جستجو

عادل صفوی
تخلص شاه طهماسب صفوی است . رجوع به طمهاسب شاه اول در این لغت نامه و الذریعه ج 9 ص 663 شود.
عارد
برآینده .
  • کنار و یکسو شونده . (منتهی الارب ).
  • عازر
    نام آن مردی است که عیسی (ع ) او را بعد از مرگ زنده کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ):
    عازر ثانی منم یافته از وی حیات
    عیسی دلها وی است داده تنم را شفا.

    خاقانی .

    عاشرات
    ج ِ عاشرة.
    عارفی
    مولا محمود عارفی هم عصر خاقانی و ملقب به سلمان ثانی است وفات او در حدود سال 840 ه' . ق. در هرات اتفاق افتاد. دیوان غزلیاتش مشهور است . و از جمله اشعار اوست :
    عهد کردم که نیایم بدر از میخانه
    تابه آن دم که مرا پر نشود پیمانه .
    (مجالس النفائس ص 194). و رجوع به رجال حبیب السیر ص 114 شود.
    عازریة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عازریة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    عادلی
    تخلص شاه اسماعیل دوم است . رجوع به اسماعیل صفوی و الذریعه ج 9 ص 663 شود.
    عارضان
    تثنیه عارض (در حالت رفعی ). رجوع به عارض شود.
    عازف
    چغانه زننده که نوعی از رودچامه هاست . (منتهی الارب ). مرد معازف باز. سرودگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    عاشق
    عشقآرنده . ج ، عُشّاق. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). آنکه در دوستی کسی یا چیزی به نهایت رسیده باشد. دل شیفته . شیفته دل . دلداده . دلشده . دل سوخته . دلباخته . دل از دست داده . دل از دست رفته: او را حاسدان و عاشقان خاستند. (تاریخ بیهقی ص 382).
    تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب
    تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان .

    ناصرخسرو.

    عادن
    ناقه بر یک جای باشنده از علف .
  • پیوسته شورگیاه چرنده . (منتهی الارب ).
  • عارض افروختن
    کنایه از غضبناک شدن و خشمگین گشتن .
    عارم
    سخت و شدید.
  • سخت سرد: یوم عارم ; روز سخت سرد.
  • پلید. رجل عارم ; مرد پلید.
  • شوخ . (منتهی الارب ).
  • صبی عارم ; کودک شادمان . (ناظم الاطباء).
  • عازم
    آهنگکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • کوشش کننده . (ناظم الاطباء). کسی که اراده حتمی به انجام کاری کند. (فرهنگ نظام ).
  • عاشقآباد
    دهی است از دههای ماربین بخش سده شهرستان اصفهان واقع در هفت هزارگزی شمال خاوری سده و یک هزارگزی راه شوسه اصفهان به تهران . واقع در جلگه و آب و هوای آن معتدل است و 2975 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تامین میشود و محصول آن غله ، پنبه ، حبوب و تنباکو است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا کرباس بافی است راه ماشین رو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
    عارض شدن
    شکایت کردن . متظلم شدن . دادخواهی کردن . قصه به قاضی برداشتن . رفع دعوی کردن به حاکم .
  • روی دادن . رخ دادن . پدید شدن .
  • عازم شدن
    آهنگ کردن . قصد کردن:
    یارب بفضل خویش ببخشای بنده را
    آن دم که عازم سفر آن جهان شود.

    سعدی .

    عاشقآزار
    معشوقی که به عاشق خود اذیت و آزار رساند. (ناظم الاطباء).
    عاشقان
    دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد واقع در 12هزارگزی خاور گهواره و 2هزارگزی قله امیرخان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات ، حبوب ، توتون ، صیفی ، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . در دو محل بفاصله دوهزارگز واقع به عاشقان سید کاکا و عاشقان علی مشهور است ساکنان آن از تیره گهواره ای هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    عاشقه
    دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 66 هزارگزی شمال باختری خمین کنار راه شوسه خمین به اراک . این ده واقع در جلگه و هوای آن معتدل است . 170 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تامین میشود و محصولات آن غلات ، چغندرقند، پنبه و انگور وشغل مردمش زراعت است . صنایع دستی زنان قالی بافی است و راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).