ظل ا
سایه خدا. صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: وبه اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص . پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوست چنانکه انتظام وجود ممکنات به وجود باری تعالی است .
ظرایف
ظَرائِف . ج ِ ظریفه:
به زیورها و گوهرهای شهوار
ظرایفها و دیباهای بسیار.
(ویس و رامین ).
ظری
جاری و روان گردیدن : ظری بطنه ; رفت شکم او.
ظعین
رونده و کوچ کننده . (آنندراج ).
ظل اله
هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرةالذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شاید کلمه ظل اللّه بوده و طابع غلط کرده است .
ظریاطة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ظریاطة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ظفرة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ظفرة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ظل اول
هو العقل الاول لانّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صورة الکثرة التی هی شوون الوحدة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ظرب
سنگ برآمده تیزاطراف یا کوه پست گسترده یا کوه خردو پشته . ج ، ظِراب .
کوه تیزقُلّه در آسمان که نه وادی دارد و نه شکاف و همه آن سیاه است . (اِخ ) برکه ای است میان قرعاء و واقصه در راه مکّة. (معجم البلدان ). نام اسب رسول اکرم صلوات اللّه علیه . نام مردی است .
ظریب
نام موضعی که قبیله طی ّ پیش از فرودآمدن به جبلین در آنجا سکونت داشته اند. معبدبن قرط گوید:
الا یا عین جودی بالصبیب
و بکّی ان بکیت بنی عجیب
و کانوا اِخوة لبنی عداء
ففرق بینهم یوم عصیب
فقد ترکوا منازلهم و بادوا
کمنزل ظبی مبنی ّ ظریب .
دیگری گوید:
اجعل ظریباً کحبیب ینسی
لکل ّ قوم مصبح و ممسی .
(معجم البلدان ).
ظف
زندگانی تلخ و ناخوش .
(اِمص ) پیوسته گرانی نرخ . (مص ) ظف قوائم بعیر; بستن هر چهار پای شتر و فراهم آوردن .
ظفرةالعجوز
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ظفرةالعجوز در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ظل تمام
خط مماس با دایره که متمم زاویه باشد.
ظرباء
جانورکی است مانند گربه گنده بوی و گوشتخوار. رجوع به ظربان شود.
ظفار
اظفار. و آن نوعی از بوی خوش است بر شکل ناخن برکنده ودر حدیث است : و علیها عقد من جزع ظفار و ارید به العطر المذکور کانّه یثقب و یجعل فی العقد و القلادة.
ظل حق
کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.
ظربان
جانورکی است بدبوی مانند گربه گوشتخوار و موذی است و برای طعمه به لانه های مرغ و خروس و سایر پرندگان اهلی حمله میکند. مرادف های دیگر ظربان : مفرقالنعم . خز. شغاره . (زمخشری ). انگورخوار. (دهار). ج ، ظرابی ّ، ظرابین ، ظِرباء و ظِربی اسم جمع آن است .
-امثال :
فسا بینهم الظربان ; از یکدیگر بریدند و پراکنده شدند.
ظریر
زمین سنگناک .
زمین درشت . مناره ای که بدان راه شناسند. ج ، ظُرّان ، اَظِرّة. اناصیب .