طاعت دوست
دوستدار طاعت . گوش بر فرمان:
زن پرهیزکار طاعت دوست
با تو چون مغز باشد اندرپوست .
اوحدی .
طاغ
تاغ . طاق. غضاة. درختی است . (منتهی الارب ): الا ان اللّه عزوجل قد لطف بهم فی الحطب و ارخصه علیهم حمل عجلة من حطب الطاغ و هو الغضاء بدرهمین . (معجم البلدان ذیل کلمه خوارزم ). عرفطة صلعاء; طاغ که سرهای شاخ وی رفته باشد. (منتهی الارب ).
هیزم . رجوع به طاق شود.
طاقات الراوندی
جایگاهی است در بغداد و راوندی یکی از هوی خواهان منصور عباسی و ازفرقه سرخسیة بوده ، نام وی محمدبن الحسن است ، خواهرعلی بن عیسی بن ماهان زوجه وی بود. (معجم البلدان ).
طاسک منجوق
منجوق. ماهچه علم . و طاسک چیزی است شبیه به طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه میشده است:
ز موج خون که بر میشد بعیوق
پر از خون گشته طاسکهای منجوق.
نظامی .
طاطاربالا
دهی ازدهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در 24 هزارگزی جنوب باختری گنبد و 6 هزارگزی شمال شوسه گنبد به گرگان . دشت معتدل مالاریائی ، با260 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آنجا غلات دیمی و حبوبات و صیفی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است . چادرنشین هستند و تغییر مکان میدهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
طاعتگاه
طاعتگه . معبد. پرستشگاه . جایگاه عبادت . مقام پرستش:
یکی دیر سنگین برافراشتند
بجمهور طاعت گهش ساختند.
نظامی .
طاقات العکی
موضعی است در جانب غربی بغداد، و در گذرگاهی واقع است که بمربعه (محل اقامت در فصل بهار) شیب بن راح میگذرد. نام عکی مقاتل ابن حکیم است . (معجم البلدان ).
طاس گدائی
کاسه گدائی که در عرف کشکول گویند. (آنندراج ):
صحن فلک پر نجوم نیست که بر درگهت
طاس گدائی سپهر درگه دوران شکست .
حسین ثنائی .
طاطارپائین
دهی از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در 24هزارگزی جنوب باختری گنبد. 6 هزارگزی شوسه گنبد به گرگان . دشت معتدل . مالاریائی با 410 تن سکنه . آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات دیمی و حبوبات و لبنیات ،صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است . چادرنشین هستند و تغییر مکان میدهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
طاعت نمای
آن که فرمانبری بنماید. که فرمانبری آشکار دارد:
فرمانگذار دلبر طاعت نمای من
طاعت نمای داده بفرمان گذار دل .
سوزنی .
طاغدانه
رجوع به «طاقدانه » شود.
قرنوس . قرانینا. آل . راهن . سرخک .
طاقات الغطریف
محلی است واقع در مغرب بغداد. بانی آن غطریف بن عطاء است که برادر خیزران و دائی موسی الهادی و هارون الرشید بود. (معجم البلدان ).
طاس لغزنده
طاس که لغزد. جام لغزان .
لانه موری مورچه خوار:
چو در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور.
سعدی .
طاطارقان یخمز
دهی از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در 8هزارگزی جنوب گنبد کنار راه گنبد به گرگان . دشت ، معتدل با 190 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول غلات و حبوبات و صیفی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان قالیچه بافی است . چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
طاعت نمود
فرمانبری نشان دادن . اظهار طاعت کردن: رسول به نزدیک امیر اسماعیل آمد و نامه بداد و از طاعت نمود امیر بلخ و گورکانیان خبر داد. (تاریخ بخارا).
طاغ طاغ
آواز نعل درشت ، کوفتن پتک و مانند آن .
طاقات ام عبیدة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طاقات ام عبیدة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طاس نگون
کنایه از آسمان است و عربان فلک خوانند. (برهان ). کنایه از فلک و آسمان است . (ناظم الاطباء).