طارمی
نرده . پکوک .
دست انداز. ستن آوند. رجوع به طارم شود.
طاسبند
از دهات همدان است . (معجم البلدان ).
طاسبندی
منسوب به طاسبند که از دهات همدان است . (سمعانی ).
طاسی
موضعی است در خراسان . (معجم البلدان ).
طاطم
رجوع به نفر (ایل ) شود.
طاعن
نیزه زننده .
طعنه زننده . (کنز اللغات ) (غیاث اللغات ):
طاعن و بدگوی اندر سخنش بی سخنند
ور چه باشد سخن طاعن و بدگوی ذمیم .
فرخی .
طاغی
از حد درگذرنده . (منتهی الارب ). کسی که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد. (غیاث اللغات ).
نافرمان . (منتهی الارب ). ج ، طغات . (مهذب الاسماء). غیرمنقاد. عاصی .سرکش . مرید. متجاوز از حد و قدر. غالی در کفر. زیاده رو. ستمکار. (منتهی الارب ):
زمین تو گوئی مر خصم ملک را بگرفت
بدان زمان که برآمد ز طاغیان فریاد.
مسعودسعد.
طاس بین
کسی که در طاس فال بیند. (آنندراج ):
بر اطراف آن قصرهای متین
نشستند چون مردم طاس بین .
ملاحسین صبوحی .
طاسیس
صاحب مجمل التواریخ و القصص ذیل اخبار ملوک روم گوید: مملکت طاسیس و استسیانوس بمشارکت سیزده سال بوده است . جهودان در این روزگار به بیت المقدس عاصی شدند بر ایشان و سه هزار مردان جهودان بکشتند و زن و فرزند به رومیه آوردند بغارت اندر اول سال و بدین عهد اندر بود برخاستن بلیناس مطلسم . (مجمل التواریخ والقصص ص 129).
طاطوف
زن پیرو گنده باشد. (کذا فی التحفة). رجوع به تلاتوف شود.
طاعون
مرگامرگی . ج ، طواعین . (منتهی الارب ). شآمت و مرگ عام . (لطایف ).
وبا. (دهار). داءالشوکة که مرضی است الیافی عام و کشنده . دبل . زقمة. (منتهی الارب ). مجازاً شعرا آن را به معنی تلخ و طاعون وطاعونی را به معنی تلخی به کار برده اند:
آن را که نوش و شهد و شکر بودی
امروز زهر و حنظل و طاعونی .
ناصرخسرو.
طاس پرچم
قبه ای که پرچم علم بر آن نصب میشود. (شرح دیوان خاقانی ):
طاس زرین کش آفتاب آسا
کآفتاب است طاس پرچم صبح .
خاقانی .
طاطة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طاطة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طاف
رجل طاف ; مرد بسیارطواف . (منتهی الارب ). بسیار طواف کننده .
طاشتمور
در حاشیه تاریخ سیستان ذیل حدیث محمد واصل با یعقوب و محمد زیدویه آمده است : این محمدبن واصل ، پس از بازگشت یعقوب از حرب علی بن الحسین بن قریش و تصرف فارس ، از دربار خلافت مامور عمل فارس و تصرف آنجا شده و بعد برخلیفه بغی کرده به یعقوب گروید و عاقبت گردن کشی آغاز نهاد و یکی از مشاهیر امرای عصر شد و سپاه بغداد را که بریاست عبدالرحمن بن مفلح و طاشتمور بدفع وی گسیل شد بشکست و طاشتمر را در جنگ بکشت و ابن مفلح را اسیر کرد و بکشت و اهواز را هم ضمیمه فارس کرد و آنجا ببود تا یعقوب بر او تاخت . (تاریخ سیستان ص 226).
طاطی
یکی از شاگردان هرمس المثلث بالحکمة بوده است . (قفطی ص 150).
طاعون جارف
نام طاعونی است که در زمان ابن الزبیر رخ داد.