جستجو

عاقبت اندیشی
دوراندیشی .
عاشقپرانی
هر روز عاشق نوی به هم رسانیدن . مقابل معشوقپرانی:
از گل عاشقپرانی جلوه می بالد به خود
سرو از بالای قمری بر سر ناز ایستد.

(آنندراج ).

عاشورآباد
دهی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع در 11هزارگزی خاور دیلمان نزدیک دیارجان . ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و 100 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، حبوبات ، پشم و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است . اکثر سکنه در زمستان برای تامین معاش به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
عاصی شدن
عصیان کردن . طغیان ورزیدن . تمرد کردن . متمرد شدن . گناه کردن . نافرمانی کردن . (ناظم الاطباء): چون سلیمان برفت از دنیا وی را پسری بود... خلق به وی عاصی شدند. (قصص الانبیاء ص 178).
عاظب
عَظِب . در جای خشک فرو آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عظب شود.
عاقبت بخیر
آنکه پایان کار یا زندگی او بخوبی انجامد. آنکه عاقبت حال یا کار اوبه خیر ختم شود. در تداول است : او عاقبت بخیر مرد.
عاشقپسند
آنچه عاشق پسندد. آنچه عاشق را شیدا کند:
به مرغوبی جور عاشقپسند
به دل کوبی لطف ارباب پند.

ظهوری (آنندراج ).

عاشورا
روز دهم محرم و آن روزی است که حسین بن علی (ع ) شهید شد. (غیاث اللغات ) (التفهیم ص 291). و رجوع به عاشور و عاشوراء شود.
عاض
با دندان گزنده . (ناظم الاطباء).
  • شتری که خار خورد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • عاظل
    جراد عاظل ; ملخ دو سه بر هم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    عاقبت بین
    دوربین و کسی که عاقبت و سرانجام هر کاری را نگاه کند. (ناظم الاطباء). عاقبت اندیش . رجوع به عاقبت اندیش شود.
    عاشقپیشه
    کسی که کار او عاشقی است .
    عاضد
    یاری کننده . (اقرب الموارد).
  • به جانب ستور رونده .
  • شتر که بازوی ناقه گیرد و بخواباند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • خر که مادیان را از اطراف و جوانب فراهم آرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
  • سهم عاضد; تیری که بطرف راست یا چپ نشانه افتد. (ناظم الاطباء).
  • عاف
    (از: ع وف ) سهل و نرم . (منتهی الارب ).
    عاقبت بینی
    رجوع به عاقبت بین شود.
    عاشقحصار
    دهی است جزء دهستان قازان بخش ضیاآباد شهرستان قزوین واقع در 1400گزی راه شوسه واقع در جلگه آب و هوای آن معتدل است . 209 تن سکنه دارد. اراضی آنجا از قنات و چشمه سار مشروب میشود. محصولات آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد و از طریق تاکستان میتوان ماشین برد. کردهای این ده از طائفه کاکاوند هستند و تغییر مکان نمیکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
    عاشوروند
    تیره ای از طایفه کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
    عاضدان
    دو رشته خرمابن بردو لب جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    عافط
    رجل عافط; مرد گوززن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    عاقبت نگر
    عاقبت اندیش . آنکه پایان کار را نگرد. عاقبت بین: بونصر مردی بود عاقبت نگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).