طاری
درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند. و از آن خمر و سرکه میسازند و مشهور بشراب طاری است و در افعال و خواص قریب است بشراب مویزی . (تحفه حکیم مومن ). اطواق است و آن خمری است که از آب درختی که به هندی طاری نامند بعمل می آورند و آن را هری گویند و درخت آن به افراط در عظیم آباد و بنگاله هست و در بعضی جاها کمتر است . (فهرست مخزن الادویه ).
طابان
دهی است به خابور. (منتهی الارب ).
طاخیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طاخیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طارق
ستاره صبح . ستاره بام . (مهذب الاسماء). ستاره روز. (شعوری ) (برهان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بشب آینده . بعضی طارق زحل را گویند.
زن و شتر ماده ای که بحد اشتهای نر و شوهر رسیده باشند. فال سنگک زننده . (منتهی الارب ). آنکه سنگ زند. (مهذب الاسماء). حادثه شدید. هر شی که بشب ظاهر شود. کسی که بشب راه رود. از این باعث دزد و ساحر را نیز طارق گویند . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در. باب . ستاره . کوکب .(برهان ). ج ، طُرّاق. (اِخ ) هشتاد و ششمین سوره از قرآن مجید، و آن مشتمل بر هفده آیه است و در مکه نازل شده است . و بدین آیت آغاز شود: والسماء والطارق. پس از سوره بروج و پیش از سوره اعلی .
طاری شدن
آمدن از جائی که ندانند.
آمدن از دور.
طابث
شهرکی است در نزدیکی شهرابان از اعمال خالص از نواحی بغداد. و صاحب مراصد گوید: و ظاهراً نهری است که از تامرا آغاز شود و در مسیر آن قریه هاست . و یکی از اعمال طریق خراسان است .
طابیثا
(به معنی آهو) زنی که خود از شاگردان مسیح بود در یافا و تمامی قوم ، وی را بواسطه اعمال حسنه اش دوست میداشتند و پس از آنکه سرای فانی را بدرود گفت و او را کفن نمودند بقول پطرس ،خداوند وی را زنده فرمود. (اعمال رسولان 9/36، 40).
طاد
گران از هر چه باشد.
شتر خواهان ماده . (منتهی الارب ). شتر مست . اشتر گشن خواه .
طارقچی
طایفه مغول به زبان اهل خراسان . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 166). منظور از زبان خراسان ظاهراًزبان سکنه صحرای ترکمان و اراضی ترکمان نشین باشد.
طاریقه
وند. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی ، حَب الخطائی وحَب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برهان ).
طاب ثراه
پاک و پاکیزه باد خاک او. دعائی است که درباره مردگان هنگام ذکر نام آنان بر زبان آرند.
طابیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طابیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طادران
محلی است واقع در مغرب دریاچه وان . (نقشه بغایری ).
طابح
اولین فرزند ناحور، برادر حضرت ابراهیم علیه السلام که از روومة کنیزک فراشی ناحور بدنیا آمده بود. (سفر پیدایش 22:24) (قاموس کتاب مقدس ).
طاپوری
نام طایفه ای بوده است که در ناحیه شمال شرقی یعنی از کنار رود اَترک تا ساحل رودخانه آراسپی را برای اقامت و یورت اختیار کرده بودند و نام طبرستان از اسم این طایفه مشتق شده است و در ابتدا طاپورستان می گفته اند یعنی ولایتی که طایفه طاپور در آن مقیمند. بعد طاپورستان طبرستان شده و در مسکوکات سلاطین مستقل مازندران که تا خلافت بنی عباس بهیچ سلطنتی اطاعت نمیکردند، پادشاه طاپورستان نقش است . (التدوین ).
طادیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طادیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طارقیة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی طارقیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
طازج
تازه . معرب است . (منتهی الارب ). سخن راست و نیکو و پاکیزه . (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
خالص از هر چیزی . (منتهی الارب ).
طابخ
تب سخت گرم . (منتهی الارب ) (دهار) (بحر الجواهر). تب تُند.
طبّاخ . آشپز. دیگپز. خوالیگر. مطبخی .
طاثر
شیر خفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رائب . شیر کلچیده . ماست . شیر تیره . (مهذّب الاسماء).