عجالتاً
1 ـ فوراً، بی درنگ . 2 ـ حال ، اکنون .
عرق خوری
می خواری ، می گساری ، نوشیدن نوشابه های الکلی .
عضاده
1 ـ جانب هر چیز. 2 ـ ناحیه . 3 ـ هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. 4 ـ معاون ، یاور. 5 ـ قطعه ای است مستطیلی که بر پشت اسطرلاب الصاق شده و آن را به جهت احکام به گردش درآورند. 5 ـ خط کشی است از چوب یا فنر که می تواند دور یکی از نقاط خود بچرخد و قطعه دیگر آن در حول صفحه مدرجی دوران کند.
علف خرس
گیاهی است خاردار، بوته آن بزرگ و دارای برگ های بریده .
عمو زنجیرباف
بازی جمعی کودکانه که در آن بازیکنان دست یکدیگر را می گیرند و با گفتن جمله هایی به دور یکی از بچه ها که در وسط نشسته می چرخند و همین طور همه به نوبت در وسط حلقه ای که تشکیل داده می نشینند.
علفزار
زمینی که بر آن علف های خودرو روییده است .
عطفه
گیاهی است بی شاخ و برگ که بر درخت می پیچد.
علقه
1 ـ عشق ، دلبستگی . 2 ـ گرانمایه از هر چیزی .3 ـ آن مقدار از علوفه که غذای یک روزه شتر باشد.
علقه مضغه
1 ـ خون بسته شده . 2 ـ در فارسی ؛ شخص پست و حقیری که خودنمایی می کند.
عروه
1 ـ مال نفیس . 2 ـ آن چه که بشود به آن امید داشت و اطمینان کرد. 3 ـ دستآویز. 4 ـ دسته کوزه .
عنان برشکستن
کنایه از روی برتافتن و اعراض کردن است:
آن را که تو تازیانه بر سر شکنی
به زآنکه ببینی و عنان برشکنی .
سعدی .
عریضه
1 ـ مؤنث عریض . 2 ـ عرض حال ، نامه یا در ـ خواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می نویسد.
عقبه
1 ـ گردنه ، راه سخت کوهستانی . 2 ـ کنایه از: کار سخت و دشوار. ج . عقبات .