عاشقکشی
عمل عاشقکش . عاشقآزاری . جفا کردن عاشق را:
رسم عاشقکشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.
حافظ.
عاصب
سخت گرسنه که از شدت آن سنگ بر کمر بسته باشد.
افق عاصب ; افق سرخ غبارناک . (منتهی الارب ).
عاطس
عطسه دهنده .
آهوئی که پیش آید ترا. (اِ) صبح . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عافی
عفوکننده . (اقرب الموارد). بخشنده .(منتهی الارب ).
رائد. (اقرب الموارد). خواهنده رزق و فضل و غیره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). طالب معروف و احسان . (مهذب الاسماء). ناپدید و نیست و مندرس کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وارد. فرودآینده . درازموی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). (اِ) مهمان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). شوربای در دیگ عاریتی باز انداخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه در دیگ عاریتی بجا گذارند از مرق و آن اجرت گونه بود دیگ عاریتی را. (از اقرب الموارد). باقی طعام در دیگ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، عُفاة و عفی و عافیة. (اقرب الموارد).
عاقرالفرزة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عاقرالفرزة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عاشقلو
دهی است از دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 26هزار و پانصدگزی جنوب باختری خداآفرین و 30 هزار و پانصد گزی شوسه اهر به کلیبر. محلی کوهستانی گرمسیر و مالاریایی است و 305 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه قره سو و ارس و چشمه تامین میشود و محصول عمده آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
عاصر
فشارنده انگور و غیره . (المنجد) (ناظم الاطباء).
رجل عاصر; مرد اندک خیر و ممسک . (المنجد) (اقرب الموارد). ج ، عَصَرة و عاصرون . (اقرب الموارد).
عاطش
آنکه تشنه بود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عافیات
ج ِ عافیة. (ناظم الاطباء). رجوع به عافیة شود.
عاقرالنجبة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی عاقرالنجبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
عاشقنواز
نوازنده عاشق. آنکه به عاشق لطف کند. آنکه دل عاشق را استمالت کند:
بیا ساقی از شادی نوش و ناز
یکی شربت از میر عاشقنواز.
نظامی .
عاطف
مهربانی کننده .
برگرداننده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). آهو که گردن کج کند وقت نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). (اِ) چادر. (منتهی الارب ). اسب ششم رهان . از جمله ده اسب که بدان گرو بسته دوانند. (از غیاث اللغات ) (از مهذب الاسماء).
عافیت
عافیة. صحت . سلامت . تندرستی:
توبه سگالی که نیز باز نگردی
سوی بلا گرت عافیت دهد این بار.
ناصرخسرو.
عاقرقرحا
نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و چون بشکند اندرون وی سپید بود و آن بیخ طرخون رومی است و گویند جبلی است و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و چون سحق کنند و با زیت بر بدن مسح کنند عرق براند و استرخاء اعضاء و مزاج را نافع بود و منع تولد کزاز بکند و سده مصفاة بگشایدو بلغم که در معده بود زائل کند و چون در دندان گیرند درد دندان که از سردی بود ساکن گرداند و چون با سرکه پزند و بدان مضمضه کنند سودمند بود جهت درد دندان و موافق اعضائی بود که سردی بر وی غلبه کرده باشد و حس آن باطل شده باشد از حرکت و مفلوج و مصروع را نافع بود. (از اختیارات بدیعی ). بیخ طرخون را عاقرقرحا گویند و باز در صیدنه است که ارجانی گوید: عاقرقرحا گرم و خشک است در سه درجه و درد دندان را که ماده آن از سردی بود رفع کند و دمیدگی دهان را سود دارد چون از رطوبت باشد و اگر با زیت سوده شود و پیش از نوبت بر اندامها مالیده آید لرزه را که در تبهاء نوبت باشد دفع کند. (از ترجمه صیدنه ابوریحان ). و آن مقوی باه مبرد و مسهل است . و رجوع به نزهة القلوب و غیاث اللغات و تحفه حکیم مومن و اقرب الموارد شود.
عاصف
مایل و خمیده هر چه باشد. سهم عاصف ; تیر کج و مائل از نشانه .
سخت : ریح عاصف ; باد سخت . یوم عاصف ; روز باد تند. ج ، عواصف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاطفت
عاطفة. عاطفه . مهربانی . مهر: پادشاه باید خدمتگذاران را از عاطفت و کرامت خویش چندان محروم نگرداندکه بیکبارگی برمند و نومید گردند. (کلیله و دمنه ).
یکی عاطفت سیرت خویش کرد
درم داد و تیمار درویش کرد.
سعدی (بوستان ).
عافیت خواهی
سلامت خواهی . سلامت طلبی:
شه چواز فتنه یافت آگاهی
در بلا دید عافیت خواهی .
نظامی .
عاقرقوفا
مرکب است از عاقر و قوفا. یاقوت گوید: من گمان میکنم که این موضع همان عقرقوف است و از دهات سیلحین به بغداد است و آن تل بزرگی است که از مسافت یکروز دیده میشود لکن دیگران گویند تل ریگ بزرگ متراکم است . (معجم البلدان ).
عاشق و معشوق
دو تن که شیفته یکدیگر باشند.
دو نگین متغایر اللون که در یک خانه انگشتری باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).