جستجو

عاتق
آزاد. (از اقرب الموارد).
  • می کهنه که مهر از آن برداشته باشند.
  • خیک فراخ .
  • دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یازن بی نکاح یا زن جوانی که در خانه پدر مانده .
  • (اِ) دوش و جای چادر پوشیدن از دوش . مابین کتف و بن گردن . ج ، عُتُق.
  • (ص ) کمان کهنه سرخ رنگ.
  • (اِ) چوزه مرغ که قوت گرفته و به پریدن رسیده باشد.
  • چوزه سنگخواره . (منتهی الارب ).
  • بچه کبوتر که هنوز قوت نگرفته باشد. ج ، عواتق. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • عاجز ماندن
    ناتوان شدن . درماندن:
    قامتی داری که سحری میکند
    کاندران عاجز بماند سامری .

    سعدی .

    عائذا
    ابن سعد العشیرة. از مردم کهلان و از قحطانیان و جدی جاهلی است . (الاعلام زرکلی ).
    عاب
    آهو. عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عیب شود.
    عاتقالثریا
    ستاره ای است . (اقرب الموارد).
    عاجز مرندی
    شاعری آذربایجانی است و نام او حاج میرزا یوسف است . تربیت او را در دانشمندان آذربایجان معرفی کرده است . (الذریعه ج 9 ص 662).
    عابث
    بازی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ):
    آدمی داند که خانه حادث است
    عنکبوتی نی که در وی عابث است .

    مولوی .

    عاجزنواز
    نوازنده عاجز. تیمارخوار ناتوان . که ناتوانان را نوازد و دستگیری کند:
    زمین بوس شه تازه تر کرد باز
    چنین گفت کای شاه عاجزنواز.

    نظامی .

    عائر
    از: عَور. (اقرب الموارد). رجوع به عور شود.
  • آنچه به چشم درد رساند. (منتهی الارب ). هر چه چشم را علت رساند. (از اقرب الموارد).
  • (اِ) درد چشم . (منتهی الارب ). رمد. (اقرب الموارد).
  • خاشاک چشم . (منتهی الارب ). قذی . (اقرب الموارد).
  • آبله ریزه بر پلک زیرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
  • تیر و سنگ که رسد و اندازه آن معلوم نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • عابد
    پرستنده خدا و ملتزم به شرائع دین . (از اقرب الموارد). پرستنده . عبادت کننده:
    عابدان را پرده این خواهد درید
    زاهدان را توبه آن خواهد شکست .

    خاقانی .

    عاجزنوازی
    عمل عاجزنواز:
    زمانه چو عاجزنوازی کند
    به تند اژدها مور بازی کند.

    نظامی .

    عابدآباد
    قریه ای است به سه فرسنگی میانه شمال و مغرب شهر خفر شهرستان جهرم . (فارسنامه ). دهی است از دهستان بخش خفر شهرستان جهرم واقع در 32 هزارگزی شمال باختری باب انار و یک هزارگزی راه عمومی خفر به کوار. دردامنه واقع و هوای آن معتدل و مالاریائی است و 167 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه قره آغاج تامین میشود و محصول آن غلات ، برنج ، بادام و میوه است . شغل اهالی زراعت و باغبانی و صنعت دستی زنان گلیم بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
    عاجزوار
    بمانند عاجز. ناتوان وار. ناتوان:
    چوعاجزوار باید عاقبت مرد
    چه افلاطون یونانی چه آن کرد.

    نظامی .

    عائس
    نیکو سیاست کننده شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • نگاهدارنده مال و تدبیرکننده آن . یقال هو عائس مال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • عابدالاوثان
    بت پرست . (مهذب الاسماء).
    عاتم
    مهمان شبانگاه آینده . یقال : جائنا ضیف عاتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جاءَ نا ضیف عاتم ; ای بطی ممس . (اقرب الموارد).
    عاجزی
    عمل عاجز. ناتوانی . درماندگی:
    نهنگی که او پیل را پی کند
    ز آهوبره عاجزی کی کند.

    نظامی .

    عائش
    نیکوحال . (منتهی الارب ).
    عابد بخاری
    راقم . شاعر فارسی زبان و معاصر نصرآبادی است . شعرش در تذکره نصرآبادی ص 439 آمده است .
    عاتمات
    النجوم العاتمات ; ستارگان که از تیرگی هوا تاریک و پوشیده گردند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).