جستجو

ظمای
تانیث ظمآن . ظَمآنة.
  • ریح ظَمْای ; باد زود تشنه کننده . خلاف لینة.
  • ظهراء
    ج ِ ظَهیر. (مهذب الاسماء). رجوع به ظهیر شود.
    ظلف الخبز
    کران نان .
    ظلم کیش
    ستم پیشه:
    ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست
    که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم .

    سوزنی .

    ظمخ
    درختی است که به درخت چنار ماند.
  • درخت انجیر، به لغت طی .
  • اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن . و بعضی گفته اند که آن ثمره جوذر است . رجوع به جوذر شود.
  • ظهران
    ج ِ ظَهر.
    ظلف المعز
    سُم بز. سرد و خشک بود در سیم ، داءالثعلب و داءالحیه را نافع بود چون خاکستر آن با سرکه طلا کنند و اگرسحق کنند با شراب و بر گزیدگی مجموع جانوران یا سباع نهند نافع بود و اگر سحق کنند با عسل و طلا کنند درد مفاصل و نقرس را نافع بود و اگر با بول کودکان بپزند و بر شکم ضماد کنند قولنج که از بلغم لزج و ریاح بود نافع است و مسهل آب زرد بود. (اختیارات بدیعی ).
    ظلوف
    ج ِ ظِلف . سُمهای شکافته . زنگله ها.
    ظهرانی
    منسوب به یکی از ظَهرانها. ثوب ظَهرانی ّ منسوب به ظَهران بحرین است ، و گفته اند ظهران یمن .
    ظلفتان
    هر دو سوی پالان شتر. (مهذب الاسماء).
    ظلول
    ج ِ ظِل ّ.
    ظمی
    کمی خون بن دندان .
  • گندمگونی لبها. سیاهی لبها.
  • کم خونی .
  • ظهرانین
    لقیته ُ بین الظهرین و بین الظّهرانین ; یعنی ملاقات کردم او را بعد دو روز یا سه روز.
    ظلوم
    ظَلاّم . سخت ستمکار:
    عادت و رسم این گروه ظلوم
    نیک ماند چو بنگری به ظلیم .

    ابوحنیفه اسکافی .

    ظمیاء
    تانیث اظمی . ناقة ظمیاء; ناقه سیاه و لب پژمرده و گندمگون و چشم کم گوشت باریک مژه و ساقکم گوشت و بن دندان اندک خون .
  • امراءة ظمیاءاللثات و ظمیاء الشفة و العین و الساق; زن کم خون بن دندان و گندمگون لب و کم گوشت چشم و باریک ساق.
  • ظهرالبطن
    زیر و زبر.
    ظلکم طویل
    سایه شما پاینده . عمرتان بادا دراز.
    ظن
    پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقادغیرجازم . (منتهی الارب ). حدس .
  • گمان بردن .
  • به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی: ظن داود (قرآن 38/24); ای علم و ایقن . و لغت از اضداد است . (منتهی الارب ). باور. اعتقاد راجح مع عدم المنع من الترک . ادراک راجح از یکی از طرفین وجود یا عدم نسبت . غلبه یکی از طرفین وقوع و لاوقوع . ظَن ّ بالفتح و تشدید النون ; الشک ّ.و الظن و الوهم بحسب اللغة یکاد لایفرق بینهما. کذا فی الکرمانی . و هو بین الفقهاء التردد بین امرین استویا او ترجح احدهما علی الاًّخر. و اما عند المتکلمین فالشک تجویز امرین لیس لاحدهما مزیة علی الاًّخر. و الظن ّ تجویز امرین احدهما ارجح من الاًّخر. و المرجوح یسمی بالوهم . کذا فی تیسیرالقاری فی علم القرائة بعد ذکر بحث الادغام . و فی شرح التجرید: الظن ترجیح احد الطرفین ، ای الایجاب و السلب اعتقاداً راجحاً لاینقبض النفس معه عن الطرف الاًّخر. و هو غیر اعتقاد الرجحان .فان ّ اعتقاد الرجحان قد یکون جازماً، بخلاف الظن ّ فانه اعتقاد راجح بلا جزم و لذا یقبل الشدة و الضعف . و طرفاه علم و جهل فان بعض الظنون اقوی من بعض - انتهی . فالظن ادراک بسیط و التوهم امر مغایر له حاصل بعد ملاحظة الطرف الاًّخر. و ما قالوا ان ّ الظن ادراک یحتمل النقیض ، فالمراد انّه کذلک بالقوة. کذا ذکره السّیدالسّند فی الحواشی العضدیة. و هکذا فی السٌّلّم . ثُم اطلاق الظن علی الاعتقاد الراجح هو المشهور و قد یطلقالظن بمعنی الوهم ، کما فی التلویح فی رکن السنة فی بیان حکم خبر الواحد. و قد یطلق علی ما یقابل الیقین ای الاعتقاد الذی لایکون جازماً مطابقاً ثابتاً، سواءٌ کان غیر جازم او جازماً غیر مطابق او جازماً مطابقاً غیر ثابت . و علی هذا وقع فی البیضاوی فی تفسیرقوله تعالی : و ان هم الاّ یظنون . (قرآن 2/78). و قد یطلق الظن ّ بازاء العلم علی کل ّ رای و اعتقاد من غیر قاطع و ان جزم به صاحبه ، کاعتقاد المقلد و المائل عن الحق لشبهة فیتناول الظن ّ بالمعنی المشهور الجهل المرکب و اعتقاد المقلد. هکذا یستفاد مما فی شرح المواقف و حاشیة للمولوی عبدالحکیم فی المقصد الاول من مرصد النظر. و فی کلیات ابی البقا: الظن ّ یکون معناه یقیناً و شکاً فهو من الاضداد، کالرّجاء یکون خوفاً و امناً. و الظن ّ فی الحدیث القدسی : انا عند ظن ّ عبدی بی ، بمعنی الیقین و الاعتقاد. و عند المنطقیین الترددالراجح الغیرالجازم . و عند الفقهاء هو من قبیل الشک لانهم یریدون به التردد بین وجود الشی و عدمه سواء استویا او ترجح احدهما. و العمل بالظن فی موضع الاشتباه صحیح شرعاً کما فی التحری . و غالب الظن عندهم ملحق بالیقین و هو الذی تبتنی علیه الاحکام و یعرف ذلک من تصفح کلامهم . و قد صرحوا فی نواقض الوضوء بان ّ الغالب کالمتحقق. و صرحوا فی الطلاق بانه اذا ظن الوقوع لم یقع. و اذا غلب علی ظنه وقع. و الظن متی لاقی فصلاًمجتهداً فیه او شبهة حکمیة وقع معتبراً. و قد یطلقالظن بازاء العلم علی کل رای و اعتقاد من غیر قاطعو ان جزم به صاحبه ، کاعتقاد المقلد و الزایغ عن الحق لشبهة. و قد یجی بمعنی التوقع کما فی قوله تعالی :یظنون انهم ملاقوا ربهم (قرآن 2/46). و لا اثم فی ظن لایتکلم به و انّما الاثم فی ما یتکلم به . و لا عبرة بالظن البین خطائه کما لو ظن الماء نجساً فتوضاء به ثم تبین انه کان طاهراً جاز وضوئه . و الظنون تختلف قوةو ضعفاً دون الیقین - انتهی . ثم المقدمات الظنیة انواع : کالمشهورات . و المقبولات . و المسلمات . و المخیلات . و الوهمیات . و المقرونة بالقرائن ، کنزول المطر بوجود السحاب الرطب . و تفصیل کل فی موضعه . و المظنونات و هی القضایا التی یحکم بها العقل حکماً راجحاً مع تجویز نقیضه ، بمعنی انه لو خطر بالبال النقیض ، لجوزه العقل صادقة کانت او کاذبة، کما یقال فلان یطوف باللیل و کل من یطوف باللیل فهو سارق. قال المولوی عبدالحکیم فی حاشیة القطبی : قوله یحکم بها العقل حکماً راجحاً; ای سبب الحکم بها هو الرجحان . فیخرج المشهورات و المسلمات و المقبولات و یدخل التجربیات و المتواترات و الحدسیات الغیرالواصلة حد الجزم - انتهی . و قال الصادق الحلوانی فی حاشیة الطیبی بعد تعریفها بما ذکر: و یندرج فیها المشهورات فی بادی الرای و بعض المشهورات الحقیقیة و المسلمات و المقبولات و کذا التجربیات الاکثریة و ما یناسبها من الاخبار القریبة من حد التواتر و الحدسیات الغیرالقویة - انتهی:
    من در تو فکنده ظن نیکو
    وابلیس ترا ز ره فکنده
    مانند کسی که روز باران
    بارانی پوشد از کونده .

    لبیبی .

  • ظهرالبلد
    بیرون شهر.
    ظلل
    ج ِ ظُلًّة.