیدن درخت به چپ و راست با شاخه های خود. (از اقرب الموارد).
    غیلت
    خدعه . ناگهان گرفتن و کشتن . (فرهنگ نظام ). کشتن ناگهانی . کشتن کسی بناگاه . رجوع به غیلة شود: و عبدالملک از غصه این حیلت و محنت این غیلت بی سامان شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 217).به حیلت و غیلت بدان رسانیدند که روزی بر قاعده مستمر برسم سلام بخدمت او رفتند ناگاه خبر وفات او از اندرون بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 404).
    غین مربع
    نام حرف غین چون بدین صورت «'غ» نویسند.
    غیهبان
    تاریکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظلمت . (اقرب الموارد).
  • شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بطن . (اقرب الموارد).
  • غیلس
    پلنگ. (دزی ج 2 ص 235).
    غیفی
    حسین بن ادریس بن عبدالکبیر مولی عثمان بن عفان ، مکنی به ابوعلی . از سلمةبن شبیب روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2). در منتهی الارب و قاموس غیقی (به قاف ) آمده و صحیح غیفی است . رجوع به غیفة و غیقة شود.
    غیلم
    منبع آب در چاهها. (از اقرب الموارد). بیرون آمدن جای آب در چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • (ص ) دختر نیکوروی بشهوت رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنیزک نیکو. (مهذب الاسماء).
  • جوان پهناتارک سر بسیارموی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوانی که فرق سر او پهن پرمو باشد.غیلمی .
  • (اِ) قورباغه . ضفدع . (از اقرب الموارد). غوک . (ناظم الاطباء).
  • کشف نر.ج ، غَیالم . (مهذب الاسماء). سنگ پشت نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
  • ما بالدارغیلم ; یعنی کسی در خانه نیست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • اما بمعنی شط و مِدری ، فَیلَم به فاء است و تصحیف کرده اند. (از منتهی الارب ).
  • غینی
    قله کوه ثبیر از اثبره هفتگانه . (منتهی الارب ).یاقوت در معجم البلدان بصورت غیناء و غینا و صاحب تاج العروس بصورت غینا، آورده است و صورت غَینی در فرهنگهای معتبر دیده نشد. رجوع به غیناء و غینا شود.
    غیهق
    شتر درازبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز و بلند از شتر و جز آن . (از اقرب الموارد).
  • (اِ) شادمانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشاط.(اقرب الموارد).
  • دیوانگی ، و این را به فربهی و پرگوشتی وصف آرند. الجنون ، و یوصف به العظم و الترارة کقوله : و للشباب شرة و غیهق. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • غیلمی
    جوان پهن تارک سر بسیارموی . (منتهی الارب ). جوانی که فرق سر وی پهن و بسیارموی باشد. (از اقرب الموارد). غَیلَم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
    غینیاالجدیدة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غینیاالجدیدة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    غیلوله
    خواب در نیمه روز. قیلولة. رجوع به قیلولة شود: یک روز وقت زوال که مردم به غیلوله مشغول بودند... (قصص الانبیاء چ 1320 ص 92).
    غیه کشیدن
    در تداول عوام ، صوتی خاص از گلو بیرون کردن ، مانند آواز اکراد و الوار در اول حمله به دشمن ، و مانند آواز زنان در عروسی . آواز درآوردن زنان برای استمداد. رجوع به غیو و غیه شود.
    غیلی
    محمدبن عبید ابوعبداللّه بن ابی الاسود صعدی غیلی . شاعری قدیم و اصل او از غیل ، واقع در صعدة است . (از معجم البلدان ).