ظرافت کردن
تکیٌّس . به تکلف زیرکی نمودن . (منتهی الارب ).
ظرفیت
گنجایش . بارگیر. وُسع.
آب گیر. استعداد. قوّة.
-ظرفیت الکتریکی ; مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظعام
رسن هودج ، یا رسن که بار به وی بندند.
ظفرجوی
طلبنده و جوینده ظفر و پیروزی:
بر شخص ظفرجوی فتد لرزه مفلوج
بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام .
مسعودسعد.
ظرفیت نداشتن
حوصله نداشتن .
استعداد نداشتن . محسن تاثیر گوید:
مغلوب گشت دلبر غالب حریف من
ظرفیتی نداشت نگار ظریف من .
(از آنندراج ).
ظعان
رسن که بار و هودج به وی بندند.
ظفرخان
مظفرشاه اول ، از سلاطین گجرات . پسر یکی از افراد طایفه رجپوت است که اسلام آورد و در سال 794 ه' . ق. به حکومت گجرات نامزد گردید. او در 799 مستقل شد ولی راجه های رجپوت و قبیله وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات وی محدود گردید به قطعه ای کم عرض از خشکی مابین مرتفعات و دریا و با این احوال باز یک قسمت مهم از ساحل غربی هند را تا شبه جزیره سورت در تصرف داشت . ظفرخان به زودی به وسیله تسخیر ایدَر و دیو مملکت خود را وسعت بخشید، و جالور را غارت کرد و یک بار هم در سال 810 مالوه را متصرف شد. احمدشاه اول جانشین او شهر احمدآباد را ساخت و این شهر بعدها پایتخت سلسله او و مرکز ولایات احمدآباد در عهد مغول گردید و حالیه نیز از بلاد معتبر است . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 281).
ظلام
تاریکی ، یا تاریکی اول شب:
خفته از آنی که نبینی ز جهل
در دل تاریک همی جز ظلام .
ناصرخسرو.
ظعاین
رجوع به ظَعائن شود.
ظفر دادن
اِظفار. تظفیر. مظفر کردن بر. افلاح . (تاج المصادر).
ظروف
ج ِ ظَرف: و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت . (تاریخ بیهقی ).
(ص ، اِ) ج ِ ظریف . رجوع به ظریف شود.
ظعن
رفتن . کوچ کردن . از جائی به جائی شدن:
او نیفتد در گمان از طعنشان
او نگردد دردمند از ظعنشان .
مولوی .
ظفرقطورا
شریف گوید: کلمه ای است سریانی . نام گیاهی شعری که بیشتر در اراضی سنگلاخ و کوهستانی وسواحل ماسه ای و هم در بیابانها روید با ساقی درشت وخشن و پوستی نازک و زبر به درازای یک بدَست و نیم وآن را ریشه ای خشبی است که قسمت عمده آن بر ظاهر زمین پیداست و درون ریشه سرخ و بیرون آن را پوستی سیاه پوشیده است و بر ساق آن شاخهائی روید پراکنده و برگآن تنک باشد چون برگ درمنه دور از یکدیگر و گل وی به گل اناغالس سرخ شبیه باشد و ثمر آن چون ثمر هوفاریقون است و به زمستان نیز خشک نشود. و تنها پوست و ریشه آن در داروها به کار است . و آن سرد و خشک باشد در درجه سیم و خاصیت آن گوشت آوردن جراحتها باشد و چون نرم بسایند و ببیزند و با انگبین کفک برگرفته بسرشند و از آن معجونی کنند بهترین داروی ریش ها و سحج امعاء و بازداشتن خون بواسیر باشد. (از ابن البیطار).
ظل السلطان
مسعودمیرزا، فرزند ناصرالدین شاه (1266- 1336 ه' . ق.).
ظروف مرتبطه
ظروفی که از قسمت تحتانی به توسط مجرائی به یکدیگر متصل باشند به نحوی که چون در یکی مایعی ریزند به دیگر ظروف درآید و باوجود اختلاف شکل آنان در همگی به یک سطح قرار گیرد.
ظعون
شتر کار کشت و باربردار و شتر هودج کش . شتری که بدان بار بردارند و به کار دارند و هودج بر آن کنند.
اشتر که سفر را دارند.