عاقلات
ج ِ عاقلة. رجوع به عاقله شود.
عالط
شاعر که سخنان را آراسته گرداند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عالم طبیعی
مراد از عالم طبیعی مقابل مجردات و عقول است که عالم شهادت باشد. (از مبداء و معاد ملاصدرا ص 302). و رجوع به اسفار ج 2 ص 177 شود.
عالم مفارقات
عالم مجردات .رجوع به اسفار ج 1 ص 74 و مبداء و معاد ص 343 شود.
عاقلان
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد. واقع در 17هزارگزی شمال باختری سردشت و 11هزارگزی باختر شوسه سردشت به مهاباد کوهستانی و جنگلی است هوای آن معتدل و سالم است و 189 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تامین میشود محصول آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
عالق
شتر «علقی »خوار. شتر عضاه خوار. ج ، عوالق و عالقات . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
عالم جان
عالم ارواح .
کنایه از دنیا و عالم سفلی . عناصر اربعه را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
عالم مقدار
مراد عالم مثال است . رجوع به عالم مثال شود. (از شرح حکمة الاشراق ص 243 و اسفار ج 1 ص 74 و مبداء و معاد ملاصدرا ص 343).
عاقلانه
خردمندانه . زیرکانه . (ناظم الاطباء). بمانند عاقلان . عاقل وار: دیوانه ... آغاز سخن عاقلانه کرد چنانکه مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از دیوانگی . (نوروزنامه ).
عالم جبروت
عالم ذات قدیم را عالم جبروت گویند و عالم صفات حق را ملکوت نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). مقام ملائکه و عرش . (ناظم الاطباء).
حالت بزرگی و تکبر. عالم عظمت و جلال اسمای صفات الهی . مرتبه وحدت که حقیقت محمدی است و تعلق به مرتبت صفات دارد. (ناظم الاطباء).
عالم ظلمانی
اصطلاح اشراقی است و مقابل عالم نورانی است و مراد عالم برازخ و اجسام و ماهیات است . (شرح حکمة الاشراق صص 157 - 277).
عالم ملک
عالم اجسام و شهادت است و گاه عالم وجود بطور مطلق و کلی اراده میشود. رجوع به اسفار ج 3 ص 65 و به عالم شهادت شود.
عاقل عاقل
خردمند کامل عیار. تمام عاقل . عاقل که از قانون خرد بهیچوجه یکسو نشود:
خاقانی از این راه دورنگی بکران باش
یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .
خاقانی .
عالم
کلیه مخلوقات . بعضی گویند آنچه در بطن فلک است و هر صنفی از اصناف خلق. و گفته شده است که ویژه ذوی العقول است . ج ، عالَمون و علالم و عوالم . (اقرب الموارد). چیزی است که بدان امری شناخته شود و علامت گذارده شود. (تعریفات جرجانی ).
در اصطلاح فلسفه ، عبارت از ماسوی اللّه است یعنی جهان و آنچه آسمان محیط به آن است از آن جهت که دانسته شود به آن خدا از جهت اسماءو صفات آن . ج ، عوالم . (از منتهی الارب ) (تعریفات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و بمعنی انواع مخلوقات آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بعضی گفته اند نام است برای آنچه دانسته شود بدان چیزی دیگر و بعد نامگذارده اند بر آنچه دانسته شود بدان خالق از هر نوعی از فلک و آنچه را در بردارد از جواهر و اعراض:
زمین است و آب است و آنگه هوا
و باز آتش آمد به ترتیب راست
کهین عالم این را نهد فیلسوف
که زندان جان است و دام بلاست .
ناصرخسرو.
عالم جسمانی
عالم طبیعت و ماده است . (شرح حکمة الاشراق ص 157).
عالم عقلی
فلاسفه قائل به سه عالمند: 1 - عالم عقل که گاه در مقابل عالم خارج است و در این صورت مراد عالم ذهن است و گاه در مقابل عالم ماده و یا نفس است که مراد عالم عقول مجرده است از عقل اول تا عقل دهم . 2 - عالم نفس که گاه نفس انسان و سایر قوای نفسانی است و گاه مراد نفوس فلکیه و کواکب است . 3 - عالم جرم که عالم ماده است اعم از فلکی و ارضی و زمان و زمانیات . (از اسفار ج 2 ص 173 و مبداء و معاد ملاصدرا ص 320 و رسائل ملاصدرا ص 151).
عالم ملکوت
عالم جبروت و عالم مجردات است . (ناظم الاطباء). ملاصدرا گوید: عالم شهادت مانند قشر است نسبت به عالم ملکوت و مانند قالب است به قیاس به عالم روح . عالم ملکوت مقابل عالم شهادت است . (از اسفار ج 3 ص 66 و شرح منظومه سبزواری ص 183 و رسائل ملاصدرا ص 151 و 283).
عاقل فریب
فریب دهنده عاقل . آنکه خردمند را بفریبد مفتون سازنده . سخت فربینده:
اگرچه نار سیمین گشت سیبم
همان عاشقکش عاقل فریبم .
نظامی .